کلمه جو
صفحه اصلی

betoken


معنی : حاکی بودن از، دلالت کردن بر
معانی دیگر : نشان یا گواه (چیزی) بودن، نوید دادن، پیشگویی کردن، دال بر امری

انگلیسی به فارسی

حاکی بودن از، دلالت کردن بر، دال بر امری


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: betokens, betokening, betokened
• : تعریف: to be a token or sign of.
مشابه: emblem, indicate, portend, promise, token, typify

- This ring betokens his love.
[ترجمه ترگمان] این حلقه عشق اوست
[ترجمه گوگل] این حلقه عشق خود را بتکان می دهد
- Thunder in the distance betokened a storm.
[ترجمه ترگمان] تندر در فاصله ای دور از توفان بود
[ترجمه گوگل] رعد و برق در فاصله منفجر شد طوفان

• foretell; symbolize; show

مترادف و متضاد

حاکی بودن از (فعل)
smell, bode, bespeak, hold out, betoken, signify, symbolize

دلالت کردن بر (فعل)
betoken, signify, implicate

جملات نمونه

This gift betokens our deep gratitude.

این هدیه گویای تشکر ژرف ما است.


The rain betokens a good crop.

باران محصول خوبی را نوید می‌دهد.


1. He gave her a kiss that betokened his affection.
[ترجمه ترگمان]به او بوسه ای داد که از علاقه او بود
[ترجمه گوگل]او بوسه ای را به او داد که باعث محبت او شد

2. He gave her a gift to betoken his gratitude.
[ترجمه ترگمان]به وی هدیه داده بود تا سپاسگزاری او را تکذیب نماید
[ترجمه گوگل]او هدیه ای را برای افتخار به او داد

3. They betokened their fidelity to the leader with a vow.
[ترجمه ترگمان]آن ها وفاداری خود را با سوگند وفاداری به رهبر نشان دادند
[ترجمه گوگل]آنها وفاداری خود را به رهبر با وعده دادند

4. The president alone betokened the national identity.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به تنهایی از هویت ملی خبر داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به تنهایی هویت ملی را تحسین کرد

5. At least not if their gnarled hands, betokening lifetimes of hard toil, are a guide.
[ترجمه ترگمان]دست کم نه اگر دست های گره دار و betokening که نشان از زندگی سخت و سخت دارد، یک راهنما است
[ترجمه گوگل]دست کم، نه دستهای دست نخورده، بلکه طول عمر سخت دشوار، راهنمایی است

6. Those black clouds betoken a storm.
[ترجمه ترگمان]آن ابره ای سیاه، توفان را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]این ابرهای سیاه و سفید یک طوفان است

7. Coal seventeen is a tier betoken a coal mining in DongRong two Coalmine.
[ترجمه ترگمان]ذغال سنگ seventeen یک ردیف از یک معدن زغال سنگ در DongRong دو coalmine است
[ترجمه گوگل]زغال سنگ هفدهم یک ردیف از معادن زغال سنگ در DongRong دو زغال سنگ است

8. That would only betoken for us seven years of plenty and seven years of scarcity.
[ترجمه ترگمان]این به معنی هفت سال وفور و هفت سال کمیابی است
[ترجمه گوگل]این فقط برای ما هفت سال از مقدار زیادی و هفت سال کمبود را برای ما تعریف کرد

9. Betoken : To be or give a sign or portent of.
[ترجمه ترگمان]betoken: برای بودن یا دادن یک نشانه یا نشانه به نشانه
[ترجمه گوگل]متعهد به نشان دادن یا نشان دادن

10. Be ready to betoken the Jesus blessing in everyone!
[ترجمه ترگمان]آماده باشید که در همه کس دعای خیر مسیح را تقدیم نماییم
[ترجمه گوگل]آماده باشید تا عیسی را برکت دهد در هر کس!

11. Those black clouds betoken rain.
[ترجمه ترگمان]آن ابره ای سیاه، باران می بارد
[ترجمه گوگل]این سیاه و سفید ابرها باران باران

12. What did it betoken?
[ترجمه ترگمان]چه دلالت داشت؟
[ترجمه گوگل]چطوری؟

13. Dark clouds betoken a storm.
[ترجمه ترگمان]ابره ای تیره یک طوفان را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]ابرهای تاریک یک طوفان را متلاشی می کنند

14. He addressed a few angry words to her that betokened hostility.
[ترجمه ترگمان]چند کلمه عصبانی به وی گفت که از نوع دشمنی است
[ترجمه گوگل]او چند حرف عصبانی را به او نسبت داد که خصومت را از بین برد

پیشنهاد کاربران

نشان دهنده، گویای چیزی بودن، دال بر چیزی بودن، حاکی از . . .


کلمات دیگر: