کوشش کردن، قصد کردن، مبادرت کردن به، تقلا کردن، جستجو کردن
attempted
کوشش کردن، قصد کردن، مبادرت کردن به، تقلا کردن، جستجو کردن
انگلیسی به فارسی
تلاش، جستجو کردن، کوشش کردن، قصد کردن، مبادرت کردن به، تقلا کردن
انگلیسی به انگلیسی
• endeavored, ventured
an attempted crime is an unsuccessful effort to commit a crime.
an attempted crime is an unsuccessful effort to commit a crime.
جملات نمونه
1. he attempted to bribe his teacher
او کوشید به معلم خود رشوه بدهد.
2. she attempted to disunite the members of the club by spreading gossip
او کوشید با پخش شایعه بین اعضای باشگاه چند دستگی ایجاد کند.
3. the attempted coup failed
کودتا (یی که سعی در انجام آن شده بود) شکست خورد.
4. he bungled anything he ever attempted
به هر کاری که دست زد خرابش کرد.
5. She unsuccessfully attempted to assume the mantle of presidency.
[ترجمه ترگمان]او ناموفق بود تا ردای ریاست جمهوری را به دست آورد
[ترجمه گوگل]او ناموفق تلاش کرد تا مدال ریاست جمهوری را بپذیرد
[ترجمه گوگل]او ناموفق تلاش کرد تا مدال ریاست جمهوری را بپذیرد
6. He was imprisoned in 1965 for attempted murder.
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۶۵ به جرم اقدام به قتل زندانی شد
[ترجمه گوگل]او در سال 1965 برای قتل تلاش کرد
[ترجمه گوگل]او در سال 1965 برای قتل تلاش کرد
7. I attempted to scribble down the names.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم اسم ها را بنویسم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم اسم ها را پاک کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم اسم ها را پاک کنم
8. The only time that we attempted to do something like that was in the city of Philadelphia.
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که ما تلاش کردیم کاری را انجام دهیم که در شهر فیلادلفیا بود
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ما تلاش کردیم چیزی شبیه به آن انجام دهیم، در شهر فیلادلفیا بود
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ما تلاش کردیم چیزی شبیه به آن انجام دهیم، در شهر فیلادلفیا بود
9. There was a suspicion that this runner attempted to avoid the procedures for dope testing.
[ترجمه ترگمان]یک سو ظن وجود داشت که این دونده تلاش کرد از روش های آزمایش مواد مخدر خودداری کند
[ترجمه گوگل]یک سوء ظن وجود داشت که این دونده تلاش کرد از روشهای آزمایش دودمان اجتناب کند
[ترجمه گوگل]یک سوء ظن وجود داشت که این دونده تلاش کرد از روشهای آزمایش دودمان اجتناب کند
10. He attempted the exam but failed.
[ترجمه ترگمان]او امتحان را امتحان کرد اما نتوانست
[ترجمه گوگل]او امتحان را امتحان کرد اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]او امتحان را امتحان کرد اما موفق نشد
11. He attempted a joke, but no one laughed.
[ترجمه ترگمان]او یک شوخی کرد، اما کسی نخندید
[ترجمه گوگل]او برای شوخی تلاش کرد، اما هیچ کس خندید
[ترجمه گوگل]او برای شوخی تلاش کرد، اما هیچ کس خندید
12. They attempted to rationalize the new working method.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند روش کار جدید را توجیه کنند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند روش جدید کار را منطقی کنند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند روش جدید کار را منطقی کنند
13. A policewoman attempted to mollify her.
[ترجمه ترگمان]یک policewoman سعی کرد که او را خوشحال کند
[ترجمه گوگل]یک زن پلیس سعی کرد او را محکوم کند
[ترجمه گوگل]یک زن پلیس سعی کرد او را محکوم کند
14. They attempted the almost impossible thing.
[ترجمه ترگمان] اونا یه کار تقریبا غیرممکن رو انجام دادن
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا غیرممکن تلاش کردند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا غیرممکن تلاش کردند
پیشنهاد کاربران
ناموفق ( مخصوصاً در مورد کارهای بد )
مثال: an attempted suicide
unsuccessful - not successful; having failed or having an unfavorable outcome
used to describe an action that someone has unsuccessfully tried to carry out
مثال:
A man is being questioned in relation to the attempted murder/robbery last night.
مثال: an attempted suicide
unsuccessful - not successful; having failed or having an unfavorable outcome
used to describe an action that someone has unsuccessfully tried to carry out
مثال:
A man is being questioned in relation to the attempted murder/robbery last night.
نافرجام ( به ویژه در سیاست در مورد اقدامات منفی )
an attempted coup
an attempted terror
an attempted coup
an attempted terror
کلا به تلاشی میگویند که اخرش بدون نتیجه و نافرجام است
ناکام، بی نتیجه
نلاش کردن ، سعی کردن
سو قصد
کلمات دیگر: