1. to usher the spectators to their seats
تماشاچیان را به صندلی های خود راهنمایی کردن
2. an opportunity to usher in an new era of peace in europe
فرصتی برای به وجود آوردن دوران جدید صلح در اروپا
3. The usher bowed us into the theatre.
[ترجمه ترگمان]حاجب ما را به تئاتر راهنمایی کرد
[ترجمه گوگل]ماجر ما را به تئاتر تعطیل کرد
4. The usher seated them in the front row.
[ترجمه احسان71] راهنما آن ها را در ردیف جلو نشاند.
[ترجمه ترگمان]حاجب در ردیف جلو نشسته بود
[ترجمه گوگل]اوهر آنها را در ردیف جلو قرار داد
5. The legislation should usher in a host of new opportunities for school leavers.
[ترجمه ترگمان]این قانون باید میزبان فرصت های جدیدی برای leavers مدارس باشد
[ترجمه گوگل]این قانون باید در بسیاری از فرصت های جدید برای مهاجران مدرسه به وجود آورد
6. The usher was told to look out into the audience and count noses.
[ترجمه ترگمان]به دربان گفته شد که به میان حضار و noses نگاه کند
[ترجمه گوگل]به ماجر اجازه داد تا مخاطب را ببیند و بینی را ببیند
7. The guests were bowed in by the usher.
[ترجمه ترگمان]مهمانان در کنار حاجب خم شده بودند
[ترجمه گوگل]مهمانان توسط یوزر خسته شدند
8. I had planned to usher in the new decade with a month of abstinence.
[ترجمه ترگمان]من قصد داشتم در دهه جدید با یک ماه پرهیز کار کنم
[ترجمه گوگل]من در یک دهه جدید با یک ماه تمسخر آمیز برنامه ریزی کرده بودم
9. If the usher caught you throwing popcorn, you were booted out of the theater.
[ترجمه ترگمان]اگر حاجب شما را گرفته بود که ذرت بو داده را پرتاب کنید، با اردنگی از تئاتر بیرون بودید
[ترجمه گوگل]اگر قاتل شما را پرتاب کرد، شما از تئاتر خارج شدید
10. The usher handed us a songsheet and directed us to seats in the front row.
[ترجمه ترگمان]منشی یک songsheet به ما داد و ما را به سمت صندلی های ردیف جلو هدایت کرد
[ترجمه گوگل]ماجر ما را به عنوان آهنگساز به ما هدیه کرد و ما را به سمت کرسی در ردیف جلو هدایت کرد
11. Come with us to enjoy Mount Usher whose lilies, poppies and peonies gladdened the heart of William Robinson.
[ترجمه ترگمان]همراه ما بیایید تا از کوه \"آشر\" لذت ببریم که سوسن، شقایق و peonies قلب ویلیام رابینسون را شاد کرد
[ترجمه گوگل]بیا با ما برای لذت بردن از کوه Usher که نیلوفرها، خشخاش و Peonies قلب ویلیام رابینسون را خوشحال کرد
12. One consequence was to usher in a period of marked discretion in personal expenditure.
[ترجمه ترگمان]یک امر مهم این بود که در مدت کوتاهی احتیاط و احتیاط را در مخارج شخصی بکار برند
[ترجمه گوگل]یک نتیجه این بود که در دوره ای از اختیار مشخص در هزینه های شخصی وارد شود
13. In this case, Madeline Usher has been buried in the family vault below the house, supposedly dead.
[ترجمه ترگمان]تو این پرونده، \"مادلین Usher\" توی گاوصندوق خانواده زیر خونه دفن شده، ظاهرا مرده
[ترجمه گوگل]در این مورد، مادلین آهرر در خانه های خانوادگی زیر خانه، که ظاهرا مرده است، دفن شده است
14. The officer was saying something, but the usher was shaking his head firmly.
[ترجمه ترگمان]افسر چیزی نمی گفت اما حاجب سرش را محکم تکان می داد
[ترجمه گوگل]افسر چیزی گفته بود، اما یوزر سرش را کاملا تکان داد
15. Once inside a gentlemanly usher gave our party good seats.
[ترجمه ترگمان]یک بار در یک حاجب محترم، صندلی های خوب را به ما تعارف کرد
[ترجمه گوگل]یک بار در داخل یک ورزشکار نجیب زاده به حزب ما کرسی های خوبی داد