کلمه جو
صفحه اصلی

introspection


معنی : درون گرایی، تفکر وتامل، خود اندیشی، باطن بینی، درون اندیشی
معانی دیگر : درون نگری، خویشتن نگری، خودکاوی

انگلیسی به فارسی

باطن بینی، درون گرایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: introspectional (adj.), introspectionist (adj.), introspectionist (n.)
• : تعریف: examination of one's own thoughts, emotions, and sensations; self-scrutiny.

- After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dissatisfaction with his life.
[ترجمه ترگمان] پس از یک بررسی خوب از خود اندیشی، او شروع به درک آن چیزی کرد که موجب نارضایتی و نارضایتی عمیق از جانش شده بود
[ترجمه گوگل] پس از یک معامله خوب از خودآگاهی، او شروع به درک آنچه ناخودآگاه و نارضایتی عمیق خود را به همراه داشت
- The source of her poetry is introspection rather than observation of the world around her.
[ترجمه ترگمان] منبع شعر او به جای مشاهده جهان پیرامون خود، خود اندیشی است
[ترجمه گوگل] منبع شعر او، خودآگاهی است به جای مشاهده جهان اطراف او

• self-analysis, examination of one's own thoughts and feelings
introspection is the examining of your own thoughts, ideas, and feelings.

مترادف و متضاد

درون گرایی (اسم)
introspection, subjectivism

تفکر و تامل (اسم)
introspection, self-reflection

خود اندیشی (اسم)
introspection, self-reflection, self-contemplation

باطن بینی (اسم)
introspection

درون اندیشی (اسم)
introspection, self-reflection

self-analysis


Synonyms: brooding, contemplation, deep thought, egoism, heart-searching, introversion, meditation, reflection, rumination, scrutiny, self-absorption, self-examination, self-observation, self-questioning, soul-searching


جملات نمونه

1. He had always had his moments of quiet introspection.
[ترجمه ترگمان]او همیشه لحظات آرام خود را در درون خود داشت
[ترجمه گوگل]او همیشه لحظات آرامش خود را به حال خود رها کرده بود

2. Benchmarking represented a period of enforced introspection beginning at the strategic level and percolating through the organization as the change process progressed.
[ترجمه ترگمان]الگوبرداری به عنوان یک دوره از اندیشی اجباری انجام شده در سطح استراتژیک و نفوذ در سازمان به عنوان فرآیند تغییر، نشان داده شد
[ترجمه گوگل]معیار ارزیابی، دوره ای از خودآگاهی است که از سطح استراتژیک شروع می شود و از طریق سازمان به عنوان روند تغییرات پیشرفت می کند

3. The need is for objective introspection, candor regarding shortcomings, and a readiness to change.
[ترجمه ترگمان]نیاز به درون نگری، صراحت در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است
[ترجمه گوگل]نیاز به درون گرایی عینی، بی اعتنایی در مورد کاستی ها و آمادگی برای تغییر است

4. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه دکتر رجایی] عدم فعالیت و درون گرایی، او را لاغر و بی علاقه کرد.
[ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند
[ترجمه گوگل]عدم فعالیت و خودآزمایی، او را لاغر کرد و به هیچ علاقه ای نداشت

5. In this climate of caution and introspection, little has been achieved in the decade since 197
[ترجمه ترگمان]در این شرایط احتیاط و باطن اندیشی، در این دهه از ۱۹۷ حاصل شده است
[ترجمه گوگل]در این زمینه احتیاط و خودآزمایی، در دهه از 197 تاکنون کم است

6. Therefore, introspection and self-observation are diametrically opposed in action and effect, and should never be confused one with another.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، درون گرایی و مشاهدات خود - مشاهده شدیدا مخالف عمل و اثر هستند، و هرگز نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند
[ترجمه گوگل]بنابراین، خودآزمایی و خودآزمایی عمدتا در عمل و اثر مخالف هستند و هرگز نباید یکدیگر را با یکدیگر اشتباه گرفت

7. In the Midwest, introspection is practically forbidden.
[ترجمه ترگمان]در غرب میانه، درون گرایی و باطن گرایی عملا ممنوع است
[ترجمه گوگل]در غرب میانه، خودآزمایی عملا ممنوع است

8. Keep clear of introspection, of brooding, of spiritualism, of everything eccentric.
[ترجمه ترگمان]از درون خود، از brooding، احضار ارواح، همه چیز عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]از نظریات درونی، تحریک پذیری، روحانیون، و همه چیز غیر عادی، پاک بمانید

9. Quiet introspection can be extremely valuable, especially for people who lead busy, hectic lives and spend little time alone.
[ترجمه ترگمان]باطن اندیشی آرام می تواند بسیار با ارزش باشد، به خصوص برای افرادی که زندگی شلوغ و بی قرار را رهبری می کنند و زمان کمی را به تنهایی سپری می کنند
[ترجمه گوگل]خودآزمایی آرام می تواند بسیار ارزشمند باشد، به ویژه برای افرادی که زندگی پر سر و صدا و پر سر و صدا و صرف زمان کم صرف می کنند

10. The envisioning process may be ignited by introspection or interpersonal interaction.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تجسم ممکن است با درون نگری یا تعامل بین فردی مشتعل شود
[ترجمه گوگل]فرایند پیش بینی ممکن است بوسیله درونگرا یا تعامل بین فردی بوجود آید

11. Potential managers should also engage in constructive introspection.
[ترجمه ترگمان]مدیران پتانسیل نیز باید با درون نگری سازنده درگیر شوند
[ترجمه گوگل]مدیران بالقوه نیز باید در خودآزمایی سازنده شرکت کنند

12. Introspection is the best guideline for life.
[ترجمه ترگمان]Introspection بهترین رهنمود برای زندگی است
[ترجمه گوگل]خودآزمایی بهترین دستورالعمل برای زندگی است

13. Reader ocalized, through textual theory and introspection interpreter explores hermeneutic c of suspicion.
[ترجمه ترگمان]Reader ocalized، از طریق نظریه متنی و interpreter درون گرایی، مورد سوظن هرمنوتیک را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]خواننده، از طریق تئوری متنی و مترجم درونی، از هرمنوتیکی سوء ظن، کاوش می کند

14. His defeat in the world championship led to a long period of gloomy introspection.
[ترجمه ترگمان]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی اندیشی شوم شد
[ترجمه گوگل]شکست او در مسابقات قهرمانی جهان منجر به یک دوره طولانی ایده ی دردناک غم انگیز شد

15. These situations are best resolved with the minimum of introspection or self-analysis.
[ترجمه ترگمان]این موقعیت ها به بهترین نحو با حداقل درون نگری یا تجزیه و تحلیل خود حل می شوند
[ترجمه گوگل]این شرایط با کمترین درون گرایی یا خودآزمایی حل می شود

introspective psychology

روانشناسی درون‌نگر


پیشنهاد کاربران

خودآگاهی

تعمق
عمیق اندیشیدن در خود
یه حالت مکاشفه مانند در فارسی

درون نگری

muse
در بحر فکر فرو رفتن

درون نگری
خوداگاهی
واقف بودن بر احوالات خویش

introspection ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: درون‏نگری
تعریف: آگاهی از حالات و احساسات خود و ثبت آنها

درونگرایی


کلمات دیگر: