1. Her face had an expression of absolute serenity.
[ترجمه ترگمان]چهره اش حالتی حاکی از صفای مطلق داشت
[ترجمه گوگل]صورت او بیان آرامش مطلق داشت
2. He thought of her serenity as a foil for his intemperance.
[ترجمه ترگمان]به آرامش خاطر خود، به عنوان یک فویل، به خاطر افراط در intemperance، اندیشید
[ترجمه گوگل]او آرامش خود را به عنوان یک فویل برای بی معرفتش فکر کرد
3. I admired her serenity in the midst of so much chaos.
[ترجمه ترگمان]من آرامش او را در میان این همه هرج و مرج تحسین می کردم
[ترجمه گوگل]او را در میان هرج و مرج بسیار تحسین کرده ام
4. I had a wonderful feeling of peace and serenity when I saw my husband.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شوهرم را دیدم احساس آرامش و آرامش کردم
[ترجمه گوگل]زمانی که شوهرم را دیدم یک حس فوق العاده صلح و آرامش داشتم
5. She escaped to the comparative serenity of the kitchen.
[ترجمه ترگمان]با آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامش نسبتا آشپزخانه فرار کرد
6. She was able to face death with serenity.
[ترجمه ترگمان]او می توانست با آرامش به مرگ روبرو شود
[ترجمه گوگل]او قادر به مرگ با آرامش بود
7. The hotel offers a haven of peace and serenity away from the bustle of the city.
[ترجمه ترگمان]این هتل پناهگاهی برای آرامش و صفای شهر فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این هتل دارای جایگاه صلح و آرامش دور از شلوغی از شهر است
8. It was their serenity which galled her most.
[ترجمه ترگمان]It بود که بیش از همه عذابش می داد
[ترجمه گوگل]این آرامش آنها بود که بیشتر او را می دید
9. The explosion of bombs rent the serenity.
[ترجمه ترگمان]انفجار بمب سکوت را می شکافت
[ترجمه گوگل]انفجار بمب ها آرامش را از بین می برد
10. She has a Madonna - like serenity.
[ترجمه ترگمان] اون یه آرامش مثل \"مدونا\" داره
[ترجمه گوگل]او آرامشی مانند مدونا دارد
11. God grant me the serenity to accept the things i can't change,the courage to change the things i can and the wisdom to make difference between them. Robert H. Schuller
[ترجمه ترگمان]خدا این آرامش را به من ارزانی دارد که چیزهایی را که نمی توانم عوض کنم بپذیرم، شجاعت برای تغییر دادن چیزهایی که می توانم و خرد کردن تفاوت میان آن ها \"رابرت H\" Schuller
[ترجمه گوگل]خدا به من آرامش بده تا چیزهایی را که نمیتوانم تغییر دهم، شجاعت تغییر دادن چیزهایی که می توانم و عقل برای ایجاد اختلاف بین آنها، به من تحمیل کنم رابرت H Schuller
12. Oglethorpe turned into his dwelling the picture of serenity.
[ترجمه ترگمان]به بیت با شور و شوق به تصویر آرامش و آرامش تبدیل شد
[ترجمه گوگل]اوگلوتورپ تصویری از آرامش را به خانه اش تبدیل کرد
13. Some related moments of surpassing joy or a serenity for which they could not rationally account.
[ترجمه ترگمان]برخی لحظات مربوط به لذت از شادی یا آرامشی را که به خاطر آن نمی توانستند حساب کنند
[ترجمه گوگل]برخی از لحظات مرتبط با پیشروی از شادی و یا آرامش که برای آنها منطقی نیست
14. Her face, though sad, still evoked a feeling of serenity.
[ترجمه ترگمان]چهره اش، هرچند غمگین بود، هنوز احساس آرامش می کرد
[ترجمه گوگل]چهره او، هر چند غمگین، هنوز احساس آرامش می کند
15. He is a veteran of numerous firefights and narrow escapes who has shown notable serenity throughout the siege.
[ترجمه ترگمان]او یک سرباز قدیمی از firefights متعدد و فرارهای باریک است که آرامش قابل توجهی را در طول محاصره نشان داده است
[ترجمه گوگل]او یک جانباز از آتشبازی های متعدد و فرار باریک است که آرامش قابل توجهی را در سراسر محاصره نشان داده است