(آنچه که برداشت کلی و سریعی را موجب شود) برداشت گذار، برداشت گرایانه، امپرسیونیستی
impressionistic
(آنچه که برداشت کلی و سریعی را موجب شود) برداشت گذار، برداشت گرایانه، امپرسیونیستی
انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: impressionist
تزئینی، امپرسیونیستی
(آنچه که برداشت کلی و سریعی را موجب شود) برداشت گذار، برداشت گرایانه، امپرسیونیستی
انگلیسی به انگلیسی
• of or pertaining to impressionism (artistic movement originating in the late 19th century which attempted to reproduce the effect of light on objects using short quick brush strokes)
a view of something that is impressionistic relies on general aspects of the thing rather than dealing with the real facts or details.
a view of something that is impressionistic relies on general aspects of the thing rather than dealing with the real facts or details.
دیکشنری تخصصی
[سینما] تأثیر گرا
جملات نمونه
1. His paintings had become more impressionistic as his eyesight dimmed.
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او impressionistic شده بود، چون بینایی اش رو به تیرگی گذاشته بود
[ترجمه گوگل]نقاشی های او به دلیل چشم اندازش کم رنگ شده است
[ترجمه گوگل]نقاشی های او به دلیل چشم اندازش کم رنگ شده است
2. The officers seemed to make only an impressionistic assessment.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که افسران فقط ارزیابی impressionistic را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]افسران به نظر می رسید تنها یک ارزیابی امپرسیونیستی را انجام دهند
[ترجمه گوگل]افسران به نظر می رسید تنها یک ارزیابی امپرسیونیستی را انجام دهند
3. The show is an impressionistic look at the sights and sounds of America.
[ترجمه ترگمان]این نمایش یک نگاه impressionistic به مناظر و صداهای آمریکا است
[ترجمه گوگل]این نمایش یک نگاه امپرسیونیستی به مناظر و صداهای امریکا است
[ترجمه گوگل]این نمایش یک نگاه امپرسیونیستی به مناظر و صداهای امریکا است
4. So let me begin by making some impressionistic guesses about the views women do in fact currently hold on morality.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اجازه دهید با ساختن بعضی از حدس های impressionistic درباره این که زنان در حال حاضر در حال حاضر بر روی اخلاق تسلط دارند، شروع کنم
[ترجمه گوگل]بنابراین اجازه دهید شروع کنم با ساختن برخی حدس های امپرسیونیستی در مورد دیدگاه های زنان، در واقع در حال حاضر بر اخلاق پایبندیم
[ترجمه گوگل]بنابراین اجازه دهید شروع کنم با ساختن برخی حدس های امپرسیونیستی در مورد دیدگاه های زنان، در واقع در حال حاضر بر اخلاق پایبندیم
5. What is now beyond dispute is that the impressionistic evidence is well-founded.
[ترجمه ترگمان]آنچه در حال حاضر فراتر از بحث است این است که شواهد impressionistic به خوبی تاسیس شده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فراتر از اختلاف نظر است که شواهد تجربی معتبر است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فراتر از اختلاف نظر است که شواهد تجربی معتبر است
6. It is, therefore, impressionistic in intent.
[ترجمه ترگمان]بنابراین در نظر من impressionistic
[ترجمه گوگل]بنابراین، در جهت قاطعیت، یادگیرنده است
[ترجمه گوگل]بنابراین، در جهت قاطعیت، یادگیرنده است
7. Hence, the differences are often subtle and impressionistic rather than obvious.
[ترجمه ترگمان]از این رو، تفاوت ها اغلب لطیف و impressionistic هستند تا واضح
[ترجمه گوگل]از این رو، تفاوت ها اغلب ظریف و جذاب است، نه واضح است
[ترجمه گوگل]از این رو، تفاوت ها اغلب ظریف و جذاب است، نه واضح است
8. Many impressionistic painters'inspiration stems from the brilliant sunshine.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نقاشان impressionistic از نور درخشان آفتاب الهام می گرفتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نقاشان امپرسیونیستی از آفتاب درخشان سرچشمه می گیرند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نقاشان امپرسیونیستی از آفتاب درخشان سرچشمه می گیرند
9. Debussy was the founder of impressionistic music.
[ترجمه ترگمان]دبوسی بنیانگذار موسیقی impressionistic بود
[ترجمه گوگل]دبوسی بنیانگذار موسیقی امپرسیونیست بود
[ترجمه گوگل]دبوسی بنیانگذار موسیقی امپرسیونیست بود
10. The style of his novels is impressionistic.
[ترجمه ترگمان]سبک رمان او impressionistic است
[ترجمه گوگل]سبک رمان های او، تحت تاثیر قرار دادن آن است
[ترجمه گوگل]سبک رمان های او، تحت تاثیر قرار دادن آن است
11. It looks like an impressionistic painting.
[ترجمه ترگمان]شبیه نقاشی impressionistic
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نقاشی امپرسیونیست است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نقاشی امپرسیونیست است
12. She had impressionistic memories of her childhood.
[ترجمه ترگمان]خاطرات کودکی او را از یاد برده بود
[ترجمه گوگل]او خاطرات امپرسیونیست از دوران کودکی اش را داشت
[ترجمه گوگل]او خاطرات امپرسیونیست از دوران کودکی اش را داشت
13. They are scrawled with the usual impressionistic drawings of male genitalia, comments about the sexual orientation of the infantry or the navy, and some more political observations.
[ترجمه ترگمان]آن ها با نقاشی های impressionistic معمولی ساخته شده اند، نظراتی در مورد جهت گیری جنسی پیاده نظام یا نیروی دریایی و برخی مشاهدات سیاسی دیگر
[ترجمه گوگل]آنها با شکل های معمول تزئینات ژنیتال های مردانه، نظرات در مورد گرایش جنسی پیاده نظام و یا نیروی دریایی، و بعضی مشاهدات سیاسی دیگر، پراکنده اند
[ترجمه گوگل]آنها با شکل های معمول تزئینات ژنیتال های مردانه، نظرات در مورد گرایش جنسی پیاده نظام و یا نیروی دریایی، و بعضی مشاهدات سیاسی دیگر، پراکنده اند
14. How about this landscape ? It is an impressionistic painting.
[ترجمه ترگمان]این چشم انداز چطور است؟ نقاشی impressionistic است
[ترجمه گوگل]درباره این منظره چطور؟ این یک نقاشی تزئینی است
[ترجمه گوگل]درباره این منظره چطور؟ این یک نقاشی تزئینی است
پیشنهاد کاربران
۱_ برداشت سطحی، کلی، گذرا و بدون جزئیات از شئی یا پدیده ای
۲_ سبک نقاشی امپرسیونستی
۲_ سبک نقاشی امپرسیونستی
کلمات دیگر: