1- هندل زدن 2- (عامیانه) آغاز کردن، شتابیدن
crank up
1- هندل زدن 2- (عامیانه) آغاز کردن، شتابیدن
انگلیسی به فارسی
خم شدن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: (informal) to get prepared or begin.
- We are cranking up a new program.
[ترجمه ترگمان] داریم یه برنامه جدید رو آماده می کنیم
[ترجمه گوگل] ما برنامه جدیدی را می گذرانیم
[ترجمه گوگل] ما برنامه جدیدی را می گذرانیم
• (2) تعریف: to stimulate or increase.
- We need to crank up the employees' enthusiasm.
[ترجمه ترگمان] ما باید شور و شوق کارکنان را بالا ببریم
[ترجمه گوگل] ما نیاز به شور و اشتیاق کارکنان داریم
[ترجمه گوگل] ما نیاز به شور و اشتیاق کارکنان داریم
جملات نمونه
1. Just crank up your hearing aid a peg or two.
[ترجمه ترگمان] فقط حواستو جمع کن که یکی دو بار کمک کنی
[ترجمه گوگل]فقط گوش شنوایی خود را با یک انگشت یا دو دست بگیرید
[ترجمه گوگل]فقط گوش شنوایی خود را با یک انگشت یا دو دست بگیرید
2. He instructed his staff to crank up for an all - out fight against the nomination.
[ترجمه ترگمان]او به کارکنان خود دستور داد که برای یک مبارزه همه جانبه علیه کاندید شدن کار کنند
[ترجمه گوگل]او به کارکنان خود دستور داد تا برای مبارزه با همه اعضای بدن در برابر نامزدی حرکت کنند
[ترجمه گوگل]او به کارکنان خود دستور داد تا برای مبارزه با همه اعضای بدن در برابر نامزدی حرکت کنند
3. It's time to crank up the air conditioning.
[ترجمه ترگمان]وقتشه تهویه هوا رو روشن کنیم
[ترجمه گوگل]وقت آن است که تهویه مطبوع را خم کنی
[ترجمه گوگل]وقت آن است که تهویه مطبوع را خم کنی
4. Adding a baby to the mix will surely crank up the stress.
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن یک نوزاد به مخلوط، مطمئنا استرس را از بین می برد
[ترجمه گوگل]اضافه کردن یک کودک به مخلوط مطمئنا استرس را تقویت می کند
[ترجمه گوگل]اضافه کردن یک کودک به مخلوط مطمئنا استرس را تقویت می کند
5. Crank up the TV.
[ترجمه ترگمان] تلویزیون رو بردار
[ترجمه گوگل]خم کردن تلویزیون
[ترجمه گوگل]خم کردن تلویزیون
6. Will you please help me to crank up the engine?
[ترجمه ترگمان]میشه کم کم کنی موتور ماشین رو روشن کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا به من کمک کن تا موتور را خم کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا به من کمک کن تا موتور را خم کنی؟
7. I suspect they don't know; they just crank up the amp to the max to get a lot of jangly jitter, and don't bother to calibrate anything.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که آن ها خبر ندارند؛ فقط the را به طرف ماکس هل می دهند تا یک عالمه عصبی و عصبی بشوند، و هیچ وقت زحمت نکشید که از این طرف و آن طرف بروند
[ترجمه گوگل]من معتقدم که آنها نمی دانند؛ آنها فقط آمپر را به حداکثر رسانده اند تا جرقه بزرگی به وجود بیاید و کاری را انجام ندهید
[ترجمه گوگل]من معتقدم که آنها نمی دانند؛ آنها فقط آمپر را به حداکثر رسانده اند تا جرقه بزرگی به وجود بیاید و کاری را انجام ندهید
8. The manger wants us to crank up the production line.
[ترجمه ترگمان]آخوری از ما می خواهد که خط تولید را راه اندازی کنیم
[ترجمه گوگل]ماجر می خواهد ما را به خط تولید حرکت کند
[ترجمه گوگل]ماجر می خواهد ما را به خط تولید حرکت کند
9. The idea is that too much BLyS might crank up autoantibody production.
[ترجمه ترگمان]ایده این است که BLyS خیلی زیاد تولید autoantibody را تولید کند
[ترجمه گوگل]ایده این است که BLYS بیش از حد ممکن است تولید autoantibody را تقویت کند
[ترجمه گوگل]ایده این است که BLYS بیش از حد ممکن است تولید autoantibody را تقویت کند
10. If you need more selectivity crank up the regeneration pot to the point before oscillation.
[ترجمه ترگمان]اگر به انتخاب پذیری بیشتری نیاز دارید، قابلمه بازسازی را قبل از نوسان اصلاح کنید
[ترجمه گوگل]اگر به انتخاب بیشتر نیاز دارید، دیگ بخار بازسازی را به نقطه قبل از نوسان فشار دهید
[ترجمه گوگل]اگر به انتخاب بیشتر نیاز دارید، دیگ بخار بازسازی را به نقطه قبل از نوسان فشار دهید
11. When the cold weather kicks in, it's all too easy to crank up the central heating to escape the cold.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوای سرد وارد می شود، برای رهایی از سرما بسیار آسان است که سیستم گرمایش مرکزی را راه اندازی کنیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که هوای سرد در هوا پرتاب می شود، بسیار آسان است تا گرمای مرکزی را برای فرار از سرما حرکت دهید
[ترجمه گوگل]هنگامی که هوای سرد در هوا پرتاب می شود، بسیار آسان است تا گرمای مرکزی را برای فرار از سرما حرکت دهید
12. Hebbert had wound down after the adrenalin rush and was furious at having to crank up again.
[ترجمه ترگمان]Hebbert پس از حمله adrenalin زخمی شده بود و از اینکه مجبور بود دوباره آن را بالا بکشد خشمگین شده بود
[ترجمه گوگل]هیبرت پس از عجله آدرنالین زخمی شد و مجبور شد دوباره به لگد زده شود
[ترجمه گوگل]هیبرت پس از عجله آدرنالین زخمی شد و مجبور شد دوباره به لگد زده شود
13. In my battery test, I turn off all power-saving features, leave the Wi-Fi network on, crank up the screen to 100% brightness, and play a continuous loop of music.
[ترجمه ترگمان]در تست باتری من، تمام ویژگی های کم مصرف را خاموش می کنم، شبکه Wi - Fi را روشن می کنم، صفحه را تا ۱۰۰ % روشنایی تنظیم کرده، و یک چرخه ادامه دار از موسیقی را نمایش می دهم
[ترجمه گوگل]در تست باتری من، تمام ویژگی های صرفه جویی در انرژی را خاموش می کنم، شبکه Wi-Fi را روشن می کند، صفحه را به 100٪ روشنایی متصل می کند، و یک حلقه پیوسته موسیقی را پخش می کند
[ترجمه گوگل]در تست باتری من، تمام ویژگی های صرفه جویی در انرژی را خاموش می کنم، شبکه Wi-Fi را روشن می کند، صفحه را به 100٪ روشنایی متصل می کند، و یک حلقه پیوسته موسیقی را پخش می کند
پیشنهاد کاربران
1 - سر ذوق آوردن، ترغیب کردن، تهییج کردن، تحریک کردن!
I know I'm supposed to be researching right now, but I've had a really hard time cranking myself up to do it
میدونم که قرار بود من الان در حال مطالعه و تحقیق باشم اما اوقات سختی داشته ام تا خودم رو سر ذوق بیارم که ( اون تحقیقات را ) انجامش بدهم.
2 - شروع کردن!
You need to crank up this project now, in order to finish it by the deadline
شما به منظور اتمام پروژه تا زمان ضرب العجل، باید که آنرا همین الان شروع کنید.
3 - تشدید کردن، شدت بخشیدن!
If we don't crank up our efforts, we'll never meet our goal for the fundraiser
اگر ما تلاش هایمان را شدت نبخشیم، هرگز به هدفمون برای جشن گلریزان نخواهیم رسید.
4 - صدای چیزی را بلند کردن، زیاد کردن حجم صدا!
Hey, that's a great song—crank up the radio
هی، اون یک آهنگ فوق العاده است - صدای رادیو را زیاد کن!
5 - روشن کردن، هندل زدن!
Crank up the car
ماشین رو روشن کن!
Cranking up the TV/Microwave/or something else
تلویزیون /مایکرویو/یا یک چیز دیگر را روشن کردن!
I know I'm supposed to be researching right now, but I've had a really hard time cranking myself up to do it
میدونم که قرار بود من الان در حال مطالعه و تحقیق باشم اما اوقات سختی داشته ام تا خودم رو سر ذوق بیارم که ( اون تحقیقات را ) انجامش بدهم.
2 - شروع کردن!
You need to crank up this project now, in order to finish it by the deadline
شما به منظور اتمام پروژه تا زمان ضرب العجل، باید که آنرا همین الان شروع کنید.
3 - تشدید کردن، شدت بخشیدن!
If we don't crank up our efforts, we'll never meet our goal for the fundraiser
اگر ما تلاش هایمان را شدت نبخشیم، هرگز به هدفمون برای جشن گلریزان نخواهیم رسید.
4 - صدای چیزی را بلند کردن، زیاد کردن حجم صدا!
Hey, that's a great song—crank up the radio
هی، اون یک آهنگ فوق العاده است - صدای رادیو را زیاد کن!
5 - روشن کردن، هندل زدن!
Crank up the car
ماشین رو روشن کن!
Cranking up the TV/Microwave/or something else
تلویزیون /مایکرویو/یا یک چیز دیگر را روشن کردن!
تزریق کردن مواد مخدر
صدای موزیک رو زیاد کن
crank your smoker up to 225f
اسمکرتان را روشن کنید و به دمای ۲۲۵ درجه فارنهایت برسانید
معنی:روشن کردن و گرم کردن
اسمکرتان را روشن کنید و به دمای ۲۲۵ درجه فارنهایت برسانید
معنی:روشن کردن و گرم کردن
کلمات دیگر: