برضایت، با مهربانى
complacently
برضایت، با مهربانى
انگلیسی به فارسی
با از خود راضیگری، با نارضایتی
خوشبختانه
انگلیسی به انگلیسی
• in a self-satisfied manner, unconcernedly; tranquilly, calmly
جملات نمونه
1. He complacently lived out his life as a village school teacher.
[ترجمه ترگمان]او در زندگی خود به عنوان معلم مدرسه زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او صمیمانه زندگی خود را به عنوان معلم مدرسه روستا زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]او صمیمانه زندگی خود را به عنوان معلم مدرسه روستا زندگی می کردند
2. Nanny Hawkins sticking complacently in the corner.
[ترجمه ترگمان]پرستار هاوکینس با رضایت از گوشه اتاق بیرون آمد
[ترجمه گوگل]پرستار بچه هاکینس در گوشه نشسته است
[ترجمه گوگل]پرستار بچه هاکینس در گوشه نشسته است
3. Under the storm of denunciation Brissenden complacently sipped his toddy and affirmed that everything the other said was quite true, with the exception of the magazine editors.
[ترجمه ترگمان]بریسندن در اثر اعتراض بریسندن مشروبش را سر کشید و تایید کرد که همه چیز به استثنا سردبیران مجله کاملا درست است
[ترجمه گوگل]براساس طوفان محکومیت، بریزندن به طرز صحیح از او خوابیده و تأکید کرد که همه چیز دیگری که گفت، کاملا درست بود، به استثنای سردبیران مجله
[ترجمه گوگل]براساس طوفان محکومیت، بریزندن به طرز صحیح از او خوابیده و تأکید کرد که همه چیز دیگری که گفت، کاملا درست بود، به استثنای سردبیران مجله
4. Her mother said complacently, " You young people are so mysterious, you think you're so clever.
[ترجمه ترگمان]مادرش با لحنی حاکی از رضایت گفت: شما جوان خیلی مرموزی، شما فکر می کنید که خیلی باهوشی
[ترجمه گوگل]مادرش با آرامش گفت: 'شما جوانان خیلی مرموز هستید، فکر می کنید خیلی هوشمندانه
[ترجمه گوگل]مادرش با آرامش گفت: 'شما جوانان خیلی مرموز هستید، فکر می کنید خیلی هوشمندانه
5. If we complacently accept something, do nothing about it, is it as good as condoning it?
[ترجمه ترگمان]اگر ما با رضای خاطر چیزی را بپذیریم، هیچ کاری در این مورد انجام ندهید، آیا چنین نیست؟
[ترجمه گوگل]اگر ما به طور صریح چیزی را قبول می کنیم، هیچ کاری در مورد آن انجام نمی دهیم، آیا این همان چیزی است که آن را تحسین می کنیم؟
[ترجمه گوگل]اگر ما به طور صریح چیزی را قبول می کنیم، هیچ کاری در مورد آن انجام نمی دهیم، آیا این همان چیزی است که آن را تحسین می کنیم؟
6. Yue smiled at Ham's lovely face complacently. He held his little lover possessively in his arms and whispered in his ears. "You will always be mine, little one. "
[ترجمه ترگمان]یو به صورت دوست داشتنی هام لبخند زد او با احساس مالکیت کوچک خود را در آغوش داشت و در گوش او زمزمه می کرد: \" تو همیشه مال من خواهی شد، کوچولوی من \"
[ترجمه گوگل]یو لبخند زد و به آرامش نگاه کرد او عاشق کوچولو خود را در آغوش خود گرفت و در گوشش زمزمه کرد شما همیشه می توانید مال من باشید، کمی '
[ترجمه گوگل]یو لبخند زد و به آرامش نگاه کرد او عاشق کوچولو خود را در آغوش خود گرفت و در گوشش زمزمه کرد شما همیشه می توانید مال من باشید، کمی '
7. Of solar complacently, gentle breeze is stroked gently.
[ترجمه ترگمان]با رضایت خورشیدی، نسیم ملایم به آرامی نوازش می کند
[ترجمه گوگل]از صمیم قلب خورشید، نسیم ملایم به آرامی شستشو داده می شود
[ترجمه گوگل]از صمیم قلب خورشید، نسیم ملایم به آرامی شستشو داده می شود
8. Ham smiled at Yue's lovely face complacently . He held his little lover possessively in his arms and whispered in his ears. "You will always be mine, little one. "
[ترجمه ترگمان]هام با رضایت به صورت زیبا یو یو لبخند زد او با احساس مالکیت کوچک خود را در آغوش داشت و در گوش او زمزمه می کرد: \" تو همیشه مال من خواهی شد، کوچولوی من \"
[ترجمه گوگل]هام لبخند زد و لبخند زد او عاشق کوچولو خود را در آغوش خود گرفت و در گوشش زمزمه کرد شما همیشه می توانید مال من باشید، کمی '
[ترجمه گوگل]هام لبخند زد و لبخند زد او عاشق کوچولو خود را در آغوش خود گرفت و در گوشش زمزمه کرد شما همیشه می توانید مال من باشید، کمی '
9. He sat back, smiling complacently at his own cleverness.
[ترجمه ترگمان]او دوباره نشست و با رضایت به هوش خودش لبخند زد
[ترجمه گوگل]او پشت سر گذاشت، لبخند زد به طرز وحشیانه خود
[ترجمه گوگل]او پشت سر گذاشت، لبخند زد به طرز وحشیانه خود
10. Her eyes went to his caked boots, and she only smiled complacently.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش به پوتین پوشیده شده بود و او فقط با رضایت لبخند می زد
[ترجمه گوگل]چشم های او به چکمه های نازک او رفت و او تنها با مهربانی لبخند زد
[ترجمه گوگل]چشم های او به چکمه های نازک او رفت و او تنها با مهربانی لبخند زد
11. He did not run counter to his fate, but yielded himself up to it quite complacently.
[ترجمه ترگمان]او counter را به سرنوشت خود راه نداد، اما خود را با رضایت کامل تسلیم آن کرد
[ترجمه گوگل]او در مقابل سرنوشتش عمل نکرد، اما خود را نسبت به این امر کاملا صمیمانه پذیرفت
[ترجمه گوگل]او در مقابل سرنوشتش عمل نکرد، اما خود را نسبت به این امر کاملا صمیمانه پذیرفت
12. " That was just something for evening wear, " returned his wife complacently.
[ترجمه ترگمان]همسرش با لحنی حاکی از رضایت گفت: \" این تنها چیزی بود که عصر به تن داشت \"
[ترجمه گوگل]'این فقط چیزی بود که برای شب عروسی،' همسر خود را با آرامش گفت
[ترجمه گوگل]'این فقط چیزی بود که برای شب عروسی،' همسر خود را با آرامش گفت
13. Having seen Li Surung's embarassed face, Delun Fujin laughed complacently in dark!
[ترجمه ترگمان]صورت embarassed لی Surung را دیده بود که در تاریکی با رضایت می خندید!
[ترجمه گوگل]Delun Fujin، چهره عجیب و غریب Li Surung را دیده است، به آرامی در تاریکی خندید!
[ترجمه گوگل]Delun Fujin، چهره عجیب و غریب Li Surung را دیده است، به آرامی در تاریکی خندید!
پیشنهاد کاربران
گشاده دستانه
دست و دلبازانه
به نقل از هزاره:
خودبینانه
خودخواهانه
مغرورانه
با خاطرجمعی
با بی خیالی
خودبینانه
خودخواهانه
مغرورانه
با خاطرجمعی
با بی خیالی
کلمات دیگر: