کلمه جو
صفحه اصلی

procrastination


معنی : تعویق
معانی دیگر : طفره

انگلیسی به فارسی

طفره، تعویق


تعویق


انگلیسی به انگلیسی

• postponement, instance of putting something off until later; deferment, delay

مترادف و متضاد

تعویق (اسم)
cunctation, prorogation, deferment, postponement, procrastination, supersedure, mora, put-off

جملات نمونه

1. Procrastination is the thief of time.
[ترجمه ترگمان]به تعویق اندازی دزد زمان است
[ترجمه گوگل]تعویق دزدی زمان است

2. He hates delay and procrastination in all its forms.
[ترجمه علی سلطانی] او از به تاخیر انداختن و تعلل به هر شکلش متنفر است.
[ترجمه ترگمان]از تعویق انداختن و به تعویق انداختن همه اشکال آن نفرت دارد
[ترجمه گوگل]او متنفر و شتاب زده در تمام اشکالش است

3. Procrastination is stealing time - those who procrastinate always do not have enough time. Dr T. P. Chia
[ترجمه مریم السادات طبسی] تعلل زمان را می دزدد - کسانی که تعلل می کنند هیچ گاه زمان کافی نخواهند داشت. دکتر تی. پی. چیا
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن زمان دزدی است - کسانی که کار خود را به تعویق می اندازند به اندازه کافی وقت ندارند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]تداوم زمان سرقت است - کسانی که مجازات می کنند همیشه زمان کافی ندارند دکتر T P Chia

4. On this occasion, however, his penchant for procrastination is turning into a liability.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در این مورد علاقه او به تعویق اندازی به یک مسئولیت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]با این حال، در این مورد، میل او برای تعویق در حال تبدیل شدن به یک مسئولیت است

5. Procrastination is the fear of success. People procrastinate because they are afraid of the success that they know will result if they move ahead now. Because success is heavy, carries a responsibility with it, it is much easier to procrastinate and live on the 'someday I'll' philosophy. Denis Waitley
[ترجمه ترگمان]به تعویق اندازی ترس از موفقیت است افراد خود را به تعویق می اندازند زیرا از موفقیتی که می دانند در صورتی که پیش از این حرکت کنند، به تعویق خواهند افتاد از آنجا که موفقیت سنگین است، مسئولیت آن را به عهده دارد، به تعویق انداختن و زندگی کردن بر روی روزی که من فلسفه خواهم کرد، بسیار آسان تر است دنیس Waitley
[ترجمه گوگل]تداوم ترس از موفقیت است مردم از این که از موفقیت هایی که می دانند می ترسند، در صورتی که اکنون در حال پیشرفت هستند، عقبنشینی کنند از آنجا که موفقیت سنگین است، مسئولیت آن را بر عهده دارد، و بسیار ساده تر است که در فلسفه �هر روز من� تعطیل شود و زندگی کند دنیس وایتلی

6. After considerable procrastination, they eventually settle on equivocal courses of action that serve only to postpone the long-dreaded day of judgment.
[ترجمه ترگمان]بعد از به تعویق اندازی قابل توجه، آن ها در نهایت با دوره های مشکوک عملی که فقط برای به تعویق انداختن روز ترسناک قضاوت هستند، حل و فصل می شوند
[ترجمه گوگل]پس از تعویق قابل توجه، آنها در نهایت در دوره های متضاد حل و فصل قرار می گیرند که صرفا به تأخیر انداختن روز قضاوت طولانی مدت می انجامد

7. Procrastination or partial responses are powerful weapons.
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن یا واکنش های جزیی سلاح های قدرتمندی هستند
[ترجمه گوگل]تداوم و یا واکنش های جزئی سلاح های قدرتمندی هستند

8. Slackness, procrastination, endless discussion without decision, and decision without implementation are all impermissible.
[ترجمه ترگمان]طفره رفتن، به تعویق انداختن، بحث پایان ناپذیر بدون تصمیم گیری و تصمیم بدون اجرا همه غیر مجاز هستند
[ترجمه گوگل]آرامش، تعویق، بحث بی پایان بدون تصمیم گیری و تصمیم گیری بدون پیاده سازی، غیرقانونی است

9. Viewed this way, procrastination starts to look less like a question of mere ignorance than like a complex mixture of weakness, ambition, and inner conflict.
[ترجمه ترگمان]با نگاه به این روش، به تعویق اندازی شروع می شود تا کم تر شبیه به یک سوال از نادانی محض باشد تا یک ترکیب پیچیده ای از ضعف، جاه طلبی و تعارض درونی
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، اخطار به نظر می رسد کمتر به عنوان یک سوال از جهل صرفا به عنوان یک ترکیب پیچیده از ضعف، جاه طلبی و درگیری داخلی است

10. For chronic procrastination that stems from a deep sense of meaninglessness in life, "being in spite of" defines the existentialist's "therapy.
[ترجمه ترگمان]برای به تعویق اندازی های مزمن که از حس عمیق پوچی در زندگی ناشی می شود، \"به رغم\" تعریف کردن درمان اگزیستانسیالیسم \" است
[ترجمه گوگل]برای تعویق مزمن که از یک حس عمیق بی معنی در زندگی به وجود می آید، 'در حالی که' درمان 'اگزیستانسیالیسم را تعریف می کند

11. Ignorance might also affect procrastination through what the social scientist Jon Elster calls "the planning fallacy. "
[ترجمه ترگمان]جان Elster، دانشمند علوم اجتماعی، می گوید که جهل ممکن است بر به تعویق اندازی از آنچه که جان Elster، دانشمند اجتماعی، \"مغالطه در برنامه ریزی\" می نامد، تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن ممکن است بر تعویق نیز تاثیر گذار باشد، زیرا دانشمند علوم اجتماعی جان Elster آن را 'اشتباه برنامه ریزی' می نامد '

12. The problem with the way we use procrastination is that it has come to mean much more than the dictionary definition, and now brings with it an accusing tone filled with blame.
[ترجمه ترگمان]مشکلی که به تعویق اندازی از آن استفاده می کنیم این است که به معنای بسیار بیشتر از تعریف فرهنگ لغت آمده است و اکنون با آن لحن متهم کننده را به خود جلب می کند
[ترجمه گوگل]مشکل ما با استفاده از تعویق آن این است که به معنی خیلی بیشتر از تعریف فرهنگ لغت است و اکنون آن را یک اتهام متهم به سرزنش می کند

13. The key to combating procrastination is to do something, however small, that breaks the non-productive cycle.
[ترجمه ترگمان]کلید مبارزه با مسامحه کار این است که کاری انجام دهید، هر چند کوچک، که چرخه غیر مولد را می شکند
[ترجمه گوگل]کلید مبارزه با تعلیق این است که کاری را انجام دهیم، با این حال کوچک، که چرخه غیر تولیدی را از بین می برد

14. I believe procrastination is born out of an excessive drive to perfectionism.
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که به تعویق اندازی از رانندگی بیش از حد به perfectionism به وجود آمده است
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که تعلیق از رانندگی بیش از حد به کمال گرا متولد شده است

پیشنهاد کاربران

پشت گوش انداختن

اهمال کاری

عقب ماندگی ( در تحصیل یا درس )

امروز و فردا کردن

کار امروز را به فردا انداختن

اهمال کاری
Easy going

اهمال کاری. فردافکنی.


مسامحه


کلمات دیگر: