1. he soon vanished into the limbo of retired professors
دیری نپائید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.
2. We're in limbo at the moment because we've finished our work in this country and now we're waiting for our next contract.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه ما در برزخ هستیم، چون کارمان را در این کشور تمام کرده ایم و حالا منتظر قرارداد بعدی هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر در حال نادیده گرفتن هستیم؛ زیرا کارمان را در این کشور به پایان رسانده ایم و اکنون منتظر قرارداد بعدی هستیم
3. His life seemed stuck in limbo; he could not go forward and he could not go back.
[ترجمه ترگمان]زندگی او در برزخ گیر کرده بود؛ نمی توانست جلو برود و دیگر نمی توانست برگردد
[ترجمه گوگل]زندگی او به نظر می رسید در مرطوب؛ او نمی توانست جلو برود و نمی توانست عقب نشینی کند
4. I'm in limbo now until I know whether I've got the job.
[ترجمه ترگمان]من حالا در برزخ هستم تا وقتی که بفهمم کار دارم یا نه
[ترجمه گوگل]من اکنون در حال خستگی هستم تا زمانی که می دانم که آیا من این کار را کردم
5. The project must remain in limbo until the committee makes its decision.
[ترجمه ترگمان]این پروژه باید در برزخ باقی بماند تا کمیته تصمیم خود را بگیرد
[ترجمه گوگل]این پروژه تا زمانی که کمیته تصمیم خود را اتخاذ کند، باید باقی بماند
6. We floated on as if in a timeless limbo.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که در یک برزخ timeless شناور بودیم
[ترجمه گوگل]ما به عنوان در یک بی نظمی بی انتها شناور بودیم
7. I was in a kind of athletic limbo, in between national championship class and true international standard.
[ترجمه ترگمان]من در یک برزخ ورزشی، بین کلاس قهرمانی ملی و استاندارد بین المللی حقیقی بودم
[ترجمه گوگل]من در نوعی از ورزشکار ورزشی بودم، در بین کلاس قهرمانی ملی و استاندارد بین المللی واقعی
8. The firefighters' fate was in limbo after San Francisco assumed control of the island this month.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه سانفرانسیسکو کنترل جزیره را در ماه جاری به دست گرفت، سرنوشت آتش نشان ها در هاله ای از بلاتکلیفی قرار داشت
[ترجمه گوگل]سرنوشت آتش نشانان پس از سان فرانسیسکو این ماه در کنترل جزیره قرار گرفت
9. Limbo, the direct marketing agency, has appointed Linda Rost deputy managing director.
[ترجمه ترگمان]برزخ، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا rost را به عنوان معاون مدیر عامل منصوب کرده است
[ترجمه گوگل]لینبو، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا روست معاون مدیر عامل را منصوب کرده است
10. I am not alone in this stage of limbo, for none of the other ordinary members of the committee knows either.
[ترجمه ترگمان]من در این مرحله از بلاتکلیفی تنها نیستم، زیرا هیچ یک از اعضای عادی این کمیته هم این را نمی داند
[ترجمه گوگل]من تنها در این مرحله از محدودیت نیستم، زیرا هیچ کدام از اعضای عادی کمیته هم نمی دانند
11. Toward the same limbo where the Galactic Empire was heading.
[ترجمه ترگمان]نزدیک همان برزخ که امپراتوری کهکشانی در آن قرار داشت
[ترجمه گوگل]به سوی همان محدودیتی که امپراطوری کهکشانی در آن قرار داد
12. So these three counties are in Limbo.
[ترجمه ترگمان]پس این سه بخش در برزخ هستند
[ترجمه گوگل]بنابراین این سه ناحیه در Limbo هستند
13. To step backwards into the limbo of the last five years.
[ترجمه ترگمان]برای قدم برداشتن به برزخ در پنج سال گذشته
[ترجمه گوگل]برای قدم زدن به عقب به عقب در پنج سال گذشته
14. Empty for ever now, stuck in some picture limbo.
[ترجمه ترگمان]حالا خالی از همیشه، در هاله ای از ابهام قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر خالی است، در برخی از نقاشی های رنگی گیر کرده است