1. the juggler's performance confounded everyone
نمایش شعبده باز همه را مبهوت کرد.
2. where did you put those confounded keys
اون کلیدهای لعنتی را کجا گذاشتی ؟
3. You are a confounded nuisance. Stop pestering me.
[ترجمه ترگمان]شما مایه آزار و آزار و آزار و آزار و آزار و آزار و آزار هستید اینقدر منو اذیت نکن
[ترجمه گوگل]شما یک مزاحم مخوف است متوقف شدن مرا در آغوش بگیر
4. An elderly man from Hull has confounded doctors by recovering after he was officially declared dead.
[ترجمه ترگمان]یک مرد مسن از شهر هال پس از اینکه رسما اعلام شد که به طور رسمی مرده است، پزشکان را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده از هال، پزشکان را پس از مرگ او به طور رسمی اعلام کرد
5. His amazing recovery confounded the medical specialists.
[ترجمه ترگمان]بازیابی شگفت انگیز او متخصصان پزشکی را مبهوت ساخت
[ترجمه گوگل]تجدید شگفت انگیز او متخصصین پزشکی را متزلزل کرد
6. His behaviour amazed and confounded her.
[ترجمه ترگمان]رفتار آقای نای تلی حیرت کرد و مات و مبهوت ماند
[ترجمه گوگل]رفتار او شگفت زده و او را متعجب کرد
7. United's new striker confounded the critics with his third goal in as many games.
[ترجمه ترگمان]مهاجم جدید ایالات متحده با هدف سوم خود در بسیاری از بازی ها، منتقدان را گیج کرد
[ترجمه گوگل]مهاجم جدید یونایتد، منتقدان را با هدف سوم خود در بازی های بسیاری مخدوش می کند
8. The sudden rise in share prices has confounded economists.
[ترجمه ترگمان]افزایش ناگهانی قیمت سهام باعث سردرگمی اقتصاددانان شد
[ترجمه گوگل]افزایش ناگهانی قیمت سهام به اقتصاددانان تبدیل شده است
9. That confounded dog has run away again!
[ترجمه ترگمان]این سگ لعنتی دوباره فرار کرده!
[ترجمه گوگل]این سگ مرطوب دوباره فرار کرده!
10. The bad election results confounded the previous government leaders.
[ترجمه ترگمان]نتایج انتخابات بد، رهبران قبلی دولت را گیج کرد
[ترجمه گوگل]نتایج انتخابات بد رهبران قبیله ای دولت را مختل کرد
11. The news has confounded our plans.
[ترجمه ترگمان]این خبر نقشه های ما را مختل کرده است
[ترجمه گوگل]اخبار برنامه های ما را مختل کرده است
12. The dancer confounded her critics with a remarkable follow-up album.
[ترجمه ترگمان]رقصنده او منتقدان خود را با یک آلبوم پی گیری قابل توجه درهم کوبید
[ترجمه گوگل]رقصنده منتقدانش با یک آلبوم پیگیری قابل توجهی را مخدوش کرد
13. The rise in share price confounded expectations.
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت سهام، انتظارات و انتظارات را برآورده می کند
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت سهم انتظارات را مختل کرد
14. His behaviour confounded her.
[ترجمه ترگمان]رفتارش او را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]رفتار او او را مخدوش کرد
15. The extraordinary election results confounded the government.
[ترجمه ترگمان]نتایج انتخابات فوق العاده دولت را گیج کرد
[ترجمه گوگل]نتایج انتخابات فوق العاده دولت را خفه کرد