معنی : مافوق، افضل
معانی دیگر : (الهیات) متعال، برین، فرازگر، فرازگرای، غیر تجربی، اثیری، برتر، فائق، ماورای مقولات، دهگانه، خارجاز جهان مادی
transcendent
معنی : مافوق، افضل
معانی دیگر : (الهیات) متعال، برین، فرازگر، فرازگرای، غیر تجربی، اثیری، برتر، فائق، ماورای مقولات، دهگانه، خارجاز جهان مادی
انگلیسی به فارسی
برتر،فائق،افضل،مافوق،ماورای مقولات،دهگانه،خارج از جهان مادی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: transcendently (adv.), transcendence (n.), transcendency (n.)
مشتقات: transcendently (adv.), transcendence (n.), transcendency (n.)
• (1) تعریف: going beyond the ordinary; surpassing; extraordinary.
- She wanted to see for herself the transcendent beauty of the Himalayas.
[ترجمه دکتر رجایی] او می خواست خودش زیبایی فوق العاده هیمالیا را ببیند.
[ترجمه ترگمان] می خواست زیبایی متعالی هیمالیا را ببیند[ترجمه گوگل] او می خواست خودش را زیبایی فوق العاده هیمالیا را ببیند
• (2) تعریف: in philosophy, beyond the limits of human experience or knowledge.
• (3) تعریف: in theology, beyond and independent of the material universe, as God. (Cf. immanent.)
• sublime, exalted, superior
something that is transcendent exists outside normal limits, or is more important than other things; a formal word.
something that is transcendent exists outside normal limits, or is more important than other things; a formal word.
مترادف و متضاد
مافوق (صفت)
over, above, superior, super, transcendent, upmost, dominant, uppermost
افضل (صفت)
transcendent, better, supreme, superlative, pre-eminent
extraordinary
Synonyms: absolute, abstract, accomplished, beyond grasp, boundless, consummate, entire, eternal, exceeding, fantastic, finished, hypothetical, ideal, incomparable, infinite, innate, intact, intellectual, intuitive, matchless, obscure, original, otherworldly, peerless, perfect, pre-eminent, primordial, sublime, superior, supernatural, supreme, surpassing, theoretical, towering, transcendental, transcending, transmundane, ultimate, unequalable, unequalled, unique, unparalleled, unrivalled, whole
Antonyms: inferior, ordinary, simple
extraordinary, superior
Synonyms: absolute, abstract, accomplished, beyond grasp, boundless, consummate, entire, eternal, exceeding, fantastic, finished, hypothetical, ideal, incomparable, infinite, innate, intact, intellectual, intuitive, matchless, obscure, original, otherworldly, peerless, perfect, preeminent, primordial, second to none, sublime, supernatural, supreme, surpassing, theoretical, towering, transcending, transmundane, ultimate, unequalable, unequalled, unique, unparalleled, unrivalled, whole
جملات نمونه
1. When the mystic returns from his transcendent journey, he puts his emotions into the bare code of human words.
[ترجمه ترگمان]وقتی که mystic از سفر his بر می گردد، احساساتش را تبدیل به کد ورود کلمات انسان می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که عارف از سفر متعالی خود باز می گردد، احساساتش را به کد های انحصاری کلمات انسانی می اندازد
[ترجمه گوگل]هنگامی که عارف از سفر متعالی خود باز می گردد، احساساتش را به کد های انحصاری کلمات انسانی می اندازد
2. Zeus is both like the world and transcendent to it.
[ترجمه ترگمان]زئوس هر دو مانند جهان است و به آن فرا می رسد
[ترجمه گوگل]زئوس هر دو مانند جهان و متعالی است
[ترجمه گوگل]زئوس هر دو مانند جهان و متعالی است
3. The whole of the transcendent is virgin land whereas the mundane is filled with the debris of a lifetime.
[ترجمه ترگمان]تمام of زمین بکر است در حالی که دنیوی پر از بقایای یک عمر است
[ترجمه گوگل]کل transcendent زمین باکره است در حالی که عامیانه با بقایای یک عمر پر شده است
[ترجمه گوگل]کل transcendent زمین باکره است در حالی که عامیانه با بقایای یک عمر پر شده است
4. Entering the transcendent and feeling the beautiful ideas of creativity is to escape from the sad feelings of the child.
[ترجمه ترگمان]ورود به متعالی و احساس کردن ایده های زیبا از خلاقیت، رهایی از احساسات غم انگیز کودک است
[ترجمه گوگل]ورود به تعالی و احساس ایده های زیبای خلاقیت، این است که از احساسات غمگین کودک فرار کنید
[ترجمه گوگل]ورود به تعالی و احساس ایده های زیبای خلاقیت، این است که از احساسات غمگین کودک فرار کنید
5. Communities need absolutes, ideals of truths, transcendent sources of authority which are unchanged and unchangeable.
[ترجمه ترگمان]جوامع به absolutes، آرمان های حقایق، منابع متعالی قدرت نیاز دارند که بدون تغییر و تغییر ناپذیر هستند
[ترجمه گوگل]جوامع نیاز به مطلق، ایده آل حقیقت، منابع متعالی و اقتدار دارند که بدون تغییر و غیر قابل تغییر هستند
[ترجمه گوگل]جوامع نیاز به مطلق، ایده آل حقیقت، منابع متعالی و اقتدار دارند که بدون تغییر و غیر قابل تغییر هستند
6. The beauty of the flower is transcendent, and it has been a part of man's heritage since the beginning.
[ترجمه ترگمان]زیبایی این گل متعالی است و از ابتدا بخشی از میراث بشر بوده است
[ترجمه گوگل]زیبایی گل فوقالعاده است و از همان ابتدا از میراث انسان بوده است
[ترجمه گوگل]زیبایی گل فوقالعاده است و از همان ابتدا از میراث انسان بوده است
7. But the calm of the transcendent will nevertheless influence but not interfere with our lives.
[ترجمه ترگمان]اما آرامش متعالی با این وجود نفوذ خواهد کرد اما با زندگی ما تداخل نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]اما آرامش متعال، با این حال تأثیر خواهد داشت اما در زندگی ما دخالت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]اما آرامش متعال، با این حال تأثیر خواهد داشت اما در زندگی ما دخالت نخواهد کرد
8. Part of the meditation in the transcendent should be with the aim of increasing the zest for life.
[ترجمه ترگمان]بخشی از مراقبه در متعالی باید با هدف افزایش اشتیاق زندگی باشد
[ترجمه گوگل]بخشی از مدیتیشن در تعالیم باید با هدف افزایش مزه حیات باشد
[ترجمه گوگل]بخشی از مدیتیشن در تعالیم باید با هدف افزایش مزه حیات باشد
9. Purim, a festival that delivers the transcendent message that good will always conquer evil.
[ترجمه ترگمان]Purim، یک فستیوال که پیام متعالی را ارایه می دهد که خوب همیشه بر شیطان غلبه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پوریم، جشنواره ای است که پیام فوق العاده ای ارائه می دهد که خوب همیشه شر را تسخیر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پوریم، جشنواره ای است که پیام فوق العاده ای ارائه می دهد که خوب همیشه شر را تسخیر خواهد کرد
10. The Olympics are a transcendent event.
[ترجمه ترگمان]المپیک یک رویداد متعالی است
[ترجمه گوگل]المپیک یک رویداد متعالی است
[ترجمه گوگل]المپیک یک رویداد متعالی است
11. Ecstasy is the door into the transcendent world and the mystical ideas that send men into ecstasy are tickets for the journey.
[ترجمه ترگمان]سرمستی در دنیای متعالی و ایده های عرفانی که افراد را به وجد می فرستد، بلیط سفر هستند
[ترجمه گوگل]اکستازی درب در دنیای متعالی است و ایده های عرفانی که مردان را به زیستن می فرستند، بلیط هایی برای سفر هستند
[ترجمه گوگل]اکستازی درب در دنیای متعالی است و ایده های عرفانی که مردان را به زیستن می فرستند، بلیط هایی برای سفر هستند
12. He describes seeing Stanley Matthews play football as one of the transcendent moments of his life.
[ترجمه ترگمان]او دیدن بازی فوتبال استنلی متیوز را به عنوان یکی از لحظات متعالی زندگی اش توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او توضیح می دهد که استنلی متیوز فوتبال را به عنوان یکی از لحظات فوق العاده زندگی اش بازی می کند
[ترجمه گوگل]او توضیح می دهد که استنلی متیوز فوتبال را به عنوان یکی از لحظات فوق العاده زندگی اش بازی می کند
13. A pathetic attempt to use proto-scientific methods to ascertain and then apprehend the transcendent.
[ترجمه ترگمان]تلاش رقت انگیز برای استفاده از روش های اولیه علمی برای تعیین و سپس درک آن
[ترجمه گوگل]تلاش تلخ برای استفاده از روش های علمی برای تشخیص و پس از آن متعالی است
[ترجمه گوگل]تلاش تلخ برای استفاده از روش های علمی برای تشخیص و پس از آن متعالی است
14. To draw and write on skin provides its own metaphor of the corporeal and the transcendent.
[ترجمه ترگمان]کشیدن و نوشتن بر روی پوست استعاره خاص خود از جنس و متعالی را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]برای رسم کردن و نوشتن روی پوست، استعاره خود را از ذاتا و متعالی فراهم می کند
[ترجمه گوگل]برای رسم کردن و نوشتن روی پوست، استعاره خود را از ذاتا و متعالی فراهم می کند
پیشنهاد کاربران
استعلایی
مستاق
ماورایی
متعالی
transcendent استعلا=متعال
transcendental استعلائی= متعالی
transcendental استعلائی= متعالی
کلمات دیگر: