کلمه جو
صفحه اصلی

rev


معنی : تند گشتن، دور برداشتن
معانی دیگر : (معمولا با up) سرعت گرفتن یا دادن، تشدید کردن یا شدن، زیاد کردن یا شدن، (موتور را در جا) گاز دادن، (عامیانه - مخفف: revolution)، چرخش، (موتور) دور، گردش، دور موتور را زیاد کردن، دور برداشتن یا گرفتن، چرخش افزایی کردن، مخفف:، درآمد، معکوس، وارون، بازبین (شده)، بازنویسی شده، بازبینی، (انجیل) کتاب مکاشفه، دور موتور، گردش، تند گشتن، دور برداشتن

انگلیسی به فارسی

دور موتور، گردش، تند گشتن، دور برداشتن


مجله، تند گشتن، دور برداشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one revolution of an engine, shaft, or the like, or the sound made by this revolution.

- I heard the rev of his motorcycle engine, and a moment later he zoomed off.
[ترجمه ترگمان] صدای موتور سیکلت موتور سیکلت را شنیدم و یک لحظه بعد از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل] من از موتور موتورسیکلت خود شنیدم، و یک لحظه بعد او را بزرگ کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: revs, revving, revved
(1) تعریف: (informal) to accelerate the speed of (an engine).
مشابه: gun

- The racers lined up their cars and revved their engines.
[ترجمه ترگمان] سوارکاران اتومبیل های خود را زیر و رو می کردند و موتور آن ها را دور می زدند
[ترجمه گوگل] روروک مخصوص بچه ها ماشین های خود را دراز کرده و موتورهای خود را احاطه کرده اند

(2) تعریف: to arouse or excite for anticipated action (usu. fol. by up).

- The players are revving themselves up for game.
[ترجمه ترگمان] بازیکنان برای بازی آماده می شوند
[ترجمه گوگل] بازیکنان خود را برای بازی آماده می کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: (informal) of an engine, to be accelerated rapidly.

- The race crowd got excited as the engines revved.
[ترجمه ترگمان] جمعیت مسابقه به خاطر دور زدن موتور هیجان زده شد
[ترجمه گوگل] مردم مسابقه هیجان زده به عنوان موتورهای revved

(2) تعریف: to become aroused or excited for anticipated action.

- We're revving up for the next demonstration.
[ترجمه ترگمان] ما قراره نمایش بعدی رو اجرا کنیم
[ترجمه گوگل] ما برای تظاهرات بعدی آماده هستیم
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Reverend."
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "reverse" or "reversed."
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "revolution."
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "revise" or "revised."

• one full turn, single spin, revolution
increase the number of revolutions of an engine; increase; arouse excitement
when you rev the engine of a stationary vehicle or when it revs, you increase the engine speed by pressing the accelerator.
rev is a written abbreviation for `reverend'.
title of a priest or minister

مترادف و متضاد

تند گشتن (فعل)
rev

دور برداشتن (فعل)
rev

جملات نمونه

1. to rev up production
تولید را زیاد کردن

2. The needle on the rev counter soared.
[ترجمه ترگمان]عقربه روی پیشخوان دور اوج می گرفت
[ترجمه گوگل]سوزن روی شمارنده افزایش یافته است

3. In the first place you must rev it up to warm the engine.
[ترجمه ترگمان]در وهله اول باید این کار را انجام دهید تا موتور را گرم کنید
[ترجمه گوگل]در وهله اول باید موتور را گرم کنید تا موتور را گرم کنید

4. Don't rev up the engine too fast.
[ترجمه ترگمان]موتور را محکم فشار نده
[ترجمه گوگل]موتور را خیلی سریع باز نکنید

5. Don't rev the engine so hard.
[ترجمه ترگمان]موتور را انقدر محکم فشار نده
[ترجمه گوگل]موتور را خیلی سخت نکنید

6. Rev Wilson spent 20 years ministering in some of New York's poorest areas.
[ترجمه ترگمان](ویلسون)۲۰ سال را در یکی از فقیرترین مناطق نیویورک گذراند
[ترجمه گوگل]Rev Wilson 20 سال در بعضی از فقیرترین مناطق نیویورک به سر می برد

7. Rev it up to warm the engine.
[ترجمه ترگمان]این کار را برای گرم کردن موتور انجام دهید
[ترجمه گوگل]موتور را گرم کنید تا موتور را گرم کنید

8. The coal mines in North China have to rev up their outputs to meet ever - increasing demand.
[ترجمه ترگمان]معادن زغال سنگ در شمال چین باید خروجی خود را افزایش دهند تا تقاضای رو به افزایش داشته باشند
[ترجمه گوگل]معادن زغال سنگ در شمال چین باید میزان خروجی خود را برای برآورده شدن تقاضای روزافزون افزایش دهند

9. It's his job to rev up the audience before the show starts.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه برنامه شروع شود، شروع به بالا زدن حضار کرد
[ترجمه گوگل]این شغل او است که مخاطبان را پیش از آغاز نمایش نشان می دهد

10. The memorial service was conducted by the Rev. David Prior.
[ترجمه ترگمان]مراسم یادبود توسط کشیش دیوید Prior انجام شد
[ترجمه گوگل]خدمات یادبود توسط دیوید پیشین برگزار شد

11. Rev. Dawson addressed the congregation from the pulpit.
[ترجمه ترگمان]کشیش داوسن، اهل کلیسا را مخاطب قرار داده بود
[ترجمه گوگل]نوازنده داوسون از جماعت به جماعت سخن گفت

12. Our plant will rev up production to meet the needs of the developing conditions.
[ترجمه ترگمان]کارخانه ما تولید را صرف برآورده کردن نیازهای شرایط در حال توسعه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کارخانه ما تولید را برآورده خواهد کرد تا نیازهای شرایط در حال توسعه را برآورده کند

13. From a safe distance he saw him rev up a motor bike and ride away.
[ترجمه ترگمان]او از فاصله دوری او را دید که موتور سیکلت را دور می زد و دور می شد
[ترجمه گوگل]از یک فاصله امن دیدم او دوچرخه موتور را باز کرد و سوار ماشین شد

14. Aelred suggested that the Commission write to the Rev. MacLean expressing their gratitude for all the help he has given.
[ترجمه ترگمان]Aelred پیشنهاد کرد که کمیسیون به جناب کشیش MacLean نامه بنویسد و قدردانی خود را از تمام کمک هایی که به وی داده است ابراز کنند
[ترجمه گوگل]ائلدر پیشنهاد کرد که کمیسیون به نوشتۀ مک لاین بنویسد و قدردانی خود را از تمام کمک هایی که به او داده است، بیان کند

15. The Rev. Malcolm Surman conducted the service.
[ترجمه ترگمان]عالی جناب مالکوم Surman این سرویس را اجرا کرد
[ترجمه گوگل]سرلشکر مالکوم سرمن این خدمات را انجام داد

to rev up production

تولید را زیاد کردن


The mechanic revved up the car engine.

مکانیک موتور اتومبیل را تند به کار انداخت (گاز داد).


پیشنهاد کاربران

هیجانی شدن، انرژیک شدن، پرتکاپو و فعال شدن!
I'm so revved by this music
با این موزیک خیلی هیجان زده و پر انرژی میشوم!

rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده، پرتکاپو و فعال کننده/شدن
drugs which rev up your nervous system


به تحرک/فعالیت ( بیشتر ) وا داشتن ، ( با up )
فعال کردن. ?? revive
The country needs to rev up it's faltering economy
Anger creates and revves up conflicts with others

گاز دادن

Rev. ( name ) =Rev. Justin Perkins
کشیش جاستین پرکینز

Rev مخففreverend.


کلمات دیگر: