کلمه جو
صفحه اصلی

romp


معنی : با جیغ وداد بازی کردن
معانی دیگر : شادی کردن، جست وخیز کردن، بازی و جیغ و داد کردن، ورجه ورجه کردن، (مسابقه و غیره) به آسانی بردن، مغازله کردن، عشق بازی کردن، رازونیاز، جماع، (مسابقه و انتخابات و غیره) برد آسان، (به ویژه دختر) اهل جست و خیز و سروصدا، جیغ و دادی، جیغ جیغو، (بازی) پر سروصدا، پرهیاهو، سر وصدا

انگلیسی به فارسی

با جیغ وداد بازی کردن، سر وصدا


خنده دار، با جیغ وداد بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• frolic, boisterous activity, lively play
frolic, behave boisterously, play in a lively manner
when children romp around, they play and move around in a noisy, happy way.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: romps, romping, romped
(1) تعریف: to move or play in a carefree and lively or boisterous manner.
مترادف: caper, cavort, frisk, frolic, gambol, rollick
مشابه: bounce, dance, play, sashay

(2) تعریف: to accomplish or perform something without apparent effort.
مترادف: breeze, float, glide
مشابه: fly, sashay, skim, whiz

- She romped through her lessons.
[ترجمه ترگمان] او درس های خود را زیر پا گذاشت
[ترجمه گوگل] او از طریق درسهایش از بین رفت
اسم ( noun )
مشتقات: rompingly (adv.), romper (n.)
(1) تعریف: lively, boisterous, or humorous play; frolic.
مترادف: frisk, gambol
مشابه: caper, frolic

(2) تعریف: a fast or apparently effortless pace.
مترادف: clip, rush, whirl, whiz

- The horse won the race in a romp.
[ترجمه ترگمان] اسب مسابقه با جست وخیز مسابقه را برنده شد
[ترجمه گوگل] اسب مسابقه را به یک قهرمان تبدیل کرد

مترادف و متضاد

با جیغ وداد بازی کردن (فعل)
romp

fun; caper


Synonyms: antic, cakewalk, cavort, dance, escapade, frisk, frolic, gambol, hop, lark, leap, play, rollick, rout, skip, sport


Antonyms: seriousness


have fun, enjoy oneself


Synonyms: caper, cavort, celebrate, cut capers, cut up, fool around, frisk, frolic, gambol, go on the town, kid around, lark, let loose, make merry, play, prance, revel, roister, rollic, skip, skylark, sport, whoop it up


جملات نمونه

1. she won the election in a romp
به آسانی انتخابات را برد.

2. The child went for a romp in the forest.
[ترجمه ترگمان] بچه برای بازی تو جنگل رفته
[ترجمه گوگل]کودک در یک جنگل بی رحم رفت

3. Rory expected to romp through the test and interviews.
[ترجمه ترگمان]رو ری انتظار داشت که از طریق مصاحبه ها و مصاحبه ها با یکدیگر بازی کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود Rory از طریق تست و مصاحبه ها از بین برود

4. His latest film is an enjoyable romp.
[ترجمه ترگمان]آخرین فیلم او، یک شوخی لذت بخش است
[ترجمه گوگل]آخرین فیلم او یک رویا لذت بخش است

5. Share prices continue to romp ahead.
[ترجمه ترگمان]قیمت های سهام همچنان به سر و کار خود ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]قیمت سهام همچنان به جلو حرکت می کند

6. 'A Royal Scandal' is an hour-long romp that pokes fun at British royal marriages.
[ترجمه ترگمان]رسوایی سلطنتی یک سر و صدای بلند مدت است که به ازدواج های سلطنتی بریتانیا می پردازد
[ترجمه گوگل]'یک رسوایی سلطنتی' یک ساعت طولانی است که سرگرم کننده در ازدواج های سلطنتی بریتانیا سرگرم کننده است

7. "Tom Jones" is a bawdy romp through 18th century England.
[ترجمه ترگمان]\"تام جونز\" در قرن ۱۸ انگلستان با یکدیگر بازی می کنند
[ترجمه گوگل]'تام جونز' از طریق قرن 18th انگلستان عجیب و غریب است

8. A romp to loosen the mind and body.
[ترجمه ترگمان]یک جفت بازی برای شل کردن ذهن و بدن
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب به کاهش ذهن و بدن

9. She used to bounce and romp.
[ترجمه ترگمان]او قبلا جست وخیز می کرد و جست وخیز می کرد
[ترجمه گوگل]او گزاف گویی و رامبد

10. The title track is a sunny romp about gawd knows what.
[ترجمه ترگمان]مسیر عنوان یک شوخی آفتابی در مورد gawd است و می داند که چه چیزی
[ترجمه گوگل]آهنگ عنوان یک خنده آفتابی در مورد gawd می داند چه

11. Every year was a romp to the playoffs.
[ترجمه ترگمان]هر سال یه بازی با مسابقات حذفی بود
[ترجمه گوگل]هر سال به بازی های روزمره ختم شد

12. I love watching the kids romp and in fact as I watch them I realize how much I envy them.
[ترجمه ترگمان]من عاشق تماشای بازی بچه ها و در حقیقت می بینم که چقدر به آن ها غبطه می خورم
[ترجمه گوگل]من عاشق تماشای بچه ها می شویم و در حقیقت وقتی آنها را می بینم، متوجه می شوم که چقدر از آنها حسادت می کنم

13. It is the kind of romp that Peter Schaffer cooked up in Amadeus.
[ترجمه ترگمان]این نوع بازی به گونه ای است که پیتر Schaffer در آمادئوس دوم این کار را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]این نوع رومی است که پیتر شافر در Amadeus پخته شده است

14. They won in a 51 romp.
[ترجمه ترگمان]آن ها در ۵۱ بازی با یکدیگر برنده شدند
[ترجمه گوگل]آنها در 51 سالگی به پیروزی رسیدند

15. Steak fries and dances round out the romp on Saturday and Sunday nights.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای شنبه و یکشنبه، سیب زمینی سرخ کرده و رقص ها به دور هم جمع می شوند
[ترجمه گوگل]سیب زمینی سرخ شده و رقص در روزهای شنبه و یکشنبه در کنار یکدیگر قرار می گیرند

I saw him romping in the living room with his four children.

او را دیدم که در اتاق نشیمن با چهار فرزندش جست‌و‌خیز می‌کرد.


Our team romped with a score of 96 to 45.

تیم ما با امتیاز 96 به 45 به سهولت برنده شد.


His wife caught him romping with the maidservant.

زنش مچ او را درحال عشق‌بازی با کلفت گرفت.


She won the election in a romp.

به‌آسانی انتخابات را برد.


پیشنهاد کاربران

1 - شلتاق کردن، ورجه وورجه کردن، خرغلت زدن،
2 - ور رفتن

بدمستی کردن ُ خرمستی کردن:to romp

✔️ ( مسابقه و غیره ) به آسانی بردن
Woods romped to a 12 - shot win in the Open


کلمات دیگر: