1. to repress one's laughter
جلوی خنده ی خود را گرفتن
2. to repress students
دانش آموزان را شدیدا کنترل کردن
3. he was sent to repress the tumult
او را فرستادند که غائله را بخواباند.
4. the audience could not repress their tears
حضار نمی توانستند جلوی اشک خود را بگیرند.
5. He could hardly repress his tears.
[ترجمه محمود مظفری] او بزحمت می توانست جلوی سرازیر شدن اشک خود را بگیرد
[ترجمه ترگمان]به زحمت توانست اشک هایش را باز کند
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند اشک هایش را سرکوب کند
6. The government was quick to repress any opposition.
[ترجمه ترگمان]دولت به سرعت هر گونه مخالفتی را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]دولت سریع مخالفت کرد
7. He burst in, making no effort to repress his fury.
[ترجمه محمود مظفری] او سراسیمه وارد اتاق شد، بدون آنکه تلاش کند خشم خود را فرو بنشاند
[ترجمه ترگمان]در حالی که می کوشید خشمش را مهار کند، فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او وارد شد و هیچ تلاشی برای خشم خود نکرد
8. She could barely repress a sigh of relief.
[ترجمه ترگمان]به زحمت نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او می تواند به سختی سر و صدا آه از تسکین
9. We have refused to repress our desires, in spite of enormous pressure to conform to heterosexual norms.
[ترجمه ترگمان]ما از سرکوب امیال خود، علی رغم فشارهای زیاد برای مطابقت با هنجارهای غیر همجنس باز خودداری کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما به رغم فشار عظیم برای تطابق با هنجارهای heterosexual، امتناع کرده ایم
10. This state will repress all other classes in society until it is questioned by an alternative mode of production.
[ترجمه ترگمان]این ایالت همه طبقات دیگر جامعه را سرکوب خواهد کرد تا زمانی که روش جایگزین تولید مورد پرسش قرار گیرد
[ترجمه گوگل]این حالت تمام طبقات دیگر جامعه را سرکوب خواهد کرد تا اینکه با یک روش جایگزین تولید مورد سوءاستفاده قرار گیرد
11. Kirov could not repress a slightly bitter, ironic smile as he thought about it.
[ترجمه ترگمان]بی اختیار لبخند تلخی بر لبانش نقش بست، و در آن حال که به آن می اندیشید لبخند تلخ و تمسخرآمیزی بر لبانش نقش بست
[ترجمه گوگل]کیرف می تواند یک لبخند کمی تلخ و عجیب و غریب را که او در مورد آن فکر می کرد، سرکوب کند
12. It does not do to repress negative thoughts, such as fears, angers, or resentment.
[ترجمه محمود مظفری] چیزهایی مانند ترس، عصبانیت یا رنجش خاطر تاثیری بر روی فرو نشاندن افکار منفی ندارند
[ترجمه ترگمان]این کار برای سرکوب افکار منفی مثل ترس، خشم یا خشم کافی نیست
[ترجمه گوگل]این کار برای سرکوب افکار منفی مانند ترس، عصبانیت یا ناراحتی نیست
13. ConclusionEstrogen can repress osteoblasts apoptosis of rats induced by serum hungry.
[ترجمه ترگمان] ConclusionEstrogen می تونن جلوی خونریزی موش ها رو بگیرن، سرم رو گرسنگی می کنن
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: ااستروژن می تواند apoptosis osteoblasts را از موش های ناشی از گرسنگی سرم سرکوب کند
14. The Chinese ferociously repress any challenges to the official version of the history of Taiwan.
[ترجمه ترگمان]وحشیانه چینی هر گونه چالشی را برای نسخه رسمی تاریخ تایوان سرکوب می کند
[ترجمه گوگل]چینی ها هر گونه چالشی را به نسخه رسمی تاریخ تایوان تحریک می کنند
15. To repress this thing, we think, is providing for the general welfare.
[ترجمه محمود مظفری] ما فکر می کنیم مهار این موضوع رفاه و آسایش عمومی را تامین خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کنیم برای سرکوب این مساله، رفاه عمومی را تامین می کنیم
[ترجمه گوگل]ما فکر می کنیم که برای سرکوب این چیز، رفاه عمومی را فراهم می کند