کسیکه پیویین کلیسای انگلستان است
conformist
کسیکه پیویین کلیسای انگلستان است
انگلیسی به فارسی
کسی که پیویین کلیسای انگلستان است
سازنده
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: one who tends to act in accordance or compliance with established standards or norms.
- Her parents, who were conformists, became angry when she organized protests at school.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش، که conformists بودند، زمانی که تظاهرات را در مدرسه ترتیب داد عصبانی شدند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش، که متفقین بودند، زمانی که اعتراضات خود را در مدرسه برگزار کرد عصبانی شد
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش، که متفقین بودند، زمانی که اعتراضات خود را در مدرسه برگزار کرد عصبانی شد
صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by accordance or compliance with established standards or norms.
- The military teaches and depends on conformist behavior.
[ترجمه ترگمان] ارتش تدریس می کند و به رفتار conformist وابسته است
[ترجمه گوگل] ارتش به رفتار و رفتار سازگارانه آموزش می دهد
[ترجمه گوگل] ارتش به رفتار و رفتار سازگارانه آموزش می دهد
• one who conforms, one who acts in accordance with prevailing norms or standards
a conformist is someone who behaves like everyone else rather than doing original things. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. the school had grown more conformist and cautious.
a conformist is someone who behaves like everyone else rather than doing original things. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. the school had grown more conformist and cautious.
مترادف و متضاد
person in agreement
Synonyms: Babbit, bourgeois, brick in a wall, conventionalist, emulator, follower, one of the herd, rubber stamp, sheep, traditionalist, yes man
جملات نمونه
1. She's too much of a conformist to wear silly clothes.
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن به دیگران فکر می کند که لباس های احمقانه بپوشند
[ترجمه گوگل]او بیش از حد متخصص برای لباس پوشیدن احمقانه است
[ترجمه گوگل]او بیش از حد متخصص برای لباس پوشیدن احمقانه است
2. He may have to become more conformist if he is to prosper again.
[ترجمه ترگمان]اگر باز هم کامیاب شود، ممکن است باز هم conformist بشود
[ترجمه گوگل]ممکن است او مجبور باشد که دوباره دوباره رشد کند
[ترجمه گوگل]ممکن است او مجبور باشد که دوباره دوباره رشد کند
3. Boys tend to be less conformist than girls.
[ترجمه ترگمان]پسرها کم تر از دخترها دوست دارند
[ترجمه گوگل]پسران تمایل کمتری نسبت به دختران دارند
[ترجمه گوگل]پسران تمایل کمتری نسبت به دختران دارند
4. The era ended in reaction: evangelical, political, romantic, conformist.
[ترجمه ترگمان]این دوره در واکنش به این مساله خاتمه یافت: انجیلی، سیاسی، رمانتیک، conformist
[ترجمه گوگل]این دوران در واکنش به ابهام، سیاسی، عاشقانه و سازگاری پایان یافت
[ترجمه گوگل]این دوران در واکنش به ابهام، سیاسی، عاشقانه و سازگاری پایان یافت
5. Among the non conformist Churches would be the Congregationalists and Baptist Churches.
[ترجمه ترگمان]کلیساهای غیر conformist کلیساهای Congregationalists و باپتیست هستند
[ترجمه گوگل]در میان کلیساهای غیر متمدن، کلیساهای کنگره و کلیسای باپتیست خواهند بود
[ترجمه گوگل]در میان کلیساهای غیر متمدن، کلیساهای کنگره و کلیسای باپتیست خواهند بود
6. Your problem is that you are too conformist in your thinking.
[ترجمه ترگمان]مشکل شما این است که شما بیشتر از فکر شما فکر می کنید
[ترجمه گوگل]مشکل شما این است که شما در تفکر خود خیلی متمول هستید
[ترجمه گوگل]مشکل شما این است که شما در تفکر خود خیلی متمول هستید
7. Girls are supposed to be conformist; but what appealing models are there for them to conform to?
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود دخترها conformist باشند؛ اما چه مدل های جذابی برای مطابقت با آن ها وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]دختران متضاد هستند؛ اما کدام مدل های جذاب برای آنها مطابقت دارد؟
[ترجمه گوگل]دختران متضاد هستند؛ اما کدام مدل های جذاب برای آنها مطابقت دارد؟
8. But his conformist image and manner belie his break with strait - laced Japanese business conventions.
[ترجمه ترگمان]اما تصویر و طرز رفتار conformist او در تناقض با قراردادهای تجاری چین و تایوان است
[ترجمه گوگل]اما تصویر و شیوه متفق القولش او را با تساوی قراردادهای کسب و کار ژاپن تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]اما تصویر و شیوه متفق القولش او را با تساوی قراردادهای کسب و کار ژاپن تضعیف می کند
9. Underneath the radical image teenagers are surprisingly conformist.
[ترجمه ترگمان]در زیر تصویر تندرو، نوجوانان به طرز شگفت آوری conformist هستند
[ترجمه گوگل]در زیر تصویر رادیکال نوجوانان شگفتآور conformist هستند
[ترجمه گوگل]در زیر تصویر رادیکال نوجوانان شگفتآور conformist هستند
10. The land of the free is often a very conformist society.
[ترجمه ترگمان]سرزمین آزاد اغلب جامعه بسیار conformist است
[ترجمه گوگل]سرزمین آزاد اغلب یک جامعه بسیار سازگار است
[ترجمه گوگل]سرزمین آزاد اغلب یک جامعه بسیار سازگار است
11. Research shows that pupils who are good at maths tend to be more conformist and obedient than other pupils.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات نشان می دهد که دانش آموزانی که در ریاضیات خوب هستند، گرایش بیشتری نسبت به سایر دانش آموزان دارند
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که دانش آموزانی که در ریاضی خوب هستند، بیشتر متمول و مطیع نسبت به دیگر دانش آموزان هستند
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که دانش آموزانی که در ریاضی خوب هستند، بیشتر متمول و مطیع نسبت به دیگر دانش آموزان هستند
12. Lagrange's outspoken views have left him well outside the conformist political mainstream.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های بی پرده لاگرانژ او را در خارج از جریان اصلی سیاست خارجی به خوبی ترک کرده است
[ترجمه گوگل]دیدگاه های شگفت انگیز لاگرانژ او را در خارج از جریان اصلی سیاسی متمرکز قرار داده است
[ترجمه گوگل]دیدگاه های شگفت انگیز لاگرانژ او را در خارج از جریان اصلی سیاسی متمرکز قرار داده است
13. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
14. Like the mass media, popular prints perpetuated escapist, conservative and conformist ideals and outlooks.
[ترجمه ترگمان]به مانند رسانه های جمعی، نقاشی های معروف escapist، آرمان های محافظه کار و conformist را تداوم بخشید
[ترجمه گوگل]مانند رسانه های جمعی، نشریات عامه، آرمان ها و چشم انداز های فراموشی، محافظه کار و سازگار را حفظ می کنند
[ترجمه گوگل]مانند رسانه های جمعی، نشریات عامه، آرمان ها و چشم انداز های فراموشی، محافظه کار و سازگار را حفظ می کنند
15. Our children's creativity is being beaten down by the conformist educational system.
[ترجمه ترگمان]خلاقیت کودکان ما توسط سیستم آموزشی conformist مورد ضرب و شتم قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]خلاقیت کودکان ما توسط سیستم آموزشی متخلفین مورد ضرب و شتم قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]خلاقیت کودکان ما توسط سیستم آموزشی متخلفین مورد ضرب و شتم قرار می گیرد
پیشنهاد کاربران
تابع
همرنگ با جماعت
سنت گرا، همرنگ جماعت
سازگاری
سازش پدیر
سازش پدیر
همرنگ جماعت
حزب باد
همنوایی
سازشگر
( فرهنگ لغت هزاره ) : ۱. ( آدمِ ) دنباله رو؛ سازگار، هم رنگ جماعت ۲. ( مذهب ) پیرو کلیسای انگلستان
سازشکار
yes - man
کلمات دیگر: