اخم آلود، پراخم و تخم، تاریک و گرفته
lowering
اخم آلود، پراخم و تخم، تاریک و گرفته
انگلیسی به فارسی
اخم آلود، پراخم و تخم
(ابر یا آسمان) تیره و آمادهی توفان، تاریک و گرفته
پایین آوردن، پایین اوردن، کاستن از، تخفیف دادن، تنزل دادن، فروکش کردن، اخم کردن، خرد شدن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: loweringly (adv.)
مشتقات: loweringly (adv.)
• (1) تعریف: dark and gloomy, as the weather.
• (2) تعریف: sullen, scowling, or angry.
• مشابه: glaring
• مشابه: glaring
- a lowering face
[ترجمه ترگمان] چهره ای رنگ پریده داشت،
[ترجمه گوگل] یک چهره کمرنگ
[ترجمه گوگل] یک چهره کمرنگ
• frowning, angry, gloomy; dark, threatening (of weather)
act of making lower; diminishing, decreasing; frowning, scowling
act of making lower; diminishing, decreasing; frowning, scowling
جملات نمونه
1. the lowering sky
آسمان تیره و تار
2. he kept lowering at the children
مرتبا به بچه ها اخم و تخم می کرد.
3. unemployment and the lowering of incomes will depress the markets
بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.
4. we must resist the lowering of educational standards
بایستی با پایین آوردن معیارهای آموزشی مخالفت کنیم.
5. the reflex consequence of inflation is the lowering of monetary value
پیامد واکنشی تورم،کم شدن ارزش پول است.
6. He leaned closer, lowering his voice.
[ترجمه ترگمان]او خم شد و صدایش را پایین آورد
[ترجمه گوگل]او نزدیک تر، صدایش را پایین کشید
[ترجمه گوگل]او نزدیک تر، صدایش را پایین کشید
7. There's a strong argument for lowering the price.
[ترجمه ترگمان]بحث قوی برای پایین آوردن قیمتی است
[ترجمه گوگل]استدلال قوی برای کاهش قیمت وجود دارد
[ترجمه گوگل]استدلال قوی برای کاهش قیمت وجود دارد
8. The Japanese are expert at lowering manufacturing costs.
[ترجمه ترگمان]ژاپنی ها در کاهش هزینه های تولید تخصص دارند
[ترجمه گوگل]ژاپنی ها متخصص در کاهش هزینه های تولید هستند
[ترجمه گوگل]ژاپنی ها متخصص در کاهش هزینه های تولید هستند
9. This would bring about a lowering of the general level of intelligence in the population.
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به کاهش سطح عمومی اطلاعات در جامعه خواهد شد
[ترجمه گوگل]این امر موجب کاهش سطح عمومی اطلاعات در جمعیت می شود
[ترجمه گوگل]این امر موجب کاهش سطح عمومی اطلاعات در جمعیت می شود
10. Lowering ticket prices should increase the number of bums on seats.
[ترجمه ترگمان]کاهش قیمت بلیط باید تعداد of روی صندلی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]کاهش قیمت بلیط باید تعداد بمب ها را در کرسی افزایش دهد
[ترجمه گوگل]کاهش قیمت بلیط باید تعداد بمب ها را در کرسی افزایش دهد
11. I've got no qualms about lowering myself to Lemmer's level to get what I want.
[ترجمه ترگمان]هیچ تردیدی ندارم که خودم را به سطح Lemmer برسانم تا آنچه را که می خواهم بدست بیاورم
[ترجمه گوگل]من چیزی نفهمیدم که خودم را به سطح لمر برسانم تا چیزی را که میخواهم بگیرم
[ترجمه گوگل]من چیزی نفهمیدم که خودم را به سطح لمر برسانم تا چیزی را که میخواهم بگیرم
12. Lowering interest rates could have disastrous consequences for the economy.
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ های بهره می تواند عواقب خطرناکی برای اقتصاد داشته باشد
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره ممکن است پیامدهای فاجعه بار برای اقتصاد داشته باشد
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره ممکن است پیامدهای فاجعه بار برای اقتصاد داشته باشد
13. The drug has the beneficial side effect of lowering the patient's blood pressure.
[ترجمه ترگمان]این دارو اثر جانبی سودمند کاهش فشار خون بیمار را دارد
[ترجمه گوگل]این داروی دارای اثر جانبی مفید کاهش فشار خون بیمار است
[ترجمه گوگل]این داروی دارای اثر جانبی مفید کاهش فشار خون بیمار است
14. Couldn't the deregulation of broadcasting lead to a lowering of standards?
[ترجمه ترگمان]عدم تعدیل بودجه ممکن است منجر به پایین آمدن استانداردها شود؟
[ترجمه گوگل]تنظیم مقررات پخش منجر به کاهش استانداردها شد؟
[ترجمه گوگل]تنظیم مقررات پخش منجر به کاهش استانداردها شد؟
پیشنهاد کاربران
پایین آوردن
کم کردن، کاهیدن
تحقیر کردن
کمرنگ کردن، کم اهمیت کردن، ساده تر کردن، آسان تر کردن، سهل گرفتن ( تسامح و تساهل )
تنزل، کاستی، کاهش، تخفیف، تضعیف
پایین آورده
lowering his head to his chest
{به طور} سر بر سینه پایین آورده
lowering his head to his chest
{به طور} سر بر سینه پایین آورده
کاهش دادن
کلمات دیگر: