کلمه جو
صفحه اصلی

intrigue


معنی : تمهید، فتنه، دسیسه کردن، توطئه چیدن
معانی دیگر : سوسه، دسیسه، توطئه، آغالش، نقشه ی سری، سوسه آمدن، آغالیدن، از راه دسیسه به دست آوردن، (مسحور و شیفته کردن) خیره کردن، (بسیار) خواهان و کنجکاو کردن، رابطه ی عشقی محرمانه، سر و سر، (قدیمی) گول زدن، فریفتن، گیج کردن، هاج و واج کردن، (مهجور) گیرانداختن، گرفتار کردن

انگلیسی به فارسی

دسیسه کردن، توطئه چیدن، فریفتن


فتنه، تمهید، دسیسه کردن، توطئه چیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intrigues, intriguing, intrigued
(1) تعریف: to strongly draw the interest of; puzzle; fascinate.
مترادف: attract, bewitch, captivate, charm, engage, fascinate, rivet
مشابه: absorb, allure, amaze, beguile, enchant, enthrall, interest, pique, puzzle, spellbind, tickle, titillate, transfix

- The odd fairy tale intrigued the child.
[ترجمه English lover] افسانه عجیب و غریب کودک را مجذوب کرد
[ترجمه ترگمان] این قصه عجیب و غریب کودک را مجذوب کرده بود
[ترجمه گوگل] داستان عجیب و غریب کودک را جذاب می کند

(2) تعریف: to accomplish by secret scheming or plotting.
مترادف: finagle, machinate, maneuver, manipulate, wangle
مشابه: conspire, contrive, finesse, plot, scheme

- She intrigued her way into the council.
[ترجمه ترگمان] او راه خود را به شورای سلطنتی باز کرد
[ترجمه گوگل] او راه خود را به شورا تحسین کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to scheme or plot secretly.
مترادف: contrive, finagle, machinate, plot, scheme
مشابه: collude, connive, conspire

(2) تعریف: to carry on an illicit or secret love affair.
مشابه: cheat, mess around, philander, rendezvous, tryst, womanize
اسم ( noun )
مشتقات: intriguingly (adv.), intriguer (n.)
(1) تعریف: a secret scheme or plot.
مترادف: cabal, conspiracy, machinations, plot, scheme
مشابه: artifice, deception, dodge, maneuver, racket, ruse, strategy, trick

- There were many intrigues against me.
[ترجمه ترگمان] توطئه فراوانی علیه من وجود داشت
[ترجمه گوگل] بسیاری از فتنه ها علیه من وجود داشت

(2) تعریف: the act or practice of scheming or plotting secretly.
مترادف: conspiracy, deception, duplicity, machination, scheming
مشابه: collusion, contrivance, cunning, guile, knavery, subterfuge, treachery, trickery

- His life is driven by intrigue.
[ترجمه ترگمان] زندگیش با دسیسه ساخته شده است
[ترجمه گوگل] زندگی او توسط فتنه انگیز هدایت می شود

(3) تعریف: an illicit or secret love affair.
مترادف: affair, amour, liaison, love affair, romance
مشابه: assignation, hanky-panky, rendezvous, tryst

• conspiracy, plot, scheme; liaison, secret love affair
rouse curiosity, fascinate; scheme, plot; engage in an illicit love affair
intrigue is the making of secret plans that are intended to harm other people.
if something intrigues you, you are fascinated by it and curious about it.
see also intrigued.

دیکشنری تخصصی

[سینما] دسیسه و توطئه

مترادف و متضاد

تمهید (اسم)
arrangement, intrigue, preparation, scheming, scheme, contrivance, prolusion

فتنه (اسم)
seduction, riot, temptation, sedition, intrigue, devilry, insurrection

دسیسه کردن (فعل)
angle, cabal, intrigue, machinate

توطئه چیدن (فعل)
collogue, collude, intrigue, scheme, plot

scheme


Synonyms: artifice, cabal, chicanery, collusion, complication, conspiracy, contrivance, deal, design, dodge, double-dealing, fix, frame-up, fraud, game, graft, hookup, little game, machination, maneuver, manipulation, plan, plot, ruse, stratagem, trickery, wile


love affair


Synonyms: affair, amour, attachment, case, flirtation, infatuation, interlude, intimacy, liaison, romance


arouse curiosity


Synonyms: appeal, attract, bait, captivate, charm, con, delight, draw, enchant, entertain, excite, fascinate, grab, hook, interest, lead on, mousetrap, pique, please, pull, rivet, tickle, titillate, tout


Antonyms: bore


plot


Synonyms: angle, be in cahoots, cogitate, collude, connive, conspire, contrive, cook up, devise, finagle, frame up, machinate, maneuver, operate, plan, promote, scheme, set up, work hand in glove


Antonyms: forget, neglect


جملات نمونه

They finally intrigued the bill through the parliament.

آن‌ها بالأخره لایحه را با دسیسه به تصویب مجلس رساندند.


He intrigued himself into office and power.

او با دسیسه خود را به مقام و قدرت رساند.


1. amorous of intrigue and backbiting
عاشق دسیسه و غیبت کردن از دیگران

2. honeycombed with intrigue
سراسر دستخوش دسیسه

3. the government was accused of coersion and intrigue against the workers
دولت به اعمال زور و دسیسه بازی علیه کارگران متهم شد.

4. She discovered a web of intrigue in the company.
[ترجمه Farzam328] او متوجه شبکه ای از دسیسه و توطئه در شرکت شد
[ترجمه ترگمان]او یک تار of در شرکت کشف کرد
[ترجمه گوگل]او یک وب سایت فریبنده در این شرکت را کشف کرد

5. They spiced their conversations and discussions with intrigue.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی خود و مباحثات خود را با توطئه ای به هم آمیخته بودند
[ترجمه گوگل]آنها مکالمات و گفتگوهای خود را با فتنه وحشیانه مطرح کردند

6. What they could not take by political intrigue they took by 'gunboat diplomacy' .
[ترجمه ترگمان]آنچه آن ها نمی توانستند با توطئه های سیاسی به کار برند، سیاست gunboat را به خود جلب کردند
[ترجمه گوگل]چیزی که آنها نمی توانستند از طریق فتنه های سیاسی که توسط 'دیپلماسی قایق رانی' انجام می شد، انجام شود

7. The royal palace was filled with intrigue.
[ترجمه ترگمان]قصر سلطنتی پر از توطئه بود
[ترجمه گوگل]کاخ سلطنتی با فتنه پر شده بود

8. He never dirtied his hands with political intrigue.
[ترجمه Ali] او هرگز دست خود را به فتنه های سیاسی آلوده نمیکند
[ترجمه ترگمان]او هرگز دست های خود را با intrigue سیاسی نشان نمی داد
[ترجمه گوگل]او هرگز دستانش را با فتنه های سیاسی نابود نمی کرد

9. He found himself snared in a web of intrigue.
[ترجمه ترگمان]او خود را در دامی از دسیسه گیر انداخت
[ترجمه گوگل]او خودش را در یک فضای جادویی یافت

10. This is a novel of intrigue.
[ترجمه ترگمان]این یک داستان توطئه است
[ترجمه گوگل]این یک رمان از فتنه است

11. The young heroine steps into a web of intrigue in the academic world.
[ترجمه ترگمان]قهرمان جوان، در دنیای آکادمیک به یک تار عنکبوتی تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]قهرمان جوان به دنیای فتنه انگیز در دنیای دانشگاهی می رود

12. She weaves a complicated plot of romance and intrigue.
[ترجمه ترگمان]او یک توطئه پیچیده از عشق و توطئه است
[ترجمه گوگل]او یک طرح پیچیده از عاشقانه و فتنه دارد

13. Fairy tales can intrigue most children.
[ترجمه ترگمان]داستان های جن و پری ها می توانند بیشتر بچه ها را گول بزنند
[ترجمه گوگل]افسانه ها می توانند اغلب کودکان را جذب کنند

14. It's an exciting story of political intrigue and murder.
[ترجمه ترگمان]داستان هیجان انگیزی از توطئه های سیاسی و قتل است
[ترجمه گوگل]این یک داستان هیجان انگیز از فتنه و قتل سیاسی است

15. Deception and intrigue add interest to an otherwise boring and static work environment.
[ترجمه ترگمان]فریب و توطئه چینی به محیط کاری خسته کننده و خسته کننده دیگری منجر می شود
[ترجمه گوگل]فریب و فتنه موجب علاقه به محیط کاری خسته کننده و استاتیک می شود

16. Mr Serra's abrasive personality and taste for political intrigue have made him many enemies.
[ترجمه ترگمان]شخصیت ساینده آقای سیرا و سلیقه توطئه سیاسی او را دشمنان بسیاری کرده است
[ترجمه گوگل]شخصیت سارافون آقای سارا و طعم و مزه ای برای فتنه های سیاسی باعث شده او دشمنان زیادی داشته باشد

the courtiers' intrigues against each other

سوسه‌های درباریان علیه یکدیگر


He intrigued against his own friend.

او علیه دوست خودش توطئه چید.


The toy intrigued the child.

اسباب‌بازی کودک را مجذوب کرد.


A tale that intrigues the reader.

حکایتی که خواننده را شیفته می‌کند.


amorous intrigues

روابط عشقی مخفیانه


پیشنهاد کاربران

علاقه مند کردن

کنجکاو بر انگیز

توجه کسی را جلب کردن، مسحور کردن

کنجکاوی یک شخص

فکر مشغول

دلربا، جذاب

برانگیختن کنجکاوی ( یک شخص )

مشغول شدن / کردن

مجذوب کردن

مجذوب و شیفته کردن بدلیل عجیب یا مرموز بودن.

توطئه کردن، مجذوب کردن

دسیسه - توطئه - جذابیت - مجذوب

1. The unexpected developments and intrigue are why we love early bracketology and college basketball's offseason.
تحولات و دسیسه های غیر منتظره به همین دلیل است که ما عاشق براکتولوژی اولیه و مسابقات خارج از فصل بسکتبال در کالج هستیم.
2. Its a story of the French Revolution, and a period piece full of courtly intrigue and a love story.
این یک داستان از انقلاب فرانسه است ، و یک دوره از آن پر از دسیسه های درباریانه و یک داستان عاشقانه است.
3. Playing down speculation about his replacement, he said that political intrigue was not new to him.
وی با کاهش گمانه زنی در مورد جانشینی وی گفت که فتنه های سیاسی برای او چیز جدیدی نیست.

Intrigue ( noun=اسم ) = دسیسه، فتنه


همان آنتریک خودمان هست مثال : فلانی راضد ما آنتریک کردندیعنی فلانی را ضد ما فریفته اند.

تحریکات
مانند:
The intrigues of Ottoman agents
تحریکات عوامل دولت عثمانی

مجذوب کردن , کنجکاو کردن ؛ توطئه , دسیسه

# The fairy tale intrigued the child
# Her strange answer intrigued him
# It was a political intrigue
# There were many intrigues against me

intrigue ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: دسیسه
تعریف: مجموعۀ درگیری ها و موانعی که یکی از شخصیت های نمایشنامه طراحی می کند تا به نتیجۀ مورد نظر خود برسد

علاقمند بودن، جذب شدن، جذاب بودن


کلمات دیگر: