کلمه جو
صفحه اصلی

farsighted


(جانور یا کسی که می تواند فواصل دور را خوب ببیند) تیزچشم، تیزبین، مال اندیش، آینده نگر، دوراندیش، دوراندیشانه، دوربین، مال اندیش، عاقبت بین، پرسو

انگلیسی به فارسی

(جانور یا کسی که می‌تواند فاصله‌های دور را خوب ببیند) تیزچشم، تیزبین


مال‌اندیش، آینده‌نگر، دوراندیش، دوراندیشانه


(چشم‌پزشکی) دوربین (در برابر : نزدیک‌بین hyperopic) (myopic هم می‌گویند)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: farsightedly (adv.), farsightedness (n.)
(1) تعریف: able to see objects clearly in the distance, and not so clearly close at hand.
متضاد: myopic, nearsighted, shortsighted

(2) تعریف: possessing the wisdom and detachment to foresee future developments.
متضاد: myopic, shortsighted

• able to see distant objects more clearly than those nearby; having foresight, discerning, wise
if someone is far-sighted, they are good at guessing what will happen in the future and making suitable plans.
in american english, far-sighted means the same as long-sighted.

مترادف و متضاد

perceptive


Synonyms: acute, canny, cautious, clairvoyant, commonsensical, cool-headed, discerning, far-seeing, judicious, levelheaded, politic, prescient, provident, prudent, sagacious, sage, shrewd, well-balanced, wise


Antonyms: myopic, nearsighted, rash, shortsighted, unwise


جملات نمونه

1.
دوربین،مال اندیش

2. Buying those shares was a very far-sighted move - they must be worth ten times their original value now.
[ترجمه ترگمان]خرید این سهام یک حرکت بسیار نزدیک بین بود - آن ها باید ارزش اولیه خود را در حال حاضر ده برابر ارزش اولیه خود داشته باشند
[ترجمه گوگل]خرید این سهام حرکت بسیار دور بود - آنها باید ارزش ده برابر ارزش اصلی خود را داشته باشند

3. I'm so far-sighted, I can't read the newspaper without my glasses.
[ترجمه ترگمان]من خیلی دور هستم، بدون عینکم نمی تونم روزنامه بخونم
[ترجمه گوگل]من خیلی دور از ذهن نیستم، نمی توانم روزنامه را بدون عینک من بخوانم

4. We have just occupied Vienna; a far-sighted man could have foreseen the possibility some considerable time ago.
[ترجمه ترگمان]ما فقط وین را اشغال کرده ایم؛ یک انسان روشن بین می توانست این احتمال را خیلی وقت پیش پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]ما فقط وین را اشغال کرده ایم یک فرد افراطی می تواند این فرصت را پیش بینی کند

5. This point was acknowledged even 150 years ago by a far-sighted Baptist parson, John Howard Hinton.
[ترجمه ترگمان]این نکته حتی ۱۵۰ سال پیش توسط یک کشیش sighted far، جان هاوارد لس نیز مورد تایید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این نکته حتی 150 سال پیش توسط یک جانباز برجسته باپتیست جان هاوارد هینتون تأیید شد

6. But the other changes have been both radical and far-sighted.
[ترجمه ترگمان]اما تغییرات دیگر هم رادیکال و هم far بوده است
[ترجمه گوگل]اما سایر تغییرات هر دو رادیکال و دوربینی بوده است

7. The universe, thought Scarlet, must be benevolently staffed by more far-sighted beings than ourselves.
[ترجمه ترگمان]اسکارلت باخود گفت: دنیا باید از کسانی باشد که از ما far
[ترجمه گوگل]جهان، اندیشه اسکارلت، باید به صورت خیرخواهانه از جانب دیگران دورتر از خودمان باشد

8. Prices were falling and far-sighted men were looking for something else to cultivate.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها پایین آمده بودند و افراد far به دنبال چیز دیگری می گشتند که بکارند
[ترجمه گوگل]قیمت ها در حال سقوط بودند و مردان دور چشم به دنبال چیز دیگری برای پرورش بودند

9. Such farsighted policy shifts will improve India's self - sufficiency in the shortest possible time frame.
[ترجمه ترگمان]چنین تغییر سیاست دوردست خودکفایی هند را در کوتاه ترین زمان ممکن بهبود خواهد داد
[ترجمه گوگل]چنین تغییراتی در دوران پس از انتخابات، خودکفائی هند در کوتاه ترین زمان ممکن را بهبود می بخشد

10. Bilingualism is a farsighted educational policy.
[ترجمه ترگمان]bilingualism یک سیاست آموزشی farsighted است
[ترجمه گوگل]دوزبانگی یک سیاست آموزشی دور از ذهن است

11. How farsighted the deal turns out to be remains in question.
[ترجمه ترگمان]این توافق چقدر دور از ذهن است که باید مورد سوال قرار گیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که معامله دور انداخته می شود

12. The new prime minister is generally acknowledged as farsighted statesman.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر جدید به طور کلی به عنوان یک سیاست مدار farsighted شناخته می شود
[ترجمه گوگل]نخست وزیر جدید به طور کلی به عنوان مدافع برجسته دولت شناخته شده است

13. In short, large goals required farsighted policies, not tactical maneuvering.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، اهداف بزرگ نیازمند سیاست های دوراندیش بودند نه مانور تاکتیکی
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، اهداف بزرگ نیازمند سیاست های دورهای است، نه مانور تاکتیکی

14. A farsighted or vigorous company are looking forward to cooperating long business with you!
[ترجمه ترگمان]یک شرکت farsighted یا قوی به دنبال هم کاری طولانی با شما هستند!
[ترجمه گوگل]یک شرکت دورگه یا نیرومند، منتظر همکاری کسب و کار طولانی با شما هستیم!

پیشنهاد کاربران

able to see things that are far away more clearly than things that are near

He wears glasses because he is farsighted. [= ( Brit ) longsighted]

دوربین

see far - away things more clearly than things nearby

آینده نگر

( چشم ) دور بین

دوربین

چشم دوربین ( برای دیدن نزدیک نیاز به عینک دارد )

۱ - مشکل بینایی دور بینی
۲ - آینده نگر، دوراندیش prudent


کلمات دیگر: