کلمه جو
صفحه اصلی

rectified

انگلیسی به فارسی

اصلاح شده، برطرف کردن، اصلاح کردن، یکسو کردن، تصحیح کردن، جبران کردن


جملات نمونه

1. rectified alcohol
الکل دو تقطیری

2. mistakes must be rectified immediately
اشتباهات باید فوری برطرف شوند.

پیشنهاد کاربران

یکسوشده

اصلاح کردن
جبران کردن


بهبود پیدا کردن

دوآتشه


کلمات دیگر: