کلمه جو
صفحه اصلی

come to life


1- به هوش آمدن 2- شور و نشاط پیدا کردن

انگلیسی به فارسی

به زندگی بیاندیش


انگلیسی به انگلیسی

• wake up, become lively, be revived

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to become lively or vigorous.

- The crowd came to life when the music began.
[ترجمه ابوذر] وقتی موسیقی شروع شد جمعیت به وجد آمدند.
[ترجمه ترگمان] وقتی که موسیقی شروع شد، مردم به زندگی درآمدند
[ترجمه گوگل] وقتی موسیقی شروع شد، جمعیت به زندگی افتاد

(2) تعریف: to seem alive or resemble something alive.

- In his imagination, the toys came to life.
[ترجمه ترگمان] اسباب بازی ها در تخیلش به زندگی می آمدند
[ترجمه گوگل] در تخیل خود، اسباب بازی ها به زندگی رسیده است

(3) تعریف: to regain consciousness.

جملات نمونه

1. All seeds only come to life once having been buried.
[ترجمه ترگمان]فقط زمانی که دفن شده است تخم فقط به زندگی باز می گردد
[ترجمه گوگل]تمام بذرها فقط بعد از اینکه دفن شده اند، زندگی می کنند

2. This college has come to life and advanced considerably under the direction of its very live wire Rector Mr Jocelyn Stevens.
[ترجمه ترگمان]این کالج به زندگی بازگشته و به طور قابل توجهی تحت هدایت آقای Jocelyn استیونز، رئیس سیمی زندگی اش، پیشرفت کرده است
[ترجمه گوگل]این کالج به زندگی ادامه می دهد و به طور قابل توجهی تحت هدایت رؤسای بسیار فعالش، آقای جوزلین استیونز است

3. About the life-matches that had been brewed here, come to life under this moon, and these rough-hewn walls.
[ترجمه ترگمان]در مورد the که در اینجا جا خورده بود، زیر این ماه زندگی کرده بود و این دیواره ای سنگی حکاکی شده بود
[ترجمه گوگل]در مورد مسابقات زندگی که در اینجا ذوب شده بود، در زیر این ماه، و این دیوارهای خرد شده، زنده می مانند

4. Soap opera had come to life within touching distance.
[ترجمه ترگمان]opera صابون در فاصله ای نزدیک به زندگی باز گشته بود
[ترجمه گوگل]اپرا صابون در فاصله دور دست قرار گرفت

5. I love to watch everything come to life spring.
[ترجمه ترگمان]من عاشق تماشای همه چیز هستم
[ترجمه گوگل]من عاشق تماشای همه چیز می شوم به بهار زندگی

6. His partisans argued that, as he made history come to life, his factual errors were inconsequential.
[ترجمه ترگمان]طرفداران او استدلال می کردند که چون او تاریخ را به زندگی تبدیل می کند، خطاهای واقعی او بی اهمیت بودند
[ترجمه گوگل]پارتیزان هایش ادعا می کردند که، همانطور که تاریخ را به زندگی رسانید، خطاهای واقعی آن بی معنی بود

7. Our soulmate is the one who makes life come to life.
[ترجمه ترگمان]soulmate ما کسی است که زندگی را به زندگی تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]همسر ما کسی است که زندگی را به زندگی تبدیل می کند

8. A young girl's childhood memories come to life as she thumbs through her family photograph album.
[ترجمه ترگمان]خاطرات دوران کودکی یک دختر در حالی به پایان می رسد که او از آلبوم خانوادگی اش دست می کشد
[ترجمه گوگل]خاطرات دوران کودکی دختر جوان، به طوری که او از طریق آلبوم عکس خانوادگی اش شگفت زده می شود

9. But as the door banged, she seemed to come to life again.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی در به صدا درآمد، به نظر می رسید که دوباره به زندگی برگشته است
[ترجمه گوگل]اما به نظر میرسید که درب به ضرب گلوله کشته شد

10. Superstitious activities have come to life again recently.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های Superstitious اخیرا به زندگی بازگشته اند
[ترجمه گوگل]فعالیت های روحانی اخیرا به زندگی خود ادامه داده است

11. All these flowers come to life when the rains come.
[ترجمه ترگمان]وقتی باران ببارد، همه این گل ها به زندگی می آیند
[ترجمه گوگل]هنگامی که باران می آیند، تمام این گل ها به زندگی می رسند

12. Adding some brillant lighting systems a boring booth come to life.
[ترجمه ترگمان]افزودن بعضی از سیستم های نورپردازی brillant یک غرفه خسته کننده برای زندگی است
[ترجمه گوگل]افزودن برخی از سیستم های نورپردازی درخشان یک غرفه خسته کننده برای زندگی است

13. Desperate to come to life, the characters interrupt the rehearsal of another Pirandello play and demand that the director and cast stage their story.
[ترجمه ترگمان]شخصیت هایی که از آمدن به زندگی ناامید شده بودند، تمرین نمایش Pirandello دیگر را قطع می کنند و تقاضا می کنند که کارگردان و بازیگران داستان خود را به نمایش بگذارند
[ترجمه گوگل]شخصیت ناامید کننده به زندگی، شخصیت ها تمرین یک بازی پیراندلو را متوقف می کند و خواستار کارگردانی و داستان داستان خود است

14. The dull party finally come to life when the band arrived.
[ترجمه ترگمان]وقتی ارکستر از راه رسید، جشن گرفته شد
[ترجمه گوگل]حزب کسل کننده در نهایت هنگامی که گروه وارد می شود، زندگی می کند

پیشنهاد کاربران

( اصطلاح ) : به واقعیت پیوستن، رنگ واقعیت به خود گرفتن. محقق شدن. عملی شدن، به کار افتادن.

https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/come - to - life



به نقل از هزاره:
به هوش آمدن
حال کسی جا آمدن
جان گرفتن
دوباره جانی گرفتن
از نو زنده شدن

شور و نشاط پیدا کردن

All people came to life when the music began.
وقتی موسیقی شروع شد، همه ی مردم شور و نشاط پیدا کردند.


کلمات دیگر: