کلمه جو
صفحه اصلی

cooperatively


باهمدستی ,باتشریک مساعی

انگلیسی به انگلیسی

• collectively; in a manner marked by a willingness to work with others

جملات نمونه

1. I certainly have to work cooperatively with others at my job, but there is great latitude for meaningful movement.
[ترجمه ترگمان]من قطعا باید با دیگران در شغلم هم کاری کنم، اما برای حرکت معنی دار، عرض جغرافیایی بسیار زیادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]من قطعا باید با دیگران در کارم همکاری کنم، اما برای جنبش معنی دار، گستردگی زیادی وجود دارد

2. The use of a scheme in centrally or cooperatively produced catalogue records can also be important in establishing its future.
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک طرح به صورت متمرکز یا همکارانه رکوردهای فهرست را نیز می توان در ایجاد آینده آن نیز مهم دانست
[ترجمه گوگل]استفاده از یک طرح در سوابق کاتالوگ تولید شده در مرکز و یا همکاری، همچنین می تواند در ایجاد آینده آن مهم باشد

3. Second, the curriculum in these classrooms is covered cooperatively.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، برنامه آموزشی در این کلاس ها با هم کاری برگزار می شود
[ترجمه گوگل]دوم، برنامه درسی در این کلاس ها همکاری می شود

4. Learners should work cooperatively with classmates and the teacher, and hand in assignments on time.
[ترجمه ترگمان]Learners باید به طور همکارانه با همکلاسی ها و معلمان کار کند و تکالیف را به موقع انجام دهد
[ترجمه گوگل]یادگیرندگان باید با همکلاسی ها و معلمان همکاری داشته باشند و به موقع تکالیف خود را انجام دهند

5. Article 46 A Chinese - foreign cooperatively - run school shall make liquidation in accordance with law upon termination.
[ترجمه ترگمان]ماده ۴۶ یک مدرسه هم کاری مشترک چینی - دولتی باید مطابق با قانون به اتمام برسد
[ترجمه گوگل]ماده 46 یک مدرسه مشارکتی چینی - خارجی، پس از خاتمه، طبق قانون مجازات خواهد شد

6. Solving problems cooperatively is a better option than resorting to competition and conflict.
[ترجمه ترگمان]حل مشکلات هم کاری یک انتخاب بهتر از توسل به رقابت و تعارض است
[ترجمه گوگل]مشکلات حل مشکلاتی یکی از بهترین راه ها برای مقابله با رقابت و درگیری است

7. The way of writing script cooperatively reduces anxiety on writing.
[ترجمه ترگمان]نحوه نویسندگی با هم کاری هم اضطراب را به نویسندگی کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]راه نوشتن اسکریپت همکاری باعث کاهش اضطراب در نوشتن می شود

8. Works cooperatively and shares with colleagues.
[ترجمه ترگمان]هم کاری و مشارکت با همکاران
[ترجمه گوگل]با همکاری همکاری می کند و با همکارانش همکاری می کند

9. The abilities to work cooperatively and balance the loads are the main features of this model.
[ترجمه ترگمان]توانایی کار با هم کاری و تعادل بارها ویژگی های اصلی این مدل هستند
[ترجمه گوگل]توانایی کار مشترک و تعادل بارها ویژگی های اصلی این مدل است

10. The both parties should solve the problems above cooperatively when meet them.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف باید مشکلات فوق را در هنگام ملاقات با آن ها حل کنند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف باید مسائل فوق همکاری را حل کنند زمانی که آنها را ملاقات کنید

11. Party B shall provide specific virescence work cooperatively where there's any work inspection by relevant department.
[ترجمه ترگمان]گروه B باید هم کاری ویژه ارایه دهد که در آن هر نوع بازرسی کاری از جانب بخش مربوطه وجود دارد
[ترجمه گوگل]حزب B باید همکاری خاصی با هم داشته باشد که در آن هر بازرسی کاری توسط بخش مربوطه انجام می شود

12. Work cooperatively with and guide a team of field staff and Institution mentors on how to promote the development of youth.
[ترجمه ترگمان]هم کاری با یکدیگر و هدایت یک تیم از کارکنان می دانی و مربیان موسسه در مورد نحوه ترویج توسعه جوانان
[ترجمه گوگل]کار با همکاری و راهنمایی یک تیم از کارکنان زمینه و مربیان موسسه در مورد چگونگی ترویج توسعه جوانان

13. Telnet also allows two programs to work cooperatively by exchanging data over the Internet.
[ترجمه ترگمان]Telnet همچنین به دو برنامه اجازه می دهد تا با تبادل اطلاعات در اینترنت با هم هم کاری کنند
[ترجمه گوگل]Telnet همچنین به دو برنامه اجازه می دهد تا با همکاری داده ها در اینترنت به اشتراک گذاری کار کنند

14. Members of these groups, which are linked together in an organic whole, work cooperatively to maintain the social order.
[ترجمه ترگمان]اعضای این گروه ها که در یک کل ارگانیک به هم متصل می شوند، برای حفظ نظم اجتماعی هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]اعضای این گروه ها، که در یک کل ارگانیک با هم مرتبط هستند، همکاری می کنند تا نظم اجتماعی را حفظ کنند

پیشنهاد کاربران

همکاری

بطور شریکی

با همکاری ، به همدستی ، بطور شراکتی یا شریکی


کلمات دیگر: