کلمه جو
صفحه اصلی

furniture


معنی : سامان، اسباب، مبل، وسایل، اثاثه، اثای خانه، پایه مبل وصندلی
معانی دیگر : اثاثیه ی اتاق (یا خانه و غیره)، اسباب خانه، مانه، کاچال، (در اصل) فراهم سازی، در دسترس گذاری، مجهز سازی، (ابزار و ماشین آلات کشتی یا کارخانه یا هر حرفه و کار) اسباب و آلات، ابزار کار، ابزارگان، اثاک خانه

انگلیسی به فارسی

مبلمان، مبل، وسایل، اسباب، اثاثه، اثای خانه، سامان، پایه مبل وصندلی


اثاثه، اثا خانه، سامان، اسباب، وسایل، مبل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: movable objects such as chairs, tables and beds with which a living space is equipped.

- There was very little furniture in the room other than the sofa and a small table.
[ترجمه ترگمان] در اتاق، اثاثیه بسیار کوچکی وجود داشت که روی نیمکت و میز کوچکی قرار داشت
[ترجمه گوگل] در اتاق به جز مبل و یک میز کوچک اتاق بسیار کمی وجود داشت

• movable articles for use in a home or office (i.e. chairs, tables, etc.); accessories, appliances
furniture consists of the large movable objects in a room such as tables or chairs.

مترادف و متضاد

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

مبل (اسم)
furniture

وسایل (اسم)
utensil, furniture

اثاثه (اسم)
service, furniture, utensils, implements

اثای خانه (اسم)
furniture

پایه مبل و صندلی (اسم)
furniture

household property


Synonyms: appliance, appointment, bed, bookcase, buffet, bureau, cabinet, chair, chattel, chest, commode, couch, counter, cupboard, davenport, desk, dresser, effect, equipment, fittings, furnishing, goods, highboy, hutch, movables, possession, sideboard, sofa, stool, table, thing, wardrobe


جملات نمونه

1. furniture made of hardwood
مبل ساخته شده از چوب سخت

2. furniture of poor workmanship
مبل بدساخت

3. furniture that is not only beautiful but also functional
مبلی که نه تنها زیباست بلکه قابل استفاده هم هست

4. a furniture store
مغازه ی مبل فروشی

5. inferior furniture
مبل بنجل

6. modular furniture
مبل و صندلی که بهم می خورد (یا با سایر تزئینات اتاق جور درمی آید)

7. period furniture
مبل قدیمی (وابسته به سبک و دوران خاص)

8. sectional furniture
مبل چند تکه (که باید روی هم سوار کنند)

9. strong furniture
مبل محکم

10. sturdy furniture
مبل محکم

11. utility furniture
مبل ویژه ی کار (که به استحکام و راحتی آن بیشتر توجه شده تا به زیبایی آن)

12. to veneer furniture with mahogany
مبل را با چوب ماهون روکش کردن

13. mehri dusted the furniture and vacuumed the rugs
مهری مبل ها را گردگیری کرد و فرش ها را جاروبرقی زد.

14. several sticks of furniture
چندین تکه مبل

15. the disposal of furniture in a room
ترتیب مبل و صندلی در یک اتاق

16. we must buy furniture for our new house
ما باید برای خانه ی جدیدمان مبلمان بخریم.

17. a new piece of furniture
یک عدد مبل جدید

18. she died and her furniture was auctioned
او مرد و اثاثیه اش حراج شد.

19. be part of the furniture
(شخص) در جایی آنقدر ماندن یا کار کردن که مثل در و دیوار و اثاثیه آنجا شدن

20. the carpet tones with the furniture
فرش به مبلمان می خورد.

21. the disorder of the room's furniture was incredible
درهم ریختگی اسباب اتاق باورکردنی نبود!

22. a few pieces of rather plain furniture
چند تکه مبل نسبتا زشت

23. they stripped the room of all its furniture
همه ی اثاثیه ی اتاق را بردند.

24. a hallway that was encumbered by piles of furniture
راهرویی که انبوهی از اسباب خانه آن را بند آورده بود

25. After the fire, there wasn't much furniture left worth salvaging.
[ترجمه ترگمان]بعد از آتش سوزی، اثاثیه زیادی برای نگه داشتن آن ها باقی نمانده بود
[ترجمه گوگل]پس از آتش، مبلمان زیادی وجود نداشت که ارزش نجات را داشته باشد

26. Dust-sheets were draped over the furniture.
[ترجمه ترگمان]ملافه ها را روی مبل ها پهن کرده بودند
[ترجمه گوگل]ورقه های گرد و غبار بر روی مبلمان تزئین شده بود

27. He bought the furniture on credit.
[ترجمه ترگمان]اثاثیه را به اعتبار خریده بود
[ترجمه گوگل]او مبلمان را در اعتبار خریداری کرد

28. The furniture had been left by the previous occupants.
[ترجمه ترگمان]ساکنان قبلی اتاق را ترک کرده بودند
[ترجمه گوگل]مبلمان توسط اشغالگران قبلی باقی مانده است

29. The orange curtains jar with the red furniture.
[ترجمه ترگمان]کوزه نارنجی با اسباب و اثاث قرمز
[ترجمه گوگل]پرده نارنجی شیشه ای با مبلمان قرمز

30. He sprayed the furniture with paint yesterday.
[ترجمه ترگمان]او دیروز مبلمان را با رنگ اسپری کرد
[ترجمه گوگل]او روز گذشته مبلمان را با رنگ رنگ اسپری کرد

We must buy furniture for our new house.

ما باید برای خانه‌ی جدیدمان مبلمان بخریم.


اصطلاحات

be part of the furniture

(شخص) در جایی آنقدر ماندن یا کار کردن که مثل در و دیوار و اثاثیه آنجا شدن


پیشنهاد کاربران

اثاثه


سامان دهی

اسباب و وسایل غیر الکترونیکی خانه

مبلمان

مبلمان
برای مثال :
Home furniture یعنی مبلمان خانگی!
برقرار باشید و سبز دوستان⚘🌷

اثاثیه خانه

مبل

به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . .
* furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوانیم بگوییم furnitures, بلکه
a piece of/ an item of furniture
صحیح است

اسباب و اثاثیه

همه دکوراسیون خانه

لوازمی که یک اتاق یا مناطق دیگر را برای سکونت آماده می سازند،

لوازم خانگی

یک اسم غیر قابل شمارش به معنی مبلمان

Electornic devieces that are used in the house


کلمات دیگر: