کلمه جو
صفحه اصلی

push on


(به پیشرفت) ادامه دادن، پیگیری کردن

انگلیسی به فارسی

فشار بر روی


انگلیسی به انگلیسی

• continue on in spite of difficulties

جملات نمونه

1. You have to push on the handle to turn it — it's very stiff.
[ترجمه ترگمان]تو باید به دستگیره فشار بدی تا خاموشش کنی - خیلی شق ورق است
[ترجمه گوگل]شما باید بر روی دسته قرار دهید تا آن را عوض کنید - بسیار سفت است

2. We're late, we must push on.
[ترجمه ترگمان]دیر کردیم، باید ادامه بدیم
[ترجمه گوگل]ما دیر شده ایم، باید فشار بیاوریم

3. Let's push on it's nearly nightfall.
[ترجمه ترگمان]نزدیک غروب است
[ترجمه گوگل]بیایید بر روی آن تقریبا شب هنگام بکشیم

4. We must push on with our work.
[ترجمه ترگمان]باید به کارمون ادامه بدیم
[ترجمه گوگل]ما باید با کار خود ادامه دهیم

5. We decided to push on a little further.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتیم کمی جلوتر برویم
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم تا کمی بیشتر ادامه دهیم

6. The enemy made a push on the western front.
[ترجمه ترگمان]دشمن جبهه غربی را هل داد
[ترجمه گوگل]دشمن فشار را روی جبهه غرب فشار داد

7. A push on my chest, which, because of its limited area, required great accuracy.
[ترجمه ترگمان]فشار روی سینه ام، که به خاطر مساحت محدود آن، نیازمند دقت زیاد است
[ترجمه گوگل]فشار بر روی قفسه سینه من، که به دلیل ناحیه محدود آن، دقت زیادی را در اختیار داشت

8. We need a big push on our environmental record.
[ترجمه ترگمان]ما به یک فشار قوی بر روی سابقه زیست محیطی مان نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما باید بر روی رکورد زیست محیطی ما فشار زیادی بزنیم

9. We push on to another standard tourist site, the almost grotesquely ornate Opera.
[ترجمه ترگمان]ما به یک مکان توریستی استاندارد دیگر، و تقریبا یک اپرا ornate اشاره می کنیم
[ترجمه گوگل]ما بر روی یکی دیگر از سایت های توریستی استاندارد، اپرا تقریبا غریب خیره کننده قرار می دهیم

10. Once he is distracted, I push on hard and he gives up the game.
[ترجمه ترگمان]وقتی حواسش پرت می شود، محکم فشار می دهم و او بازی را رها می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که او هیجان زده می شود، من به سختی فشار می آورد و او بازی را ترک می کند

11. We shall push on all those matters in the interests of the United Kingdom poultry industry.
[ترجمه ترگمان]ما باید همه این مسائل را به منافع صنعت ماکیان در انگلستان ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید همه این مسائل را به نفع صنعت مرغداری در بریتانیا تحمل کنیم

12. Even with disagreement growing, they decided to push on with the negotiations.
[ترجمه ترگمان]حتی با افزایش عدم توافق، آن ها تصمیم گرفتند تا مذاکرات را ادامه دهند
[ترجمه گوگل]حتی با افزایش اختلاف نظر، تصمیم گرفتند با مذاکرات ادامه دهند

13. I wanted to push on; but the manager looked grave.
[ترجمه ترگمان]می خواستم به او فشار بیاورم، اما مدیر به نظر جدی می آمد
[ترجمه گوگل]من می خواستم فشار بیاورم؛ اما مدیر گور شد

14. I will not stop here and push on.
[ترجمه ترگمان]من این جا می ایستم و خودم را هل می دهم
[ترجمه گوگل]من اینجا را متوقف نخواهم کرد و فشار خواهم آورد

پیشنهاد کاربران

ادامه دادن ( سفر )

هول دادن

مترادف click on

ادامه دادن


کلمات دیگر: