کلمه جو
صفحه اصلی

drum


معنی : چلیک، ظرف استوانه شکل، ضرب، طبل، دهل، طبال، ضرب زدن، طبل زدن
معانی دیگر : کوس، تبیره، گورگا، طبلک، (انواع ابزار استوانه ای شکل یا طبل مانند) طبله، قرقره، غلتک، گردونه، استوانه، نورد، بشکه، (با انگشت روی میز و غیره) ضرب گرفتن، (با: into) تلقین کردن، (در مغز کسی) فرو کردن (عقاید یا اطلاعات و غیره)، صدای طبل، آواز دهل، آوای کوس، (کالبدشناسی) گوش میانی (رجوع شود به: middle ear)، پرده ی گوش (رجوع شود به: tympanic membrane)، (جانور شناسی) ماهی کول (انواع ماهیان که تیره ی sciaenidae - ماهیان استخوانی آب های شور و یا شیرین که صدای طبل از خود درمی آورند) (drumfish هم می گویند)، کوس زدن، (به ویژه در مورد سیاه خروس) بال بر هم کوفتن، بال بال زدن، (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن (به ویژه در ارتش)، (ایرلند و اسکاتلند)، تپه ی باریک، پشته ی دراز

انگلیسی به فارسی

طبله، طبل


درام، طبل، ضرب، دهل، طبال، چلیک، ظرف استوانه شکل، طبل زدن، ضرب زدن


چلیک، طبل، دهل، ظرف استوانه‌‌ای‌شکل، طبل زدن


انگلیسی به انگلیسی

• percussion instrument; sound produced by the playing such an instrument
play a percussion instrument; beat rhythmically
a drum is a musical instrument consisting of a skin stretched tightly over a round frame. you play it by beating it with sticks or with your hands.
a drum is also a large cylindrical container in which fuel is kept.
if something is drumming on a surface, it is hitting it regularly, making a continuous beating sound.
if you drum something into someone, you keep saying it in order to make them understand or remember it.
if you drum up support, you do things to attract and win people's support.

دیکشنری تخصصی

[سینما] طبلک
[عمران و معماری] استوانه - بشکه - چلیک - طبل - دیگ
[کامپیوتر] طبل ؛ طبله ؛ استوانه؛ غلطک
[مهندسی گاز] بشکه، استوانه، ظرف استوانه ای شکل
[نساجی] درام - چرخ نورد - غلتک - سیلندر بزرگ - کارد - نورد - طبلک - استوانه - استوانه بزرگ چله پیچی بخشی - بشکه - غلتک شیردار راهنما در بوبین پیچی
[ریاضیات] بشکه، استوانه ی کوچک، استوانه، غلتک، طوقه، قرقره
[نفت] طبلک
[پلیمر] استوانه، درام
[آب و خاک] ظرف استوانه ای، طبلک

مترادف و متضاد

چلیک (اسم)
barrel, cask, cade, drum, firkin

ظرف استوانه شکل (اسم)
barrel, drum

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

طبل (اسم)
drum, tom-tom, tambourine, tympan, tabor, tambour, tatoo

دهل (اسم)
drum, kettledrum, timpani, tambour, kettle

طبال (اسم)
drum, tambour, drum major, drummer, tympanist

ضرب زدن (فعل)
strike, beat, drum

طبل زدن (فعل)
drum, rataplan, beat a drum

beat, tap a beat


Synonyms: boom, pulsate, rap, reverberate, roar, strum, tattoo, throb, thrum, thunder


جملات نمونه

1. drum armature
آرمیچر استوانه ای

2. drum brake
ترمز کاسه ای

3. drum cathode
کاتد گردنده

4. drum switch
کلید استوانه ای

5. drum out of
1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن

6. drum up
1- (با نواختن کوس) فراخواندن،احضار کردن 2- بازار گرمی کردن،(با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن،ترویج کردن

7. drum up support (for)
(برای کسی یا چیزی) جلب حمایت کردن

8. a drum is a percussion instrument
طبل یک ساز کوبه ای است.

9. a drum sound rang in the hall
صدای طبل در تالار پیچید.

10. a ten-gallon drum
بشکه ی ده گالنی

11. an oil drum
چلیک نفت

12. beat the drum for
(عامیانه) بازارگرمی کردن،جلب توجه یا علاقه کردن

13. to beat a drum
طبل زدن

14. the mice beat the drum in rejoicing
موشکان طبل شادیانه زدند

15. the sound of a drum
آواز دهل،صدای طبل

16. the distant rumble of a drum
آواز دهل از راه دور

17. to hear the call of a drum from afar . . . .
آواز دهل شنیدن از دور . . .

18. a winged child bouncing on his dwarfish drum
کودک بال داری که روی طبل کوچولو موچولوی خود ورجه وورجه می کرد.

19. brake shoes contact the inside diameter of the drum
کفشک ترمز با درون کاسه ی ترمز در تماس در می آید.

20. We heard the beat of a drum.
[ترجمه Soroush] ما صدای زدن یک طبل را شنیدیم.
[ترجمه ملیسا ادیبی] صدای ضرب وشتم طبل را شنیدیم.
[ترجمه کیارش] ما صدای طبلی را شنیدیم
[ترجمه ترگمان]صدای طبل زدن به گوش رسید
[ترجمه گوگل]ما ضرب و شتم یک درام را شنیدیم

21. She's really banging the drum for the new system.
[ترجمه ترگمان]اون واقعا برای سیستم جدید طبل میزنه
[ترجمه گوگل]او واقعا درام را برای سیستم جدید سوق می دهد

22. We were unable to drum up enthusiasm for the new policies.
[ترجمه ترگمان]ما قادر به جذب شور و شوق برای سیاست های جدید نبودیم
[ترجمه گوگل]ما قادر به اشتیاق برای سیاست های جدید نبودیم

23. We've leafleted the university today to try to drum up some support.
[ترجمه ترگمان]ما امروز دانشگاه را ترک کردیم تا برای حمایت از آن تلاش کنیم
[ترجمه گوگل]ما امروز دانشگاه را به عنوان خوانده شده برای تلاش برای حمایت برخی از

24. We couldn't drum up enough cash to keep the club going.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم به اندازه کافی پول جمع کنیم تا کلوب را نگه داریم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم پول نقد کافی برای ادامه باشگاه فراهم کنیم

25. The mixture flows to a revolving drum where the water is filtered out.
[ترجمه ترگمان]این مخلوط به یک بشکه چرخان متصل می شود که در آن آب فیلتر می شود
[ترجمه گوگل]مخلوط به یک درام متناوب جریان می یابد که در آن آب از بین می رود

to beat a drum

طبل زدن


the sound of a drum

آواز دهل، صدای طبل


drum armature

آرمیچر استوانه‌ای


drum brake

ترمز کاسه‌ای


drum cathode

کاتد گردنده


drum switch

کلید استوانه‌ای


an oil drum

چلیک نفت


His fingers drummed on the table.

با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.


Their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads.

رادیوهای آنها عقاید تعصب‌آمیز آنان را به کله‌ی مردم فرو می‌کردند.


The beggers were drummed out of town.

گداها را از شهر بیرون کردند.


اصطلاحات

beat the drum for

(عامیانه) بازارگرمی کردن، جلب توجه یا علاقه کردن


drum out of

1- (در اصل) با نواختن کوس از ارتش اخراج کردن 2- (با رسوایی) اخراج کردن


drum up

1- (با نواختن کوس) فراخواندن، احضار کردن 2- بازار گرمی کردن، (با تبلیغ و مراجعه به مردم) کار و کاسبی را رو به راه کردن، ترویج کردن


drum up support (for)

(برای کسی یا چیزی) جلب حمایت کردن


پیشنهاد کاربران

الت موسیقی درام

طبل

Barrelبشکه چوبی
Drumبشکه اهنی


یکی از ساز های موسیقی

( Nown )
A hollow musical instrument with plastic or skin stretched across it round fram
طبل
کانون زبان ایران

A hollow musical instrument with plastic or skin stretched across it round frame طبل

A hollow musical instrument with plastic or skin stretched across it round frame

تو صنعت =مخزن

به معنی طبل هست
اگه دوس داریم منو دنبال کنید روی اسم بنفش رنگ یعنی ( Miss. Raya ) کلیک کنید
بی زحمت لایک هم بکنین .
با تشکر

مخزن

a code drummed into him by his father
دستورالعملی ( برنامه ) که توسط پدرش به او تلقین شده بود
drum into به معنی تلقین کردن، عقیده یا نظر یا باوری را در ذهن کسی جای دادن



همان طور گه در سایت نوشته شده است طبل معنی می دهد
با کلیک بر روی اسم من وارد صفحه ام شوید ولایک فراموش نشه
با تشکر

to make a rhythmic sound by hitting repeatedly:
The rain drummed on the tin roof.

نام یک ساز موسیقی طبل مانند که بازدن دست یا دو چوب مخصوص ان به صدا در میاد

دبه

به نقل از فرهنگ پویا:
1 - طبل، کوس، دهل
2 - دمبک، تنبک، تمبک
3 - صدای ضربات
4 - بشکه
5 - قرقره
6 - غلتک، استوانه، نورد
7 - مخزن لباسشویی
8 - پرده ی گوش

به عنوان فعل:
1 - طبل زدن
2 - ضرب گرفتن ( با )
3 - رِنگ گرفتن ( با )

:drum language
African drum
literature is a form of communication which
involves using instruments to communicate
through direct representations of the spoken
word.
The instruments simulate the tone and
rhythm of actual speech.
cited from Routledge encyclopedia of translation. p. 314

به معنای طبل هست یا آلات موسیقی که از خودش صدای بلندی در میاره

Drum یعنی طبل
طبل یکی از آلات موسیقی است که صدای بلندی هم دارد.
مثال:. . . دانا چون طبله ی عطار است، خاموش و هنر نمای و نادان چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی
طبل غازی طبل تو خالی است
در اینجا مقصود این است که نادان صداش زیاده ( فیس و افاده داره ) ولی هیچی نمی دونه ( طبل صداش بلنده ولی تو خالیه )

An instrument that we can play with a stick or by hand and make a loud noise
Thanks
Kanoon zaban🙏❤

دیگ لباسشویی

drum ( موسیقی )
واژه مصوب: طبل
تعریف: سازی از خانوادۀ طبل ها

یکی از معانی drum که به شکل فعل استعمال شود ( گوش زد کردن، چیزی را به مغزی کسی فرو کردن یا مکررا تکرار کردن چیزی در گوش کسی است )

Being financially competent was the the what he had been trying to drum into my often - thick - skull.
تنومندی مالی چیزی بود که او همیشه کوشش میکرد در مغز پوچ ام فرو کند.


کلمات دیگر: