عمل کرد، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن، بر انگیختن
acted
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. he acted according to his own lights
رفتار او به اندازه ی شعورش بود.
2. he acted alone
او به تنهایی عمل کرد.
3. he acted counter to the wishes of his father
او برخلاف خواسته های پدرش عمل کرد.
4. he acted crazy (or crazily)
او دیوانه وار رفتار کرد.
5. he acted impartially
او با بی غرضی عمل کرد.
6. he acted like one possessed
مثل آدمی که جن توی پوستش رفته باشد رفتار کرد.
7. he acted maturely
او با پختگی عمل کرد.
8. he acted normally
رفتار او بهنجار بود (او طبیعی عمل کرد).
9. he acted so simply and so wisely that everyone admired him
او آنقدر با سادگی و عقل عمل کرد که همه او را تحسین کردند.
10. he acted the fool in king lear
او نقش دلقک را در نمایش شاه لیر بازی کرد.
11. he acted very churlishly at the dinner table
سر میز شام خیلی دهاتی بازی درآورد.
12. he acted with extreme delicacy
او با کمال ظرافت رفتار کرد.
13. hossein acted as a surrogate for hassan
حسین به جای حسن عمل کرد.
14. she acted from pure necessity
او از روی استیصال کامل عمل کرد.
15. they acted in collusion to control the prices
آنها برای کنترل قیمت ها با هم تبانی می کردند.
16. you acted against my wishes
تو برخلاف میل من عمل کردی.
17. ahmad often acted on a hunch
احمد خیلی از روی حدس و گمان عمل می کرد.
18. he has acted in several movies
او در چندین فیلم بازی کرده است.
19. the rescuers acted with kindness and assurance
نجات دهندگان با مهربانی و اعتماد به نفس عمل کردند.
20. the nazis often acted barbarously
نازی ها اغلب با وحشیگری عمل می کردند.
21. the prime minister acted with the full assent of the president
نخست وزیر با توافق کامل رییس جمهور عمل می کرد.
22. he felt that he had acted in line of duty
او احساس می کرد که به وظایف خود عمل کرده است.
23. both off and on court, hossein has acted like a gentleman
هم در زمین بازی و هم در خارج از آن حسین رفتار رادمردانه ای داشته است.
24. i was downright ashamed of the way she acted
از طرز رفتار او کاملا خجل بودم.
پیشنهاد کاربران
بازی کرده. 'در فیلمها'
رفتار کرد
عمل کرد
عمل کرد
عمل کرد & عمل کرده بود
عمل کرد
کلمات دیگر: