کلمه جو
صفحه اصلی

draw on


معنی : نزدیک شدن، متصل شدن، باعی شدن، عهده کسی برات کشیدن
معانی دیگر : فرارسیدن، نزدیک شدن به، باعک شدن

انگلیسی به فارسی

نزدیک شدن (به)، باعث شدن، متصل شدن


انگلیسی به انگلیسی

• gain inspiration from, take ideas from; take advantage of (resources), make use of (support or help); suck in; approach, come near to; make marks on a surface with a writing implement

مترادف و متضاد

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

متصل شدن (فعل)
adjoin, draw on

باعی شدن (فعل)
occasion, make, cause, draw on

عهده کسی برات کشیدن (فعل)
draw on

use to advantage


Synonyms: effect, employ, exploit, extract, fall back on, have recourse to, make use of, rely on, require, take from


Advance, continue; to move or pass slowly or continuously


Approach, come nearer as under a pulling force.


جملات نمونه

1. I'll have to draw on my savings.
[ترجمه ediya] من باید از پس اندازم استفاده کنم.
[ترجمه ترگمان]باید حساب پس اندازم
[ترجمه گوگل]من باید پس انداز کنم

2. She has 20 years' teaching experience to draw on.
[ترجمه هرمزی] او 20 سال سابقه تدریس دارد که از آن استفاده کند.
[ترجمه ترگمان]او ۲۰ سال دارد که به تجربه خود ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]او دارای 20 سال تجربه تدریس برای ترسیم است

3. They don't want to draw on the fund unless they have to.
[ترجمه هرمزی] آنها نمیخواهند از این پول استفاده کند مگر آن که ناچار شوند.
[ترجمه ترگمان]اونا نمی خوان سرمایه گذاری کنن، مگر اینکه مجبور باشن
[ترجمه گوگل]آنها نمی خواهند در صندوق جمع شوند، مگر اینکه آنها مجبور باشند

4. We need to draw on the professional expertise of a large number of teachers.
[ترجمه ترگمان]ما باید تخصص حرفه ای تعداد زیادی از معلمان را جذب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از تخصص حرفه ای تعداد زیادی از معلمان استفاده کنیم

5. I had to draw on my savings to pay for the repairs.
[ترجمه ebrahim995] من مجبور بودم که از پس اندازم برای تعمیرات استفاده کنم.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم از پس اندازم خرج کنم تا پول تعمیرات رو بدم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم پس انداز کنم تا برای تعمیرات پرداخت کنم

6. He had to draw on reserves of strength just to finish the race.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود برای تمام کردن مسابقه از قوای ذخیره استفاده کند
[ترجمه گوگل]او مجبور شد فقط برای پایان دادن به مسابقه از ذخایر قدرت استفاده کند

7. We shall have to draw on our savings if we buy a house.
[ترجمه ترگمان]اگر خانه بخریم، باید روی savings حساب کنیم
[ترجمه گوگل]اگر یک خانه خریداری کنیم، ما باید پس انداز کنیم

8. The assignment asked us to draw on our experiences while we were in England.
[ترجمه ترگمان]این ماموریت از ما خواست تا زمانی که در انگلستان بودیم از تجربیات خود استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]این تخصیص از ما خواسته بود که در زمان ما در انگلستان تجربیات ما را جلب کند

9. Everyone had two sheets of paper to draw on.
[ترجمه ترگمان]هر کسی دو برگ کاغذ داشت که می بایست روی آن نقاشی کند
[ترجمه گوگل]هر کس دو ورقه کاغذ داشت تا بتواند قرعه کشی کند

10. I shall have to draw on my savings.
[ترجمه ترگمان]پس باید حساب پس اندازم
[ترجمه گوگل]من مجبور خواهم بود که پس انداز کنم

11. She had a wealth of experience to draw on.
[ترجمه ترگمان]او سرشار از تجربه و تجربه بود
[ترجمه گوگل]او تا به حال تجربه فراوانی برای رسیدن به آن داشته است

12. She was able to draw on her immense inner strength.
[ترجمه ترگمان]قدرت درونی خویش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]او توانست بر نیروی بی حد و مرز او برتری دهد

13. I shall have to draw on my money.
[ترجمه ترگمان]باید به پول خودم عمل کنم
[ترجمه گوگل]من باید پولم را قرعه کشی کنم

14. Maltravers took a long draw on his cigarette.
[ترجمه ترگمان]به بیت سیگارش را دراز کرد و سیگار کشید
[ترجمه گوگل]مالترورز یک قرعه کشی طولانی بر روی سیگار خود داشت

پیشنهاد کاربران

مورد استفاده قرار دادن، به کار گرفتن

بر اساس چیزی بودن / بر اساس / برداشت کردن ( پول از پس انداز ) /دادن دود سیگار به درون بدن /نزدیک شدن ( به پایان یک دوره زمانی )

الهام گرفتن از، گرفتن ایده های از، نفع بردن از، بهره جستن از

استفاده کردن از

draw on research = از پژوهش خاصی استفاده کردن، بهره بردن
مثال:
. We draw on researches on stress–distress process
از مطالعاتی در زمینه ی فرآیند استرس - دیسترس استفاده می کنیم.


ترسیم کردن

متکی بودن

1 کمک گرفتن، استناد کردن
2 تن کردن، به تن کشیدن
to put on a particular piece of clothing=macmillandictionary. com


استفاده کردن

بهره گرفتن از

● به انتها نزدیک شدن
● draw on something
از چیزی بهره جستن

entail

سپری شدن زمان و فصل
Night was drawing on = شب گذشت

afford

بهره بردن

به یاد آوردن

مرور کردن، کاربستن، به کار بردن، مرور ذهنی، تجسم ذهنی، به تصویر کشیدن ( ذهنی )

توسل

draw on استفاده کردن
draw up تنظیم کردن
draw out بیرون کشیدن
drawback اشکال
draw blood آزمایش خون گرفتن


کلمات دیگر: