کلمه جو
صفحه اصلی

fill in


معنی : شرح دادن، پر کردن، جانشین کردن
معانی دیگر : 1- (باچیزی) پر کردن، 2- (با افزودن یا گنجاندن یا چپاندن یا تحویل دادن) کامل کردن، تکمیل کردن، برطرف کردن 3- به جای کسی دیگر عمل کردن یا نقش ایفا کردن، جانشین (به ویژه به طور موقت)، جانشین شونده

انگلیسی به فارسی

تکمیل کردن، با چیزی پر کردن


شرح دادن، اطلاع دادن


جایگزین کردن، جانشین کردن


حمله کردن


پرکردن، پر کردن، شرح دادن، جانشین کردن


انگلیسی به انگلیسی

• someone that substitutes
complete, answer, supply or add information (form, application)

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to provide with requested information.
مترادف: complete
مشابه: advise, clue in, inform, tell

- Fill in the blanks.
[ترجمه ترگمان] جاه ای خالی را پر کنید
[ترجمه گوگل] جاهای خالی را پر کنید

(2) تعریف: to temporarily replace; be a substitute (often fol. by for).
مترادف: sub, substitute
مشابه: double, replace, supply

- Can you fill in for me at work?
[ترجمه علی اکبر منصوری] میتونی بجای من بری سرکار? / میتونی جای منو در محل کار پر کنی?
[ترجمه ترگمان] میشه سر کار برام پر کنی؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید برای من در محل کار کار کنید؟

دیکشنری تخصصی

[سینما] نور پرکننده یا کمکی
[آب و خاک] پر کردن

مترادف و متضاد

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

جانشین کردن (فعل)
substitute, swap, fill in

answer in writing


Synonyms: advise, apprise, clue, complete, fill out, inform, insert, notify, post, sign, tell, warn, write in


Antonyms: leave blank


act as substitute


Synonyms: deputize, insinuate, interject, interpose, replace, represent, stand in, substract, take the place of, understudy


Inform somebody (especially to supply someone missing or missed information)


Beat up; to physically assault


جملات نمونه

1. she was ill, so her fill-in went on stage
او بیمار بود و لذا جانشین او به صحنه رفت.

2. When you fill in the form, please write clearly/legibly in black ink.
[ترجمه ترگمان]زمانی که فرم را پر می کنید، لطفا به وضوح \/ خوانا در جوهر سیاه بنویسید
[ترجمه گوگل]وقتی فرم را پر می کنید، لطفا به صورت سیاه و سفید به صورت روشن / قابل خواندن بنویسید

3. In the test, we had to fill in the blanks.
[ترجمه ترگمان]در آزمون، ما باید جاه ای خالی رو پر می کردیم
[ترجمه گوگل]در آزمون، ما مجبور بودیم که فرم ها را پر کنیم

4. She flipped through a magazine to fill in the time.
[ترجمه ترگمان]او یک مجله را ورق زد تا در آن زمان پر شود
[ترجمه گوگل]او از طریق یک مجله برای پر کردن زمان، از آن استفاده کرد

5. Fill in your spouse's name here.
[ترجمه ترگمان]نام همسر خود را در اینجا پر کنید
[ترجمه گوگل]نام همسر خود را اینجا بنویسید

6. Can you fill in for me at the meeting? I can't go, and someone must take my place.
[ترجمه ترگمان]میشه اون جلسه رو برام پر کنی؟ من نمی تونم برم، و یه نفر باید جای منو بگیره
[ترجمه گوگل]آیا می توانید در جلسه برای من پر کنید؟ نمیتونم برم، و کسی باید جای من رو بگیره

7. Before leaving, he went into his office to fill in the daily time sheet.
[ترجمه ترگمان]قبل از رفتن، او به دفترش رفت تا برگه time روزانه را پر کند
[ترجمه گوگل]قبل از ترک، او به دفتر خود رفت تا روزنامه را به روز کند

8. How am I going to fill in this afternoon?
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر چه طوری باید پر کنم؟
[ترجمه گوگل]چطور می خواهم این بعدازظهر را پر کنم؟

9. sent us another form to fill in.
[ترجمه ترگمان]یک فرم دیگر برای پر کردن ما فرستاد
[ترجمه گوگل]فرم دیگری را برای پر کردن فرم ارسال کردیم

10. Fill in the form in block letters.
[ترجمه ترگمان]شکل حروف را پر کنید
[ترجمه گوگل]فرم را در حروف بلوک پر کنید

11. If you fill in this form, you can take books out of the library.
[ترجمه ترگمان]اگر این فرم را پر کنید، می توانید کتاب ها را از کتابخانه بردارید
[ترجمه گوگل]اگر این فرم را پر کنید، می توانید از کتابخانه خارج شوید

12. Fill in your full name and address.
[ترجمه ترگمان]نام و آدرس کامل خود را پر کنید
[ترجمه گوگل]نام و آدرس کامل خود را پر کنید

13. You could fill in an application form now.
[ترجمه ترگمان]حالا می توانید فرم درخواست را پر کنید
[ترجمه گوگل]اکنون میتوانید فرم درخواست را پر کنید

14. How shall we fill in the time until he arrives?
[ترجمه ترگمان]چه جوری باید تا وقتی که اون برسه اینجا رو پر کنیم؟
[ترجمه گوگل]چطور زمان را تا زمانی که وارد می شود پر کنیم؟

پیشنهاد کاربران

پر کردن

to tell what has happened
شرح اوضاع و احوال

فرم پر کردن
please fill in the form

جای خالی رو پر کردن

Fill me in
من رو در جریان بزار

Fill in پر کردن جاهای خالی میتونه مثلا در فرم جایی باشه
همچنین معنای جانشین:replace
و همینطور دوستان گفتن در جریان قرار دادن کسی هم هست:update

Fill out یعنی کامل پرکردن فرم تکمیل کردن:complete

پر کردن - تکمیل کردن - جایگزین کردن

وقتتو صرف انجام کار غیر مهمی کردن وقتی درحال صبر کردن هستی

منتظر بودن

کسی را در اطلاع موضوعی قرار دادن.

پر کردن فرم

کار کسی را پوشش دادن، جانشین شدن

Make up
Cover for


کلمات دیگر: