کلمه جو
صفحه اصلی

coo


معنی : صدای کبوتر و قمری، اهسته بازمزمه ادا کردن، بغبغو کردن
معانی دیگر : (مثل کبوتر) بغ بغو کردن، صدای کبوتر کردن، بغ بغو، (با عشق و نرمی) نجوا کردن، قربان صدقه رفتن (مادر به کودک)، زمزمه کردن، (انگلیس - خودمانی - حرف ندا حاکی از تردید یا شگفتی یا خوشی) عجب !، وای !، با صدای نرم وعاشقانه سخن گفتن

انگلیسی به فارسی

صدای کبوتر و قمری، بغ‌بغو کردن، با صدای نرم و عاشقانه سخن گفتن، آهسته با زمزمه ادا کردن


کوو، صدای کبوتر و قمری، اهسته بازمزمه ادا کردن، بغبغو کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: coos, cooing, cooed
(1) تعریف: to make the sound of, or a sound like, the low murmuring call of a dove or pigeon.

- We can hear pigeons cooing outside our office window.
[ترجمه ترگمان] ما می تونیم بشنویم که کبوترها بیرون از پنجره اتاق کار می کنن
[ترجمه گوگل] ما می توانیم صدای کبوتر را بیرون پنجره دفترمان بشنویم

(2) تعریف: to murmur affectionately or lovingly.

- My sister and her boyfriend were still cooing outside on the porch until way after midnight.
[ترجمه ترگمان] خواهرم و دوست پسرش هنوز تا نیمه شب روی ایوان پخش و پلا بودند
[ترجمه گوگل] خواهر من و دوست پسرش هنوز تا نیمه شب در خارج از منزل بودند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express by cooing sounds.

- They cooed their admiration for each other.
[ترجمه ترگمان] آن ها از یکدیگر تعریف و تمجید می کنند
[ترجمه گوگل] آنها تحسین خود را برای یکدیگر متمرکز کردند
اسم ( noun )
مشتقات: cooingly (adv.), cooer (n.)
• : تعریف: the murmuring call of a dove or pigeon, or a similar sound.

- I suddenly heard the coo of a dove.
[ترجمه ترگمان] ناگهان صدای کبوتر را شنیدم
[ترجمه گوگل] من ناگهان صدای کبوتر را شنیدم

• head manager of a company or large organization
make soft cooing sounds (like the call of a dove or pigeon); talk amorously
soft murmuring sound; call of a pigeon or dove
when a dove or pigeon coos, it makes soft sounds.

مترادف و متضاد

صدای کبوتر و قمری (اسم)
coo

اهسته بازمزمه ادا کردن (فعل)
coo

بغبغو کردن (فعل)
coo

جملات نمونه

1. bill and coo
عاشقانه راز و نیاز کردن

2. a sove's distant coo
صدای بغ بغوی کبوتر از دور

3. Coo! That must have cost a lot!
[ترجمه ترگمان]وای خدا! ! باید خیلی هزینه داشته باشه
[ترجمه گوگل]کوو! این باید هزینه زیادی داشته باشد!

4. She paused to coo at the baby.
[ترجمه ترگمان]مکث کرد تا به بچه لبخند بزند
[ترجمه گوگل]او به بچه کوچولو متوقف شد

5. Call a grunting double coo, with accent on second syllable.
[ترجمه ترگمان]و ادا و اطوار و ادا و اطوار را با لهجه دیگری ادا کرد
[ترجمه گوگل]با صدای دو زبانه، با تمرکز بر هجا دوم، تماس بگیرید

6. We all watched as Alice stopped to coo at two canaries in a silver cage on the porch.
[ترجمه ترگمان]وقتی الیس ایستاد تا با آهنگ دو قناری در یک قفس نقره ای روی ایوان بایستد، همه ما تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما همه را تماشا کردیم که آلیس در قفس نقرهای در حیاط به دو کانیس متوقف شد

7. Kenichi Sugi, the COO of Digital Garage Mobile, announced this new business model at mobidec2009 earlier this week.
[ترجمه ترگمان]Kenichi Sugi، مدیر اجرایی شرکت دیجیتالی Garage موبایل، این مدل تجاری جدید را در اوایل این هفته در mobidec۲۰۰۹ اعلام کرد
[ترجمه گوگل]Kenichi Sugi، COO Digital Garage Mobile، این مدل کسب و کار جدید را در ماه مارس سال 2009 در اوایل این هفته اعلام کرد

8. But long before that first burble or coo, babies are learning the elements of language.
[ترجمه ترگمان]اما خیلی قبل از آن first یا coo، نوزادان عناصر زبان را می آموزند
[ترجمه گوگل]اما خیلی زود قبل از آن اولین قرص یا کوو، نوزادان عناصر زبان را یاد می گیرند

9. Every cry or coo was a small glimpse into my son's mind.
[ترجمه ترگمان]هر فریادی و ادا و ادا، یک نظر کوچک در ذهن پسرم بود
[ترجمه گوگل]هر گریه و یا کوبویی نگاه کوچک من به ذهن پسرش بود

10. Kent Gilmore, COO of $100-million Nahan Printing, St. Cloud, MN, wanted to bring lean manufacturing expertise to his firm.
[ترجمه ترگمان]کنت گیلمور ۳۲، مالک ۱۰۰ میلیون دلار چاپ Nahan، سنت کلود، گره متحرک، می خواست تخصص تولید ناب را به شرکت او بیاورد
[ترجمه گوگل]کن کنگ گیلمور، مدیر فروش 100 میلیون دلار چاپ Nahan، سنت ابر، MN، می خواست به تخصص خود در زمینه تولید ناب به شرکت خود بپردازد

11. In July, COO Tim Cook reported that Apple's sales in Greater China grew six-fold year over year in Q3 to $ 8 billion.
[ترجمه ترگمان]در ماه ژولای، تیم کوک، تیم کوک، گزارش داد که فروش اپل در چین بزرگ در سال گذشته به ۸ میلیارد دلار رسید
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه، کمپانی تیم کوک گزارش داد که فروش اپل در بزرگ چین در سال سوم در سه ماهه سوم سال به 6 میلیارد دلار رسیده است

12. Original: COO Tim Cook could be leaving Apple for the vacated CEO slot at HP, according to scuttlebutt that's going around.
[ترجمه ترگمان]به گفته scuttlebutt که در حال دور شدن است، تیم COO تیم کوک می تواند اپل را به سمت مدیر عامل خالی در HP به حال خود رها کند
[ترجمه گوگل]طبق گفته Scuttlebutt که در حال حرکت است، تیم کوک اصلی CUP می تواند اپل را برای شکاف مدیر عامل خالی در HP ترک کند

13. Mr. Coo and Mrs. Coo went to bed.
[ترجمه ترگمان]آقای وای و خانم کو به رختخواب رفتند
[ترجمه گوگل]آقای کو و خانم کو به رختخواب رفتند

the cooing of doves

بغ‌بغوی کبوتران


a sove's distant coo

صدای بغ‌بغوی کبوتر از دور


The mother was rocking back and forth on the chair and cooing endearments to her child.

مادر روی صندلی به عقب و جلو تاب می‌خورد و به آرامی قربان صدقه‌ی کودک خود می‌رفت.


Lovers were billing and cooing on the bench.

عشاق روی نیمکت حرف‌های عاشقانه می‌زدند.


coo, it's raining again!

عجب، دوباره باران می‌آید!


پیشنهاد کاربران

مخفف chief operating officer: مدیر ارشد عملیات

قائم مقام حوزه عملیات

1 - بغبغو
2 - غان و غون شیرخوار

[مخفف] مدیر اجرایی ارشد

به عنوان فعل می تونه معنی قربون صدقه رفتن هم بده. مثلا:
She is cooing the baby beacause he is so adorable
اون داره قربون صدقه ی اون بچه میره /بچه رو ناز میده چون خیلی دوست داشتنیه

به عبارتی یعنی با نازک کردن صدا تعریف کردن از چیزی به خاطر دوست داشتنی بودن اون

اهسته بازمزمه ادا کردن
بغبغو کردن
https://translate. google. com/?sl=fa&tl=en&op=translate
cooed the Pigeons
https://www. worldoftales. com/European_folktales/European_folktale_9. html#gsc. tab=0

Chief operating officer

مدیر عملیات، مدیر ارشد عملیات


کلمات دیگر: