کلمه جو
صفحه اصلی

foreground


معنی : پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت
معانی دیگر : جای برجسته و آشکار، محل دیدپذیر، چشمگیرگاه، پیش صحنه، جلو، پیش زمینه، نزدیک نما در برابر دور نما

انگلیسی به فارسی

پیشصحن


پیش نما، نزدیک نما (در برابر دور نما)، منظره جلوعکس، زمین جلو عمارت


پیش زمینه، پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of something, such as a painting or photo, that is or appears to be nearest the viewer. (Cf. background.)

(2) تعریف: the most prominent or conspicuous position; forefront.

• area closest to the viewer; environment where the active application is found and where the user works and to which most of a system's resources are allocated (computers)
the foreground of a picture is the part that seems nearest to you.

دیکشنری تخصصی

[سینما] زمینه جلو تصویر - جلو - پیش زمینه - نزدیکترین قسمت تصویر به دوربین - پیش نما
[عمران و معماری] پیش زمینه
[کامپیوتر] پیش زمینه ؛ پیش صحن

مترادف و متضاد

پیش نما (اسم)
foreground

منظره جلو عکس (اسم)
foreground

پیش صحن (اسم)
foreground

نزدیک نما (اسم)
foreground

زمین جلو عمارت (اسم)
foreground

prominence


Synonyms: beginning, center, cutting-edge, focus, fore, forepart, front, lead, leading-edge, limelight, on the line, spearhead, state-of-the-art, vanguard


Antonyms: back, background, rear, unimportance


جملات نمونه

1. the picture's background shows mountains and its foreground consists of a tree and two horses
زمینه ی تصویر،کوه و در پیش نمای آن یک درخت و دو اسب وجود دارد.

2. The red figure in the foreground is the artist's mother.
[ترجمه ترگمان]چهره قرمز در پیش زمینه مادر هنرمند است
[ترجمه گوگل]شکل قرمز در پیش زمینه مادر هنرمند است

3. A happy family occupies the foreground of the painting.
[ترجمه ترگمان]یک خانواده شاد پیش زمینه نقاشی را اشغال کرده است
[ترجمه گوگل]یک خانواده شاد در پیش زمینه این نقاشی قرار دارد

4. He is the bowler-hatted figure in the foreground of Orpen's famous painting.
[ترجمه ترگمان]او یک شکل کلاه لبه دار در پیش زمینه نقاشی معروف Orpen است
[ترجمه گوگل]او شکل چهره ای که در پیش زمینه ی نقاشی معروف اورپن قرار دارد، شکل می گیرد

5. The spire of the tower dominates the foreground.
[ترجمه ترگمان]مناره برج بر پیش زمینه تسلط دارد
[ترجمه گوگل]ستون برج در پیش زمینه غالب است

6. There were three figures in the foreground.
[ترجمه ترگمان]سه چهره در پیش زمینه وجود داشت
[ترجمه گوگل]در پیش زمینه سه شخصیت وجود داشت

7. I'm going to paint in the foreground.
[ترجمه ترگمان]می خواهم در پیش زمینه نقاشی کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم در پیش زمینه نقاشی کنم

8. You haven't drawn the figures in the foreground in proportion.
[ترجمه ترگمان]شما تصویر را در قسمت جلوی تصویر رسم نکرده اید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید مقادیر در پیش زمینه را به صورت مقیاس درآورید

9. The figures of the horses in the foreground are out of proportion.
[ترجمه ترگمان]آمار اسب ها در پیش زمینه خارج از محدوده است
[ترجمه گوگل]ارقام اسب ها در پیش زمینه از مقایسه نیست

10. Try to draw the figures in the foreground in proportion.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید تصویر را به نسبت به تصویر بکشید
[ترجمه گوگل]سعی کنید چهره ها را در پیش زمینه به صورت مجزا قرار دهید

11. He's become the foreground of public attention.
[ترجمه ترگمان]او پیش زمینه توجه عمومی شده است
[ترجمه گوگل]او پیش زمینه توجه عمومی است

12. This issue is very much in the foreground.
[ترجمه ترگمان]این مساله در پیش زمینه بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]این موضوع در پیش زمینه بسیار است

13. The foreground, nearest the viewer, is painted last.
[ترجمه ترگمان]پیش زمینه، نزدیک ترین بیننده، آخرین رنگ است
[ترجمه گوگل]پیش زمینه، نزدیکترین بیننده، آخرین رنگ است

14. The figure in the foreground is the artist's mother.
[ترجمه ترگمان]چهره در پیش زمینه مادر هنرمند است
[ترجمه گوگل]رقم در پیش زمینه مادر هنرمند است

15. Education has been very much in the foreground recently.
[ترجمه ترگمان]آموزش به تازگی در پیش زمینه بسیار زیاد بوده است
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش اخیرا در پیش زمینه بسیار زیاد بوده است

The picture's background shows mountains and its foreground consists of a tree and two horses.

زمینه‌ی تصویر، کوه و در پیش‌نمای آن یک درخت و دو اسب وجود دارد.


پیشنهاد کاربران

برجسته کردن

برجسته کردن مربوط به هالووین

موکد ساختن، تاکید گذاشتن، مورد تاکید قرار دادن، مطرح ساختن
to emphasize ( an issue, idea, or word ) = thefreedictionary. com/foreground

نزدیک نما، پیش زمینه، سوژه اصلی

نمای دور، نمای دور نقاشی


پیش نما

پیش زمینه


کلمات دیگر: