کلمه جو
صفحه اصلی

confounded


معنی : گیج، نفرین شده، مبهوت، مات، مضطرب، سر در گم، لعنت شده
معانی دیگر : (دشنام حاکی از خشم یا آزردگی) لعنتی !، فلان فلان شده !، هاج و واج، حیران، سرگشته

انگلیسی به فارسی

مبهوت، لعنت‌شده، نفرین‌شده


مخفی شده، سر در گم، گیج، مبهوت، مضطرب، لعنت شده، نفرین شده، مات


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: confoundedly (adv.), confoundedness (n.)
(1) تعریف: confused; bewildered; befuddled.

(2) تعریف: (informal) damned (used as a mild expletive).

- The man is a confounded liar!
[ترجمه ترگمان] این مرد دروغ گو است!
[ترجمه گوگل] این مرد دروغگو مخوف است!

• confused, perplexed, dumbfounded; cursed, damned
confounded is used to express your annoyance or irritation with something or someone.

مترادف و متضاد

confused


Synonyms: befuddled, bewildered, disconcerted, perplexed


گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

نفرین شده (صفت)
confounded, accursed, cussed

مبهوت (صفت)
confounded, aghast, staggered, rocked, astonished, surprised, flabbergasted, dumb-struck

مات (صفت)
confounded, aghast, astonished, opaque, checkmated, quizzical, dumb-struck

مضطرب (صفت)
uneasy, confounded, agitated, fretted, disturbed, alarmed, worried, restless, care-worn, harassed, vexatious, pothered

سر در گم (صفت)
confounded, damned, amazed, bewildered, darned

لعنت شده (صفت)
confounded

جملات نمونه

Where did you put those confounded keys?

اون کلیدهای لعنتی را کجا گذاشتی؟


1. the juggler's performance confounded everyone
نمایش شعبده باز همه را مبهوت کرد.

2. where did you put those confounded keys
اون کلیدهای لعنتی را کجا گذاشتی ؟

3. You are a confounded nuisance. Stop pestering me.
[ترجمه ترگمان]شما مایه آزار و آزار و آزار و آزار و آزار و آزار و آزار هستید اینقدر منو اذیت نکن
[ترجمه گوگل]شما یک مزاحم مخوف است متوقف شدن مرا در آغوش بگیر

4. An elderly man from Hull has confounded doctors by recovering after he was officially declared dead.
[ترجمه ترگمان]یک مرد مسن از شهر هال پس از اینکه رسما اعلام شد که به طور رسمی مرده است، پزشکان را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده از هال، پزشکان را پس از مرگ او به طور رسمی اعلام کرد

5. His amazing recovery confounded the medical specialists.
[ترجمه ترگمان]بازیابی شگفت انگیز او متخصصان پزشکی را مبهوت ساخت
[ترجمه گوگل]تجدید شگفت انگیز او متخصصین پزشکی را متزلزل کرد

6. His behaviour amazed and confounded her.
[ترجمه ترگمان]رفتار آقای نای تلی حیرت کرد و مات و مبهوت ماند
[ترجمه گوگل]رفتار او شگفت زده و او را متعجب کرد

7. United's new striker confounded the critics with his third goal in as many games.
[ترجمه ترگمان]مهاجم جدید ایالات متحده با هدف سوم خود در بسیاری از بازی ها، منتقدان را گیج کرد
[ترجمه گوگل]مهاجم جدید یونایتد، منتقدان را با هدف سوم خود در بازی های بسیاری مخدوش می کند

8. The sudden rise in share prices has confounded economists.
[ترجمه ترگمان]افزایش ناگهانی قیمت سهام باعث سردرگمی اقتصاددانان شد
[ترجمه گوگل]افزایش ناگهانی قیمت سهام به اقتصاددانان تبدیل شده است

9. That confounded dog has run away again!
[ترجمه ترگمان]این سگ لعنتی دوباره فرار کرده!
[ترجمه گوگل]این سگ مرطوب دوباره فرار کرده!

10. The bad election results confounded the previous government leaders.
[ترجمه ترگمان]نتایج انتخابات بد، رهبران قبلی دولت را گیج کرد
[ترجمه گوگل]نتایج انتخابات بد رهبران قبیله ای دولت را مختل کرد

11. The news has confounded our plans.
[ترجمه ترگمان]این خبر نقشه های ما را مختل کرده است
[ترجمه گوگل]اخبار برنامه های ما را مختل کرده است

12. The dancer confounded her critics with a remarkable follow-up album.
[ترجمه ترگمان]رقصنده او منتقدان خود را با یک آلبوم پی گیری قابل توجه درهم کوبید
[ترجمه گوگل]رقصنده منتقدانش با یک آلبوم پیگیری قابل توجهی را مخدوش کرد

13. The rise in share price confounded expectations.
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت سهام، انتظارات و انتظارات را برآورده می کند
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت سهم انتظارات را مختل کرد

14. His behaviour confounded her.
[ترجمه ترگمان]رفتارش او را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]رفتار او او را مخدوش کرد

15. The extraordinary election results confounded the government.
[ترجمه ترگمان]نتایج انتخابات فوق العاده دولت را گیج کرد
[ترجمه گوگل]نتایج انتخابات فوق العاده دولت را خفه کرد

پیشنهاد کاربران

درآمیخته


گنگ


کلمات دیگر: