قدیمی ترین، قدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
oldest
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: superlative of old.
• (2) تعریف: born or come into being before all others in a particular group.
• متضاد: youngest
• متضاد: youngest
- his oldest daughter
[ترجمه ...] دختر بزرگ تر اش
[ترجمه ترگمان] دختر بزرگش[ترجمه گوگل] قدیمی ترین دخترش
- the oldest kitten
[ترجمه bh] سالخورده ترین گربه
[ترجمه ترگمان] پیرترین بچه گربه[ترجمه گوگل] قدیمی ترین بچه گربه
پیشنهاد کاربران
پیرترین
بزرگترین، مسن ترین
قدیمی ترین
کهن سال ترین
بزرگترین
پیر ترین_بزرگترین
ترین ، به مثال پیرترین.
کلمات دیگر: