کلمه جو
صفحه اصلی

tightfisted


خسیس، ناخن خشک، ممسک، ژکور، زفت، کنس، پست، خشک دست، خسیس

انگلیسی به فارسی

خسیس، پست


تنگشده، خسیس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: excessively frugal; stingy.
متضاد: benevolent, generous, openhanded
مشابه: cheap, close-fisted, miserly, niggardly, parsimonious, tight

- You won't get a penny from that tightfisted father of yours.
[ترجمه ریحانه ریاضی] شما از ان پدر خسیستان حتی یک پنی هم نمی توانید بگیرید.
[ترجمه ترگمان] شما حتی یک پنی هم از آن پدر tightfisted نخواهید گرفت
[ترجمه گوگل] شما یک پنی از آن پدر تنگ شده پدرتان نخواهید برد

• miserly, stingy
very stingy; reluctant to spend money needlessly
someone who is tight-fisted is unwilling to spend money; an informal word, used showing disapproval.

مترادف و متضاد

cheap


Synonyms: chintzy, closefisted, economical, frugal, greedy, mean, mingy, miserly, money-conscious, parsimonious, penny-pinching, pennywise, penurious, pinchpenny, saving, scrimping, stingy, thrifty, tight, tightwad, ungenerous


جملات نمونه

1. His tightfisted employer was unwilling to give him a raise.
[ترجمه ترگمان]کارفرمای tightfisted تمایلی نداشت که او را بزرگ کند
[ترجمه گوگل]کارفرمای تنگشده او تمایلی به افزایش او نداشت

2. When we gave it a tightfisted 52% in Issue 7 our main bone of contention was that it was ridiculously overpriced.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما یک tightfisted ۵۲ % در شماره ۷ به آن دادیم، مساله اصلی مشاجره این بود که به طرز مسخره ای گران شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما آن را 52 در صد ضعیف کردیم در شماره 7 عضوی اصلی ما در مورد این بود که مضحکانه بیش از حد بود

3. A tightfisted man was standing on the pavement with two heavy suitcases hailing a taxi.
[ترجمه ترگمان]مرد tightfisted با دو چمدان سنگین روی پیاده رو ایستاده بود و یک تاکسی صدا می کرد
[ترجمه گوگل]یک مرد کمرنگ با دو چمدان سنگین با یک تاکسی روی پیاده رو ایستاده بود

4. He's very tightfisted. Her boss is a skinflint .
[ترجمه ترگمان]اون خیلی tightfisted رئیسش آدم skinflint
[ترجمه گوگل]او بسیار تنگ شده است رئیس او یک پوست پوست است

5. He is the most tightfisted person we have ever met.
[ترجمه ترگمان]او عجیب ترین آدمی است که تا به حال دیده ایم
[ترجمه گوگل]او شخصی است که ما تا به حال ملاقات کرده ایم

6. She is so tightfisted.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی tightfisted
[ترجمه گوگل]او خیلی پیچیده است

7. Parents know that a caring attitude can not only save you a small fortue, but also even make you feel good about being tightfisted and offering more care than presents.
[ترجمه ترگمان]والدین می دانند که یک نگرش دلسوزانه نه تنها می تواند شما را نجات دهد بلکه باعث می شود که شما احساس خوبی نسبت به tightfisted بودن و ارائه مراقبت بیشتر نسبت به هدیه داشته باشید
[ترجمه گوگل]پدر و مادر می دانند که یک نگرش مراقبانه می تواند نه تنها به شما یک قلعه کوچک را نجات دهد، بلکه حتی شما را در مورد تنگی نفس و ارائه مراقبت های بیشتر نسبت به هدیه احساس خوبی می کند

پیشنهاد کاربران

Adjective - informal :
Tight - fisted
خسیس
پول پرست
ناخن خشک

Mean

شروح people


کلمات دیگر: