از روى گرسنگى، با گرسنگى
hungrily
از روى گرسنگى، با گرسنگى
انگلیسی به فارسی
به آرامی
انگلیسی به انگلیسی
• in a hungry manner, with hunger; greedily, longingly
جملات نمونه
1. reporters followed him hungrily everywhere
خبرنگاران با ولع او را همه جا دنبال می کردند.
2. The young cubs hungrily devoured the deer.
[ترجمه ترگمان]توله کوچولوها که حریصانه گوزن ها را بلعیده بودند
[ترجمه گوگل]توله های جوان به آرامی گوزن را می خوردند
[ترجمه گوگل]توله های جوان به آرامی گوزن را می خوردند
3. His eye/gaze roved hungrily about the room.
[ترجمه ترگمان]نگاه خیره و نگاهش با ولع در اتاق گردش می کرد
[ترجمه گوگل]چشم او / نگاهی به اتاق انداخت
[ترجمه گوگل]چشم او / نگاهی به اتاق انداخت
4. She hungrily ate a slice of bread.
[ترجمه ترگمان]او با ولع یک تکه نان خورد
[ترجمه گوگل]او به شدت یک تکه نان خورد
[ترجمه گوگل]او به شدت یک تکه نان خورد
5. He looked at her hungrily. What eyes! What skin!
[ترجمه ترگمان]با ولع به او نگاه می کرد چه چشم هایی! چه پوستی!
[ترجمه گوگل]او به سختی به او نگاه کرد چشمان چه پوستی!
[ترجمه گوگل]او به سختی به او نگاه کرد چشمان چه پوستی!
6. They gazed hungrily at the display of food.
[ترجمه ترگمان]با ولع به منظره غذا نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]آنها به طرز شگفت انگیزی به نمایش غذا نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها به طرز شگفت انگیزی به نمایش غذا نگاه کردند
7. They sat down and ate hungrily.
[ترجمه ترگمان]نشستند و با اشتها غذا خوردند
[ترجمه گوگل]آنها نشستند و صبحانه خوردند
[ترجمه گوگل]آنها نشستند و صبحانه خوردند
8. He tucked into the ham hungrily.
[ترجمه ترگمان]با ولع به گوشت خوک برخورد کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب به هم بستگی داشت
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب به هم بستگی داشت
9. He couldn't help eyeing the cakes hungrily.
[ترجمه ترگمان]او با ولع به کیک نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست قربانی چشمهایش را ببیند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست قربانی چشمهایش را ببیند
10. Her fresh young lips closed hungrily around the stiff pole of his organ.
[ترجمه ترگمان]لبان جوان و شاداب او با ولع هر چه تمام تر دور میله سفت و سفت اندام او بسته شد
[ترجمه گوگل]لب های تازه او جوانه زده در اطراف قطب سفت ارگانش بسته شد
[ترجمه گوگل]لب های تازه او جوانه زده در اطراف قطب سفت ارگانش بسته شد
11. He hungrily kissed her mouth.
[ترجمه ترگمان]او با ولع دهانش را بوسید
[ترجمه گوگل]او به شدت دهانش را بوسید
[ترجمه گوگل]او به شدت دهانش را بوسید
12. He kissed her hungrily.
[ترجمه ترگمان]او با ولع او را بوسید
[ترجمه گوگل]او به شدت بوسید
[ترجمه گوگل]او به شدت بوسید
13. Those who could not afford to travel[sentence dictionary], hungrily devoured the pictures in magazines.
[ترجمه ترگمان]کسانی که استطاعت سفر به فرهنگ لغت را نداشتند)با حرص و ولع تصاویر مجلات را می بلعید
[ترجمه گوگل]کسانی که نمی توانند سفر کنند [فرهنگ واژه]
[ترجمه گوگل]کسانی که نمی توانند سفر کنند [فرهنگ واژه]
14. The two little girls ate hungrily.
[ترجمه ترگمان]دو دختر کوچک با ولع خوردند
[ترجمه گوگل]دو دختر کوچک به سختی خوردند
[ترجمه گوگل]دو دختر کوچک به سختی خوردند
15. His mouth moved hungrily, devouring hers, his tongue darting, flickering, suggesting the deeper intimacy to come.
[ترجمه ترگمان]دهانش با ولع تکان می خورد، زبان او را می خورد، زبانش جاری می شد و از صمیمیت بیشتر سخن می گفت
[ترجمه گوگل]دهان او به آرامی در حال حرکت است، خوردن آن، زبان او darting، سوسو زدن، نشان می دهد صمیمیت عمیق تر آمده است
[ترجمه گوگل]دهان او به آرامی در حال حرکت است، خوردن آن، زبان او darting، سوسو زدن، نشان می دهد صمیمیت عمیق تر آمده است
پیشنهاد کاربران
حریصانه
به شدت
به شدت
با وَلَع
از روی گرسنگی ، با ولع
Count Dracula was watching my bloody face hungrily
دراکولا با ولع صورت خون الود من را تماشا میکرد
Count Dracula was watching my bloody face hungrily
دراکولا با ولع صورت خون الود من را تماشا میکرد
کلمات دیگر: