عضو خدمه
crew member
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• one who is part of a crew, one who is part of a work group
one who is part of a crew, one who is part of a work team
one who is part of a crew, one who is part of a work team
جملات نمونه
1. The stowaway masqueraded as a crew member.
[ترجمه ترگمان] بار مسافرای قاچاق به عنوان عضوی از اعضای گروه
[ترجمه گوگل]بی رحمانه به عنوان یک عضو خدمه شناخته می شود
[ترجمه گوگل]بی رحمانه به عنوان یک عضو خدمه شناخته می شود
2. One crew member accidentally jettisoned half of the plane's fuel.
[ترجمه ترگمان]یک عضو خدمه به طور تصادفی نیمی از سوخت هواپیما را رها کرد
[ترجمه گوگل]یک عضو خدمه به طور تصادفی نیمی از سوخت هواپیما را رها کرد
[ترجمه گوگل]یک عضو خدمه به طور تصادفی نیمی از سوخت هواپیما را رها کرد
3. If either crew member was killed, the survivor had to replace him at once from the hibernators.
[ترجمه ترگمان]اگر هر کدام از خدمه کشته شدند، فرد بازمانده باید بلافاصله از the جایگزین او شود
[ترجمه گوگل]اگر هر یک از اعضای خدمه کشته شد، بازماندگان مجبور به جایگزینی او از یک فریبکار شدند
[ترجمه گوگل]اگر هر یک از اعضای خدمه کشته شد، بازماندگان مجبور به جایگزینی او از یک فریبکار شدند
4. I was a crew member of the Enola Gay, the B29 that dropped a bomb on Hiroshima.
[ترجمه ترگمان]من عضو گروه Enola of هستم که بمب روی هیروشیما انداخته بود
[ترجمه گوگل]من یک خدمه عضو Enola Gay، B29 بودم که یک بمب را در هیروشیما گذاشت
[ترجمه گوگل]من یک خدمه عضو Enola Gay، B29 بودم که یک بمب را در هیروشیما گذاشت
5. Sullivan is the second crew member designated to walk in space during the mission.
[ترجمه ترگمان]سالیوان دومین عضو خدمه است که در طول ماموریت در فضا حرکت می کند
[ترجمه گوگل]سالیوان عضو دوم خدمه است که در طول ماموریت در فضا راه می رود
[ترجمه گوگل]سالیوان عضو دوم خدمه است که در طول ماموریت در فضا راه می رود
6. One crew member ejected but was later found drowned, the other did not eject and died in the crash.
[ترجمه ترگمان]یکی از سرنشینان هواپیما بیرون آمد اما بعدا پیدا شد و دیگری در هنگام سقوط جان داد و جان خود را از دست نداد
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای خدمه اخراج شد، اما بعدها غرق شد، دیگر در تصادف نبرد نکرد و درگذشت
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای خدمه اخراج شد، اما بعدها غرق شد، دیگر در تصادف نبرد نکرد و درگذشت
7. An unsuspecting crew member intercepted a call destined for the prince and passed it on to Diana.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای گروه از همه جا برخاست و آن را به طرف دیانا گرفت و آن را به دیانا داد
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای خدمه بی نظیر، یک تماس تلفنی را برای شاهزاده فرستاد و آن را به دیانا انتقال داد
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای خدمه بی نظیر، یک تماس تلفنی را برای شاهزاده فرستاد و آن را به دیانا انتقال داد
8. Many who visit the ship, or hear a crew member speak at their church, soon sign on as volunteers.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کسانی که از کشتی دیدن می کنند یا صدای یک عضو خدمه را می شنوند، به زودی به عنوان داوطلب حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کسانی که از کشتی دیدن می کنند یا یک عضو خدمه را در کلیسای خود صحبت می کنند، به زودی به عنوان داوطلب ثبت نام می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کسانی که از کشتی دیدن می کنند یا یک عضو خدمه را در کلیسای خود صحبت می کنند، به زودی به عنوان داوطلب ثبت نام می کنند
9. A new crew member arrives at the boat, gets a bad feeling and abruptly gets off.
[ترجمه ترگمان]یک عضو جدید به قایق می رسد، احساس بدی دارد و ناگهان خاموش می شود
[ترجمه گوگل]یک عضو خدمه جدید به قایق می رسد، احساس بدی می کند و ناگهان خاموش می شود
[ترجمه گوگل]یک عضو خدمه جدید به قایق می رسد، احساس بدی می کند و ناگهان خاموش می شود
10. My target is to act as qualified one crew member.
[ترجمه ترگمان]هدف من عمل کردن به عنوان یک عضو خدمه با صلاحیت است
[ترجمه گوگل]هدف من این است که به عنوان یک عضو خدمه واجد شرایط عمل کند
[ترجمه گوگل]هدف من این است که به عنوان یک عضو خدمه واجد شرایط عمل کند
11. Fellow crew member Doug Wheelock will guide arm operators as they maneuver Parazynski.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای تیم داگ Wheelock، اپراتورها را به هنگام مانور دادن Parazynski هدایت می کند
[ترجمه گوگل]عضو دائم خدمه Doug Wheelock به عنوان پارازینسکی مانور را هدایت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]عضو دائم خدمه Doug Wheelock به عنوان پارازینسکی مانور را هدایت خواهد کرد
12. Japan is holding the boat's captain and crew member on allegations they illegally entered Japanese waters.
[ترجمه ترگمان]ژاپن کاپیتان قایق و خدمه کشتی را به اتهام ورود غیرقانونی به آب های ژاپن بازداشت کرده است
[ترجمه گوگل]ژاپن کاپیتان قایق و اعضای خدمه را در اتهاماتی که به طور غیرقانونی وارد آبهای ژاپن شده اند نگهداری می کند
[ترجمه گوگل]ژاپن کاپیتان قایق و اعضای خدمه را در اتهاماتی که به طور غیرقانونی وارد آبهای ژاپن شده اند نگهداری می کند
13. Yes, a crew member will come by with food to sell.
[ترجمه ترگمان]بله، یک عضو خدمه با غذا برای فروش می آیند
[ترجمه گوگل]بله، یک عضو خدمه به همراه غذا به فروش می رسد
[ترجمه گوگل]بله، یک عضو خدمه به همراه غذا به فروش می رسد
14. The third crew member, Jing Haipeng, monitored the ship from inside the re entry module.
[ترجمه ترگمان]عضو سوم خدمه، (جینگ Haipeng)، کشتی را از داخل ماژول ورود دوباره نظارت کرد
[ترجمه گوگل]عضو سوم خدمه، جیانگ هپینگ، کشتی را از داخل ماژول ورودی بازرسی بررسی کرد
[ترجمه گوگل]عضو سوم خدمه، جیانگ هپینگ، کشتی را از داخل ماژول ورودی بازرسی بررسی کرد
15. MADDY - The youngest and least experienced crew member, Maddy is a PhD student of Marine Biology.
[ترجمه ترگمان]MADDY - جوان ترین و least خدمه با تجربه، Maddy یک دانشجوی دکترای بیولوژی دریایی است
[ترجمه گوگل]مادای - جوان ترین و کمترین خدمه خدمه، Maddy دانشجوی دکترای زیست شناسی دریایی است
[ترجمه گوگل]مادای - جوان ترین و کمترین خدمه خدمه، Maddy دانشجوی دکترای زیست شناسی دریایی است
پیشنهاد کاربران
عضو گروه کارکنان
به نقل از Wiktionary
no mean feat ( plural no mean feats ) ( idiomatic ) A laudable triumph of great difficulty; no small feat
به نقل از کمبریج:
a great achievement
به نقل از The Free Dictionary
be no mean feat :To be a considerably great, difficult, or noteworthy achievement or outcome
مثال ها:
. Defeating an incumbent president is no mean feat, but we feel confident that our candidate has what it takes
. Well done, John. Getting an A on that exam was no mean feat
دستاورد بزرگ
موفقیت بزرگ
پیروزی بزرگ
no mean feat ( plural no mean feats ) ( idiomatic ) A laudable triumph of great difficulty; no small feat
به نقل از کمبریج:
a great achievement
به نقل از The Free Dictionary
be no mean feat :To be a considerably great, difficult, or noteworthy achievement or outcome
مثال ها:
. Defeating an incumbent president is no mean feat, but we feel confident that our candidate has what it takes
. Well done, John. Getting an A on that exam was no mean feat
دستاورد بزرگ
موفقیت بزرگ
پیروزی بزرگ
کلمات دیگر: