اشفته، دیوانه، درهم برهم، مختل
deranged
اشفته، دیوانه، درهم برهم، مختل
انگلیسی به فارسی
آشفته، دیوانه، درهمبرهم، مختل
متناقض، بی ترتیب کردن، دیوانه کردن، بر هم زدن
انگلیسی به انگلیسی
• totally unreasonable; irrational; crazy; eccentric, queer
someone who is deranged behaves in a wild or strange way, often as a result of mental illness.
someone who is deranged behaves in a wild or strange way, often as a result of mental illness.
مترادف و متضاد
crazy, insane
Synonyms: ape, baked, bananas, berserk, cracked, crazed, delirious, demented, disarranged, disconcerted, disordered, displaced, distracted, dotty, flipped, flipped out, frantic, frenzied, fried, irrational, loco, lunatic, mad, maddened, maniac, maniacal, nuts, perplexed, schizzo, unbalanced, unglued, unhinged, unscrewed, unsettled, unsound, unzipped, whacko
Antonyms: balanced, calm, ok, sane
جملات نمونه
1. war deranged the lines of communication
جنگ خطوط ارتباطی را مختل کرد.
2. he acts like a deranged man
او مثل دیوانه ها رفتار می کند.
3. It's guaranteed that my colleagues think I'm deranged.
[ترجمه ترگمان]ضمانت شده است که همکاران من فکر می کنند من deranged
[ترجمه گوگل]این تضمین شده است که همکارانم فکر می کنند من خراب شده ام
[ترجمه گوگل]این تضمین شده است که همکارانم فکر می کنند من خراب شده ام
4. Traffic was stopped by a deranged man shouting at the sky.
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک مرد دیوانه در آسمان فریاد می زد، ترافیک متوقف شد
[ترجمه گوگل]ترافیک توسط یک مرد محجوب فریاد در آسمان متوقف شد
[ترجمه گوگل]ترافیک توسط یک مرد محجوب فریاد در آسمان متوقف شد
5. A deranged man shot and killed 14 people.
[ترجمه ترگمان]یه آدم دیوونه کشته و ۱۴ نفر رو کشته
[ترجمه گوگل]یک مرد متجاوز به ضرب گلوله کشته شد و 14 نفر را کشت
[ترجمه گوگل]یک مرد متجاوز به ضرب گلوله کشته شد و 14 نفر را کشت
6. She is mentally deranged.
[ترجمه ترگمان] اون روانی روانیه
[ترجمه گوگل]او ذهنیتی دارد
[ترجمه گوگل]او ذهنیتی دارد
7. AS good as it got for the deranged Los Angeles combo.
[ترجمه ترگمان]آن هم به همان خوبی که برای the دیوانه لس آنجلس در نظر گرفته شده بود
[ترجمه گوگل]AS خوب به عنوان آن را برای ترکیب دسته کوچک شده در لس آنجلس دریافت کرد
[ترجمه گوگل]AS خوب به عنوان آن را برای ترکیب دسته کوچک شده در لس آنجلس دریافت کرد
8. And they cater to the deranged grin fetishes of retired colonels from the home counties.
[ترجمه ترگمان]و آن ها در حالی که به نیشخند deranged، درباره سرهنگ retired که از سرزمین های دیگر بازگشته بودند، رسیدگی می کردند
[ترجمه گوگل]و آنها را به فتنه های وحشت زده از سرهنگ های بازنشسته از مناطق منزل خدمت می کنند
[ترجمه گوگل]و آنها را به فتنه های وحشت زده از سرهنگ های بازنشسته از مناطق منزل خدمت می کنند
9. The man is always mentally deranged.
[ترجمه ترگمان] اون مرد همیشه از نظر روحی deranged
[ترجمه گوگل]مرد همیشه از لحاظ روحی متلاشی شده است
[ترجمه گوگل]مرد همیشه از لحاظ روحی متلاشی شده است
10. The poor woman's mind has been deranged for many years.
[ترجمه ترگمان]ذهن زن بیچاره چندین سال است که دیوانه شده است
[ترجمه گوگل]ذهن فقیرنشین برای چندین سال درهم شکسته است
[ترجمه گوگل]ذهن فقیرنشین برای چندین سال درهم شکسته است
11. The endangered ranger's estrangement deranged my long - range plan.
[ترجمه ترگمان] این بیگانگی به خطر خیلی طولانی من رو مختل می کنه
[ترجمه گوگل]جدایی رنجرهای در معرض خطر من برنامه ریزی طولانی مدت من را از بین برد
[ترجمه گوگل]جدایی رنجرهای در معرض خطر من برنامه ریزی طولانی مدت من را از بین برد
12. He is deranged by troubles and losses.
[ترجمه ترگمان]او از مشکلات و losses دیوانه شده است
[ترجمه گوگل]او با مشکلات و زیان های بی رحم است
[ترجمه گوگل]او با مشکلات و زیان های بی رحم است
13. Another half sister was mentally deranged. Virginia herself, while still quite young, suffered from periods of acute depression and even insanity.
[ترجمه ترگمان]خواهر ناتنی دیگرش عقلش را از دست داده بود خود ویرجینیا، در حالی که هنوز کاملا جوان بود، از دوران افسردگی حاد و حتی جنون رنج می برد
[ترجمه گوگل]خواهر ناتنی دیگر ذهنیتی نداشت خود ویرجینیا، در حالی که هنوز خیلی جوان است، از دوره های افسردگی حاد و حتی دیوانگی رنج می برد
[ترجمه گوگل]خواهر ناتنی دیگر ذهنیتی نداشت خود ویرجینیا، در حالی که هنوز خیلی جوان است، از دوره های افسردگی حاد و حتی دیوانگی رنج می برد
14. They took her into hospital because she was mentally deranged.
[ترجمه ترگمان]اونا بردنش بیمارستان چون اون روانی بود
[ترجمه گوگل]آنها او را به بیمارستان بردند زیرا او به لحاظ ذهنی متلاشی شده بود
[ترجمه گوگل]آنها او را به بیمارستان بردند زیرا او به لحاظ ذهنی متلاشی شده بود
پیشنهاد کاربران
مغشوش
بیمارِ روانی
روانی
روان پریش
کلمات دیگر: