کلمه جو
صفحه اصلی

wakeful


معنی : گوش بزنگ، بیدار، هشیار، شب زنده دار
معانی دیگر : نخفته، گوش به زنگ

انگلیسی به فارسی

بیدار، شب زنده دار، هشیار، گوش بزنگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: wakefully (adv.), wakefulness (n.)
(1) تعریف: not ready or able to sleep.
متضاد: sleepy

- The parents were tired, but the baby was still wakeful.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش خسته بودند، اما بچه هنوز بیدار بود
[ترجمه گوگل] والدین خسته بودند، اما بچه هنوز بیدار شده بود

(2) تعریف: marked by a lack of sleep; sleepless.

- He was irritable after a wakeful night.
[ترجمه ترگمان] پس از یک شب بی خوابی، عصبانی بود
[ترجمه گوگل] او بعد از یک شب بیداری تحریک پذیر بود

(3) تعریف: alert; vigilant.
متضاد: inattentive
مشابه: restless

- The guards must remain wakeful.
[ترجمه ترگمان] نگهبانان باید بیدار بمانند
[ترجمه گوگل] نگهبان ها باید بیدار شوند

• awake; animated; not sleeping
someone who is wakeful is constantly waking up and not sleeping very much.
wakeful also means awake and alert; a formal use.

مترادف و متضاد

گوش بزنگ (صفت)
alert, vigilant, presentient, wakeful

بیدار (صفت)
vigilant, wakeful, awake

هشیار (صفت)
sharp, wakeful, wary, wide-awake

شب زنده دار (صفت)
wakeful

alert, restless


Synonyms: alive, astir, attentive, careful, heedful, insomniac, insomnious, observant, on guard, on the alert, on the lookout, on the qui vive, sleepless, unsleeping, vigilant, waking, wary, watchful, wide-awake


Antonyms: sleepy, unaware


جملات نمونه

1. She lay wakeful in her room for most of the night.
[ترجمه ترگمان]بیش از شب در اتاق خود خوابیده بود
[ترجمه گوگل]او در اغلب شبها در اتاق خود بیدار شد

2. She had spent many wakeful nights worrying about him.
[ترجمه ترگمان]چندین شب را در نگرانی و نگرانی به سر برده بود
[ترجمه گوگل]او بسیاری از شب های بیداری را در مورد او نگران کرده بود

3. Roland felt wakeful and misplaced, as though he was in an art gallery or a surgeon's waiting-room.
[ترجمه ترگمان]رولان خود را از دست داده بود، چنان که گویی در یک گالری هنری یا یک جراح در اتاق انتظار است
[ترجمه گوگل]رولند احساس خجالت و ناتوانی کرد، مثل اینکه در یک گالری هنری یا یک اتاق انتظار جراح بود

4. He was wakeful yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز از خواب پریده بود
[ترجمه گوگل]او روز گذشته بیدار بود

5. Lying wakeful in her bedchamber that night, Grainne knew that she would never truly forget Fergus.
[ترجمه ترگمان]در آن شب، خوابش نمی برد و خوابش نمی برد
[ترجمه گوگل]گرین می دانست که او هرگز فرگوس را فراموش نخواهد کرد

6. The unhappiness Roman's suggestion had brought, combined with wakeful nights, had made her sleep too heavily.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد بی نوا، که با آن شبه ای بی خوابی درهم آمیخته بود، او را بیش از حد به خواب کشانده بود
[ترجمه گوگل]پیشنهاد ناراحتی روم با همراهی شبهای بیداری به اوج خود رسید

7. He lay wakeful all night.
[ترجمه ترگمان]تمام شب را بیدار بود
[ترجمه گوگل]او تمام شب از خواب بیدار شد

8. His breathing was the forced, wakeful kind.
[ترجمه ترگمان]تنفس او به زور و بیداری بود
[ترجمه گوگل]تنفس او نوع اجبار و بیداری بود

9. Big enough to make a man lie wakeful in his bed at night.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بزرگ بود که شب ها کسی از خواب بیدار شود
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی بزرگ برای ایجاد یک مرد بیهوده در رختخواب خود در شب

10. My heart is bleeding again and I am wakeful all night.
[ترجمه ترگمان]قلب من دارد از خون می آید و تمام شب بیدار هستم
[ترجمه گوگل]قلب من دوباره خون می آید و من تمام شب را بیدار می شوم

11. Anxiety [ The pain ] kept me wakeful.
[ترجمه ترگمان]اضطراب من را از خواب بیدار کرد
[ترجمه گوگل]اضطراب [درد] من را بیدار نگه داشت

12. I had a wakeful night because he warned me that I should be watchful.
[ترجمه ترگمان]دیشب خواب بودم، چون به من هشدار داده بود که مراقب باشم
[ترجمه گوگل]من یک شب بیداری داشتم چون او به من هشدار داد که باید مراقب باشم

13. He himself was feeling quite wakeful and even lively, though he didn't know why.
[ترجمه ترگمان]او خود را کاملا بیدار و حتی با نشاط احساس می کرد، هر چند نمی دانست چرا
[ترجمه گوگل]او خودش کاملا بیدار و حتی پر جنب و جوش بود، هرچند او نمی دانست چرا

14. Despondency had come upon her there in the wakeful night, and had never lifted.
[ترجمه ترگمان]despondency در آن شب بیدار شده بود و هرگز بلند نشده بود
[ترجمه گوگل]او در شب بیداری ناامید شده بود و هرگز برداشته نشده بود


کلمات دیگر: