کلمه جو
صفحه اصلی

limbo


معنی : برزخ، کنار دوزخ
معانی دیگر : (رقص مردمان جامائیکا) لیمبو، (مجازی) وضع میانی، وضع معلق، بود باش آونگان، دودلی، انتظار، محدودیت، بوته ی فراموشی، غفلت، همستکان، کنار دوز

انگلیسی به فارسی

کنار دوزخ، برزخ


مرطوب کننده، برزخ، کنار دوزخ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: limbos
(1) تعریف: (often cap.) in theology, a place neither in heaven nor hell for souls neither saved nor condemned, such as those of unbaptized infants.

- The mother wept at the thought that her child's soul would remain in limbo and never enter into heaven.
[ترجمه ترگمان] مادر به این فکر افتاد که روح کودک در برزخ باقی خواهد ماند و هرگز وارد بهشت نخواهد شد
[ترجمه گوگل] مادر با این فکر که روح فرزندش را در کمال و باقی می ماند، گریه می کند و هرگز وارد بهشت ​​نمی شود

(2) تعریف: a condition or position of neglect, oblivion, or uncertainty.

- These beautiful works of art had been missing and in limbo since the war.
[ترجمه ترگمان] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ، از دست رفته و در برزخ می زیستند
[ترجمه گوگل] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ از بین رفته است
- His relationship with her has been in limbo for some time.
[ترجمه ترگمان] مدتی است که رابطه او با او در هاله ای از ابهام قرار گرفته است
[ترجمه گوگل] رابطه او با او در مدتی محدود است

• place between heaven and hell (catholicism); state of oblivion; transitional state; dance in which the dancer bends backward and moves under a horizontal bar (originated in the west indies)
if you are in limbo, you are in a situation where you do not know what will happen next and you have no control over things.
the limbo is a west indian dance in which you have to pass under a low bar while leaning backwards.

دیکشنری تخصصی

[سینما] زمینه محو

مترادف و متضاد

برزخ (اسم)
isthmus, transition, limbo

کنار دوزخ (اسم)
limbo

state of uncertainty


Synonyms: demilitarized zone, left field, nothingness, nowhere, oblivion, out there, Siberia


Antonyms: certainty, certitude, sureness, surety


جملات نمونه

1. he soon vanished into the limbo of retired professors
دیری نپائید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.

2. We're in limbo at the moment because we've finished our work in this country and now we're waiting for our next contract.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه ما در برزخ هستیم، چون کارمان را در این کشور تمام کرده ایم و حالا منتظر قرارداد بعدی هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر در حال نادیده گرفتن هستیم؛ زیرا کارمان را در این کشور به پایان رسانده ایم و اکنون منتظر قرارداد بعدی هستیم

3. His life seemed stuck in limbo; he could not go forward and he could not go back.
[ترجمه ترگمان]زندگی او در برزخ گیر کرده بود؛ نمی توانست جلو برود و دیگر نمی توانست برگردد
[ترجمه گوگل]زندگی او به نظر می رسید در مرطوب؛ او نمی توانست جلو برود و نمی توانست عقب نشینی کند

4. I'm in limbo now until I know whether I've got the job.
[ترجمه ترگمان]من حالا در برزخ هستم تا وقتی که بفهمم کار دارم یا نه
[ترجمه گوگل]من اکنون در حال خستگی هستم تا زمانی که می دانم که آیا من این کار را کردم

5. The project must remain in limbo until the committee makes its decision.
[ترجمه ترگمان]این پروژه باید در برزخ باقی بماند تا کمیته تصمیم خود را بگیرد
[ترجمه گوگل]این پروژه تا زمانی که کمیته تصمیم خود را اتخاذ کند، باید باقی بماند

6. We floated on as if in a timeless limbo.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که در یک برزخ timeless شناور بودیم
[ترجمه گوگل]ما به عنوان در یک بی نظمی بی انتها شناور بودیم

7. I was in a kind of athletic limbo, in between national championship class and true international standard.
[ترجمه ترگمان]من در یک برزخ ورزشی، بین کلاس قهرمانی ملی و استاندارد بین المللی حقیقی بودم
[ترجمه گوگل]من در نوعی از ورزشکار ورزشی بودم، در بین کلاس قهرمانی ملی و استاندارد بین المللی واقعی

8. The firefighters' fate was in limbo after San Francisco assumed control of the island this month.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه سانفرانسیسکو کنترل جزیره را در ماه جاری به دست گرفت، سرنوشت آتش نشان ها در هاله ای از بلاتکلیفی قرار داشت
[ترجمه گوگل]سرنوشت آتش نشانان پس از سان فرانسیسکو این ماه در کنترل جزیره قرار گرفت

9. Limbo, the direct marketing agency, has appointed Linda Rost deputy managing director.
[ترجمه ترگمان]برزخ، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا rost را به عنوان معاون مدیر عامل منصوب کرده است
[ترجمه گوگل]لینبو، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا روست معاون مدیر عامل را منصوب کرده است

10. I am not alone in this stage of limbo, for none of the other ordinary members of the committee knows either.
[ترجمه ترگمان]من در این مرحله از بلاتکلیفی تنها نیستم، زیرا هیچ یک از اعضای عادی این کمیته هم این را نمی داند
[ترجمه گوگل]من تنها در این مرحله از محدودیت نیستم، زیرا هیچ کدام از اعضای عادی کمیته هم نمی دانند

11. Toward the same limbo where the Galactic Empire was heading.
[ترجمه ترگمان]نزدیک همان برزخ که امپراتوری کهکشانی در آن قرار داشت
[ترجمه گوگل]به سوی همان محدودیتی که امپراطوری کهکشانی در آن قرار داد

12. So these three counties are in Limbo.
[ترجمه ترگمان]پس این سه بخش در برزخ هستند
[ترجمه گوگل]بنابراین این سه ناحیه در Limbo هستند

13. To step backwards into the limbo of the last five years.
[ترجمه ترگمان]برای قدم برداشتن به برزخ در پنج سال گذشته
[ترجمه گوگل]برای قدم زدن به عقب به عقب در پنج سال گذشته

14. Empty for ever now, stuck in some picture limbo.
[ترجمه ترگمان]حالا خالی از همیشه، در هاله ای از ابهام قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر خالی است، در برخی از نقاشی های رنگی گیر کرده است

I am in limbo, not knowing whether I got the job or not.

دو دل هستم و نمی‌دانم که آیا آن شغل را به من داده‌اند یا نه.


He soon vanished into the limbo of retired professors.

دیری نپایید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.


پیشنهاد کاربران

بین زمین و هوا


in limbo : پادرهوا، بلاتکلیف، در برزخ

برزخ. . . بلا تکلیف

برزخ

Greene's future on House committees in limbo after GOP meeting
آینده خانم Green تو برزخ ( معلوم نیس چی به سرش بیاد )
TheHill. com@


کلمات دیگر: