کلمه جو
صفحه اصلی

sensual


معنی : نفسانی، جسمانی، شهوانی، هوس ران
معانی دیگر : جسمی، تنی، بدنی، جسمانی (در برابر: عقلانی یا روحانی)، شهوت انگیز، شهوت پرست، شهوتی، خوش گذران

انگلیسی به فارسی

هوس ران، شهوانی، جسمانی، خوش گذران، نفسانی


احساساتی، نفسانی، شهوانی، جسمانی، هوس ران


انگلیسی به انگلیسی

• concerned with gratifying the senses; pertaining to the senses, pertaining to sensation; carnal, erotic, concerned with physical desires; worldly, physical, material
a sensual person shows or suggests a great liking for physical pleasures, especially sexual pleasures.
something that is sensual gives pleasure to your physical senses rather than to your mind.

مترادف و متضاد

نفسانی (صفت)
affective, sensual, carnal

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

هوس ران (صفت)
sensual, lickerish

physical, erotic


Synonyms: animal, animalistic, arousing, bodily, carnal, debauched, delightful, epicurean, exciting, fleshly, heavy, hedonic, hot, lascivious, lecherous, lewd, libidinous, licentious, lustful, moving, pleasing, rough, sensuous, sexual, sexy, sharpened, steamy, stimulating, stirring, tactile, unchaste, unspiritual, voluptuous, X-rated


Antonyms: abstemious, chaste, mental


جملات نمونه

1. sensual pleasures
لذت های جسمانی

2. a very sensual man
مردی بسیار شهوت پرست

3. her poetry is at once sensual and beautiful
شعر او در عین حال شهوت انگیز و زیباست.

4. She is amazingly flirty and sensual.
[ترجمه ترگمان]او به طور شگفت انگیزی جذاب و شهوانی است
[ترجمه گوگل]او شگفت آور مشتاق و حساس است

5. Food is a great sensual experience.
[ترجمه ترگمان]غذا تجربه بسیار sensual است
[ترجمه گوگل]غذا یک تجربه عاطفی عالی است

6. He is elegant, sensual, conscious of his body.
[ترجمه ترگمان]او زیبا و شهوانی است و از جسم خود آگاهی دارد
[ترجمه گوگل]او ظریف، احساساتی است، از بدن او آگاه است

7. He was darkly sensual and mysterious.
[ترجمه ترگمان]او به شدت شهوانی و مرموز بود
[ترجمه گوگل]او احساساتی و مرموز بود

8. Furthermore, Western cultures prioritise the visual over other sensual impressions.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، فرهنگ های غربی تصاویر بصری و بصری دیگر را در اولویت قرار می دهند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، فرهنگ های غربی از نظر بصری بیش از سایر احساسات نفسانی، اولویت بندی می کنند

9. Sensual love is distinguishable from identification as a means of establishing emotional ties between two people.
[ترجمه ترگمان]عشق Sensual از شناسایی به عنوان وسیله ای برای ایجاد روابط عاطفی بین دو نفر تشخیص داده می شود
[ترجمه گوگل]عشق شهوانی از شناسایی به عنوان وسیله ایجاد روابط عاطفی بین دو نفر قابل تشخیص است

10. Love, and the sensual world, are the themes that dominate Between the Covers.
[ترجمه ترگمان]عشق، و دنیای نفسانی، the هستند که بین the تسلط دارند
[ترجمه گوگل]عشق، و دنیای نفسانی، موضوعاتی هستند که بین جلوه ها تسلط دارند

11. She's so sensual, Alice indignantly thought.
[ترجمه ترگمان]آلیس با اوقات تلخی فکر کرد: اون خیلی شهوانی است
[ترجمه گوگل]او خیلی احساساتی است، آلیس خشمگین به نظر می رسد

12. The result was a glorious panoply of sensual colour ranging from vibrant cobalt to cool mauve-blue, from sunflower yellow to melon.
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک زره کامل از رنگ های sensual بود که از کبالت تا ارغوانی ملایم بنفش و آبی و از sunflower زرد گرفته تا هندوانه کاشته شده بودند
[ترجمه گوگل]نتیجه یک گل طلایی رنگین کمان از کبالت پرانرژی تا خنک مایل به آبی، از زرد آفتابگردان تا خربزه است

13. Such sophistication demands faces as strong and sensual as the fabrics.
[ترجمه ترگمان]چنین تقاضاهایی به عنوان پارچه بسیار قوی و sensual است
[ترجمه گوگل]چنین پیچیدگی به عنوان پارچه های قوی و حساس به نظر می رسد

14. Yet, coupled with this sensual joy throughout Walden, there is a running under current of revulsion for the body.
[ترجمه ترگمان]با این حال، همراه با این شادی شهوانی در سراسر Walden، جریانی از نفرت و تنفر موجود برای بدن وجود دارد
[ترجمه گوگل]با این حال، همراه با این لذت نفس در سرتاسر ولدن، در حال حاضر تحت جرقه ناخوشایندی برای بدن وجود دارد

sensual pleasures

لذت‌های جسمانی


Her poetry is at once sensual and beautiful.

شعر او در عین حال شهوت‌انگیز و زیباست.


a very sensual man

مردی بسیار شهوت‌پرست


پیشنهاد کاربران

1 - جسمانی، جسمی، نفسانی
2 - شهوانی، شهوت انگیز
3 - ( شخص ) لذت جو، شهوت پرست
4 - لذت بخش

به نقل از هزاره:
1. جسمانی، جسمی؛ نفسانی
2. شهوانی، شهوت انگیز
3. [شخص] لذت جو؛ شهوی، شهوتران، شهوت پرست
4. لذت بخش

adjective
[more sensual; most sensual] : relating to, devoted to, or producing physical or sexual pleasure
◀️sensual desires/pursuits/excesses
◀️a very sensual man/woman
◀️Certain fragrances apparently heighten sensual experiences.
◀️a sensual mouth
◀️sensual delights

🔴 SENSUALITY
noun [noncount]
◀️ The actress exuded sensuality on screen

🔴 SENSUALLY
adverb [more sensually; most sensually]
◀️ a sensually pleasing experience

شهوانی
شهوت پرست - خوشگذران و هوسران
جسمانی

Sensually
Sensuality
Sensualist
Sensualize
Sensualization
Sensualism

توضیحاتی در رابطه با sensual
sensual در مفهوم جسمانی اگر به خود جسم یا ماده اشاره داشته باشد ( مادی ) ، غیر قابل مقایسه است.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: