کلمه جو
صفحه اصلی

mortal


معنی : انسان، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده، کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی
معانی دیگر : مرگ پذیر، میرا، میرنده، دنیوی، این جهانی، مرگ آور، تا پای مرگ، بی امان، (دشمن و غیره) دیرین، جانی، شدید، ستهم، (عامیانه) بسیار زیاد، خیلی، دراز و خسته کننده، (عامیانه) ممکن، قابل تصور، (الهیات - گناه) کبیره (در برابر: صغیره venial)، موجود فانی، وابسته به مرگ، موتی، مرگی، خونین

انگلیسی به فارسی

فانی، فناپذیر، از بین رونده، مردنی، مرگ اور، مهلک، مرگبار، کشنده، خونین، مخرب، انسان


فانی، انسان، مرگبار، مهلک، فناپذیر، کشنده، خاکی، مردنی، مخرب، از بین رونده، مرگ اور


انگلیسی به انگلیسی

• human being, person; that which is subject to death
deadly, fatal; pertaining to death; human; liable or subject to death; severe, grave; extreme, great (slang)
when you describe people as mortal, you are referring to the fact that they have to die and cannot live forever.
you can refer to ordinary people as mortals when contrasting them with someone very powerful or successful; often used humorously.
a mortal enemy, danger, threat, and so on is one which may cause you severe harm.

مترادف و متضاد

Antonyms: animal, plant


انسان (اسم)
man, mortal, homo

مرگ اور (صفت)
mortal, lethal

فناپذیر (صفت)
mortal, perishable

از بین رونده (صفت)
mortal

کشنده (صفت)
attractive, fatal, murderous, deadly, mortal, pernicious

مهلک (صفت)
noxious, disastrous, fatal, deadly, mortal, pernicious, baneful, lethal, feral, deathly, pestilent

مرگبار (صفت)
mortal, deathlike

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

مخرب (صفت)
mortal, destructive, wrecking, withering

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

مردنی (صفت)
dying, mortal

deadly


Synonyms: bitter, death-dealing, deathly, destructive, dire, ending, extreme, fatal, grave, great, grievous, grim, intense, killing, last, lethal, malignant, merciless, monstrous, mortiferous, murderous, noxious, pestilent, pestilential, poisonous, relentless, remorseless, ruthless, severe, terminal, terrible, unrelenting


Antonyms: invigorating, lifegiving, permanent, refreshing


human


Synonyms: animate, bipedal, corporeal, creatural, earthly, ecce homo, ephemeral, evanescent, fading, finite, frail, fugacious, impermanent, momentary, passing, perishable, precarious, sublunary, temporal, transient, weak, worldly


Antonyms: animal, immortal, inhuman, plant


human being


Synonyms: animal, being, body, character, creature, earthling, human, individual, living soul, man, naked ape, party, person, personage, soul, woman


جملات نمونه

The show lasted four mortal hours.

نمایش چهار ساعت طاقت‌فرسا ادامه داشت.


a mortal wound

زخم مهلک


mortal combat

نبرد بی‌امان


mortal enemy

دشمن جان


1. We must live with the knowledge that all living creatures are mortal.
ما بایستی با این آگاهی زندگی کنیم که همه مخلوقات زنده فانی هستند

2. His rash venture brought him to a mortal illness.
سفر نسنجیده او، بیماری کشنده ای برای او به ارمغان آورد

3. The two monarchs were mortal enemies.
دو پادشاه دشمن خونی هم بودند

4. mortal combat
نبرد بی امان

5. mortal enemy
دشمن جان

6. mortal sin (deadly sin)
گناه کبیره

7. mortal sins and venial sins
گناهان کبیره و گناهان صغیره

8. mortal terror
وحشت شدید

9. a mortal disease
بیماری کشنده

10. a mortal wound
زخم مهلک

11. all mortal beings
همه ی موجودات فانی

12. the mortal soul shall be eternized
روح فانی جاودانه خواهد شد.

13. socrates is mortal
سقراط میرا است.

14. he received a mortal blow
ضربه مهلکی بر او وارد آمد.

15. rape is a mortal sin
زنای به عنف،گناه کبیره است.

16. she got all the mortal things that she had wished for
او همه ی چیزهای دنیوی را که خواسته بود بدست آورد.

17. the show lasted four mortal hours
نمایش چهار ساعت طاقت فرسا ادامه داشت.

18. this gadget is ruined and of no mortal good to anyone
این دستگاه خراب است و فایده ی قابل تصوری برای هیچ کس ندارد.

19. Men are mortal.
[ترجمه Hossein] انسان ها فانی هستند
[ترجمه ترگمان]انسان ها انسان فانی هستند
[ترجمه گوگل]مردان فانی هستند

20. The police were defending themselves and others against mortal danger.
[ترجمه ترگمان]پلیس از خود و دیگران در برابر خطر مرگ دفاع می کرد
[ترجمه گوگل]پلیس از خود و دیگران علیه خطر فانی دفاع کرد

21. She knew that she was now in mortal danger.
[ترجمه ترگمان]می دانست که در خطر مرگ است
[ترجمه گوگل]او می دانست که اکنون در معرض خطر مرگ است

22. They stole every mortal thing in the house.
[ترجمه ترگمان]اونا همه چیزای فانی خونه رو دزدیدن
[ترجمه گوگل]آنها هر چیزی را که در خانه داشتند، سرقت کردند

23. We lived in mortal dread of him discovering our secret.
[ترجمه ترگمان]ما در وحشتی مرگبار زندگی می کردیم که راز ما را کشف کند
[ترجمه گوگل]ما در نگرانی فانی از او کشف راز ما زندگی می کردند

24. All human beings are mortal.
[ترجمه ترگمان]همه انسان ها فناپذیر هستند
[ترجمه گوگل]همه انسانها فانی هستند

25. We live in mortal dread of further attacks.
[ترجمه ترگمان]ما در وحشتی مرگبار از حملات بیشتر زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در نگرانی های فانی از حملات بیشتر زندگی می کنیم

26. His mortal remains are buried in the churchyard.
[ترجمه ترگمان]بقایای انسانی او در حیاط کلیسا مدفون شده است
[ترجمه گوگل]بقایای فانی او در کلیسا دفن شده است

27. For all men are mortal.
[ترجمه ترگمان]زیرا همه انسان ها انسان فانی هستند
[ترجمه گوگل]برای همه انسانها فانی هستند

We are all mortal, only You are immortal.

ما همه فانی و بقا بس تو راست.


all mortal beings

همه‌ی موجودات فانی


Socrates is mortal.

سقراط میرا است.


mortal terror

وحشت شدید


She got all the mortal things that she had wished for.

او همه‌ی چیزهای دنیوی را که خواسته بود به‌دست آورد.


a mortal disease

بیماری کشنده


This gadget is ruined and of no mortal good to anyone.

این دستگاه خراب است و فایده‌ی قابل‌تصوری برای هیچ‌کس ندارد.


Rape is a mortal sin.

زنای به عنف، گناه کبیره است.


We mortals don't know what is really good for us.

ما انسان‌ها نمی‌دانیم صلاحمان واقعاً چیست.


پیشنهاد کاربران

a mortal blow to British industry
ضربه/رخداد غم انگیز
بسیار بد/مهلک به صنعت بریتانیا

سریال زخم کاری رو اینطور ترجمه کردن
mortal wound

1. فانی، مرگ‏ پذیر
2. ( جراحت یا زخم یا خطر یا صدمه یا ضربه ) جدی و نابودکننده
3. ( دشمن ) خونی، ( دشمن ) جانی و همیشگی
4. ( ترس و وحشت ) شدید
5. انسان

برای استعاره هم استفاده میشود، یعنی جون میدم برای. . . ( فلان کار )

not able to live for ever

همه زبانهای اقوام کشورمون با انگلیسی به چراییِ هندو اُروپایی بودنشان، هم ریشه هستن در زبان مردم غرب کشور دقیقن چنین واژه ای هست : مُرتال - به معنی ِ مردنی.

Sure to die sometime
فانی


کلمات دیگر: