کلمه جو
صفحه اصلی

inhibiting


علوم هوایى : اغشتن سطوح داخلى دستگاه یا ماشین با ماده ضدخوردگى قبل از انبار کردن ان

انگلیسی به فارسی

مهار، ممنوع کردن، منع کردن، مانع شدن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن


انگلیسی به انگلیسی

• inhibitory, tending to restrain or hold back, suppressive, prohibitive

جملات نمونه

1. The high cost of borrowing is inhibiting investment by industry in new equipment.
[ترجمه ترگمان]هزینه بالای قرض گرفتن مانع سرمایه گذاری با صنعت در تجهیزات جدید می شود
[ترجمه گوگل]هزینه بالای قرض گرفتن سرمایه گذاری توسط صنعت در تجهیزات جدید را مهار می کند

2. Financial considerations are inhibiting access to higher education.
[ترجمه ترگمان]ملاحظات مالی مانع دسترسی به آموزش عالی می شوند
[ترجمه گوگل]ملاحظات مالی مانع دسترسی به آموزش عالی می شوند

3. Omeprazole works differently, inhibiting the enzyme that pumps acid out of gut cells regardless of what stimulates acid production.
[ترجمه ترگمان]Omeprazole به صورت متفاوت عمل می کند و مانع از آنزیمی است که اسید را از سلول های روده بدون در نظر گرفتن آنچه که تولید اسید را تحریک می کند، پمپ می کند
[ترجمه گوگل]اوپرازول به طور متفاوتی عمل می کند و آنزیم را مهار می کند که اسید را خارج از سلول های روده ای بدون توجه به آنچه که تولید اسید را تحریک می کند، پمپ می کند

4. It acts by inhibiting bone resorption of calcium thereby preventing significant variations in plasma calcium concentrations.
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا با مهار resorption استخوان از کلسیم عمل می کند در نتیجه از تغییرات قابل توجه در غلظت های کلسیم پلاسما جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]این کار با مهار جذب استخوانی کلسیم انجام می شود و مانع تغییرات قابل توجهی در غلظت کلسیم پلاسما می شود

5. Do they damage the business of government by inhibiting confidentiality and honest private discussion?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها با مانع شدن از محرمانه بودن و بحث خصوصی صادقانه به کسب وکار دولت آسیب می زنند؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها با مهار محرمانه بودن و بحث های خصوصی خصوصی آسیب می رسانند؟

6. Inhibiting the turnover of viruses often means inhibiting the host cells too.
[ترجمه ترگمان]تضعیف و ترک گردش ویروس ها اغلب به معنای مانع شدن از سلول های میزبان نیز هستند
[ترجمه گوگل]غلبه بر گردش ویروس ها اغلب به معنی مهار کردن سلول های میزبان نیز است

7. One of the major factors inhibiting greater improvements in consumption levels is inflation, to which food prices become very vulnerable.
[ترجمه ترگمان]یکی از عوامل مهم جلوگیری از رشد بیشتر در سطح مصرف، تورم است که در آن قیمت مواد غذایی بسیار آسیب پذیر می شود
[ترجمه گوگل]یکی از عواملی که مانع بهبود بیشتر در میزان مصرف می شود تورم است که قیمت مواد غذایی بسیار آسیب پذیر است

8. By inhibiting our initial instinctive action we have the choice to make entirely different decisions.
[ترجمه ترگمان]با ممانعت از اقدام غریزی اولیه ما، این انتخاب را داریم که تصمیمات کاملا متفاوتی اتخاذ کنیم
[ترجمه گوگل]با مهار ابتلا به غرایز اولیه ما، ما تصمیم به تصمیم گیری کاملا متفاوت داریم

9. It is also the single most inhibiting factor for investment, not just foreign but domestic.
[ترجمه ترگمان]همچنین مهم ترین عامل بازدارنده برای سرمایه گذاری است، نه فقط خارجی بلکه داخلی
[ترجمه گوگل]این تنها عامل مهمی برای سرمایه گذاری است، نه تنها خارجی بلکه داخلی

10. But everywhere it was still a factor inhibiting the growth of systematic training and the professionalism it symbolised.
[ترجمه ترگمان]اما همه جا هنوز عاملی بود که مانع رشد آموزش های نظام مند و حرفه ای گری آن شده بود
[ترجمه گوگل]اما در همه جا، هنوز یک عامل مهار رشد آموزش سیستماتیک و حرفه ای بودن آن نمادین بود

11. A key factor that most authorities assumed was inhibiting productivity growth in the white-collar sector was the lack of measurement.
[ترجمه ترگمان]یک عامل کلیدی که اکثر مقامات فرض کردند مانع رشد بهره وری در بخش سفید یقه بود نبود اندازه گیری بود
[ترجمه گوگل]یک عامل کلیدی که اکثر مقامات تصور می کردند مهار رشد بهره وری در بخش یقه ی سفید بود عدم اندازه گیری بود

12. One factor inhibiting the spread of written documents had been fear of forgery.
[ترجمه ترگمان]یک عامل بازدارنده پخش اسناد نوشتاری ترس از جعل بود
[ترجمه گوگل]یک عامل مهار گسترش اسناد کتبی ترس از تقلبی بود

13. Further, these prescribed medications prevent emotional maturation through inhibiting the capacity to feel emotions and deal with them appropriately.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، این داروهای تجویز شده مانع بلوغ احساسی می شوند و مانع از توانایی احساس احساس و برخورد مناسب با آن ها می شوند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این داروهای تجویزی از بلوغ عاطفی از طریق مهار ظرفیت احساس احساسات و برخورد مناسب با آنها جلوگیری می کنند

14. It acts as a glucose preservative by inhibiting glycolysis.
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا توسط مهار glycolysis به عنوان نگهدارنده گلوکز عمل می کند
[ترجمه گوگل]با مهار گلیکولیز، آن را به عنوان نگهدارنده قند عمل می کند

پیشنهاد کاربران

نمایش دادن نشان دادن

بازدارنده، مهارکننده


کلمات دیگر: