با تاسف، متاسفانه
regretfully
با تاسف، متاسفانه
انگلیسی به فارسی
با پشیمانی
متاسفانه
انگلیسی به انگلیسی
• sorrowfully, remorsefully, with feelings of anguish
جملات نمونه
1. 'I must go,' he said regretfully.
[ترجمه ترگمان]با تاسف گفت: من باید بروم
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی گفت: 'باید بروم '
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی گفت: 'باید بروم '
2. 'I'm afraid not,' he said regretfully.
[ترجمه ترگمان]با تاسف گفت: متاسفانه نه
[ترجمه گوگل]'من نمی ترسم،' او با ناراحتی گفت
[ترجمه گوگل]'من نمی ترسم،' او با ناراحتی گفت
3. Regretfully, we do not have time to continue this discussion now.
[ترجمه ترگمان]Regretfully، ما وقت نداریم که این بحث را ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]متأسفانه، ما وقت نداریم تا این بحث را ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]متأسفانه، ما وقت نداریم تا این بحث را ادامه دهیم
4. There is, regretfully, no space in this article to examine all these issues.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله هیچ فضایی برای بررسی همه این مسائل وجود ندارد
[ترجمه گوگل]متأسفانه، در این مقاله هیچ فضایی برای بررسی تمام این مسائل وجود ندارد
[ترجمه گوگل]متأسفانه، در این مقاله هیچ فضایی برای بررسی تمام این مسائل وجود ندارد
5. Emma shook her head regretfully.
[ترجمه ترگمان]اما با تاسف سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]اما سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]اما سرش را تکان داد
6. Regretfully, some jobs will be lost.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی مشاغل از دست خواهند رفت
[ترجمه گوگل]متأسفانه، برخی از شغل ها از بین می روند
[ترجمه گوگل]متأسفانه، برخی از شغل ها از بین می روند
7. Regretfully, mounting costs have forced the museum to close.
[ترجمه ترگمان]هزینه های فزاینده، موزه را وادار به تعطیلی کرده است
[ترجمه گوگل]متاسفانه هزینه های نصب موزه را مجبور به بستن موزه کرده است
[ترجمه گوگل]متاسفانه هزینه های نصب موزه را مجبور به بستن موزه کرده است
8. The mate observed regretfully that he could not account for that young fellow's whims.
[ترجمه ترگمان]نایب کشتی با تاسف متوجه شد که او نمی تواند به خاطر هوس های جوان آن جوان حساب باز کند
[ترجمه گوگل]متاهل متاسفانه از او خواسته بود که او را به خاطر دلگرمی های جوانان حساب کند
[ترجمه گوگل]متاهل متاسفانه از او خواسته بود که او را به خاطر دلگرمی های جوانان حساب کند
9. Regretfully traditional inspection often shifts the focus of responsibility for the quality of performance away from the person carrying out the work.
[ترجمه ترگمان]بازرسی سنتی Regretfully اغلب تمرکز مسیولیت برای کیفیت عملکرد را از فردی که کار را انجام می دهد، تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]متاسفانه بازرسی سنتی اغلب تمرکز مسئولیت کیفیت عملکرد را از فردی که کار را انجام می دهد، تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]متاسفانه بازرسی سنتی اغلب تمرکز مسئولیت کیفیت عملکرد را از فردی که کار را انجام می دهد، تغییر می دهد
10. No, regretfully Mrs Field died before it could be arranged.
[ترجمه ترگمان]نه، متاسفانه خانم Field قبل از این که این کار را بکنند، مردند
[ترجمه گوگل]نه، متأسفانه خانم فیلد قبل از اینکه بتواند تنظیم شود، فوت کرد
[ترجمه گوگل]نه، متأسفانه خانم فیلد قبل از اینکه بتواند تنظیم شود، فوت کرد
11. He shook his head regretfully.
[ترجمه ترگمان]با تاسف سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی از سرش زد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی از سرش زد
12. In the end he sent it, regretfully, to Paul, thus adding to the latter's troubles.
[ترجمه ترگمان]در پایان آن را با تاسف به پایول ارسال کرد و در نتیجه به مشکلات اخیر اضافه کرد
[ترجمه گوگل]در نهایت او، متأسفانه، آن را به پل فرستاد، و به مشکلات دومی افزوده است
[ترجمه گوگل]در نهایت او، متأسفانه، آن را به پل فرستاد، و به مشکلات دومی افزوده است
13. Because of our comparative approach, we must regretfully bypass interesting problems within the individual countries.
[ترجمه ترگمان]به دلیل رویکرد مقایسه ای ما باید مشکلات جالبی را در کشورهای مختلف از بین ببریم
[ترجمه گوگل]با توجه به رویکرد تطبیقی ما باید با افتخار با مشکلاتی جنجالی در کشورهای مختلف کنار بیاییم
[ترجمه گوگل]با توجه به رویکرد تطبیقی ما باید با افتخار با مشکلاتی جنجالی در کشورهای مختلف کنار بیاییم
14. Regretfully he kissed her forehead, extracted himself from her embrace and sent her on her way to a virtuous bed.
[ترجمه ترگمان]سپس پیشانی او را بوسید و خود را از آغوش او بیرون کشید و او را به سوی بس تر virtuous فرستاد
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش او پیشانی را بوسید، خودش را از آغوش او گرفت و او را در راه خود به یک تخت فضیلت فرستاد
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش او پیشانی را بوسید، خودش را از آغوش او گرفت و او را در راه خود به یک تخت فضیلت فرستاد
پیشنهاد کاربران
از سر ناچاری
کلمات دیگر: