بدون شک
speechlessly
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• without words, without speaking
جملات نمونه
1. She stared at him speechlessly.
[ترجمه ترگمان]زن به خاموشی به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او بدون شک به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او بدون شک به او خیره شد
2. He stood up soundlessly and speechlessly and glided across the hallway and through a door.
[ترجمه ترگمان]بی صدا برخاست و بی صدا از راهرو گذشت و از در بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او بی صدا و بدون سخنرانی ایستاد و از طریق راهرو و از طریق یک درها سرازیر شد
[ترجمه گوگل]او بی صدا و بدون سخنرانی ایستاد و از طریق راهرو و از طریق یک درها سرازیر شد
3. The man nodded speechlessly.
[ترجمه ترگمان]مرد به خاموشی سر تکان داد
[ترجمه گوگل]مرد بدون حرف زد
[ترجمه گوگل]مرد بدون حرف زد
4. The expression on his face was so grim that it almost frightened her, and she stared at him speechlessly.
[ترجمه ترگمان]حالت چهره اش چنان ترسناک بود که او را به وحشت انداخت و خاموش و خاموش به او خیره شد
[ترجمه گوگل]بیان چهره اش خیلی دشوار بود که تقریبا او را ترسانده بود و به بی حوصله نگاه کرد
[ترجمه گوگل]بیان چهره اش خیلی دشوار بود که تقریبا او را ترسانده بود و به بی حوصله نگاه کرد
5. His brows tightly knit, the old man gazed speechlessly towards the west.
[ترجمه ترگمان]ابروان را سخت درهم گره کرد و پیرمرد خاموش به طرف غرب چشم دوخت
[ترجمه گوگل]او به شدت گره خورده است پیرمرد نگاهی به غرب کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت گره خورده است پیرمرد نگاهی به غرب کرد
کلمات دیگر: