کلمه جو
صفحه اصلی

ordinarily


معمولا، عاده

انگلیسی به فارسی

به‌طور معمول،عاده


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: as a rule; usually.
مترادف: commonly, customarily, generally, normally, usually
مشابه: mostly, often, on the average, regularly, routinely

(2) تعریف: to the usual degree.
مترادف: normally
مشابه: commonly

- ordinarily high water in the spring
[ترجمه ترگمان] که معمولا در فصل بهار آب بالایی دارند
[ترجمه گوگل] به طور معمول آب بالا در بهار

• usually, generally; normally, customarily
if something ordinarily happens, it usually happens.

مترادف و متضاد

usually


Synonyms: as a rule, commonly, customarily, frequently, generally, habitually, in general, normally, regularly


Antonyms: infrequently, rarely, sometimes


جملات نمونه

1. i ordinarily listen to the news
من معمولا به اخبار گوش می دهم.

2. ordinarily dressed pedestrians on the street.
[ترجمه ترگمان]معمولا در خیابان عابر پیاده راه می رفتند
[ترجمه گوگل]عابر پیاده ها معمولا در خیابان لباس می پوشند

3. Ordinarily, he didn't like to go to the movies.
[ترجمه ترگمان]معمولا، دوست نداشت به سینما برود
[ترجمه گوگل]به طور معمول، او دوست ندارد به فیلم بروید

4. Ordinarily, we send a reminder about a month before payment is required.
[ترجمه ترگمان]معمولا یک یادآور در حدود یک ماه قبل از نیاز به پرداخت، ارسال می کنیم
[ترجمه گوگل]به طور معمول، یک یادآوری برای یک ماه قبل از پرداخت لازم است

5. Ordinarily it would be fun to be taken to fabulous restaurants.
[ترجمه ترگمان]معمولا برای بردن به رستوران های فوق العاده سرگرم کننده بود
[ترجمه گوگل]به طور معمول، سرگرم کننده شدن به رستوران های افسانه ای خواهد بود

6. Ordinarily, I find this job easy, but today I'm having problems.
[ترجمه ترگمان]معمولا این کار را آسان می کنم، اما امروز مشکلاتی دارم
[ترجمه گوگل]به طور معمول، این کار را آسان می کنم، اما امروز من مشکلی دارم

7. For tax purposes they were treated as ordinarily resident in the UK.
[ترجمه ترگمان]برای اهداف مالیاتی، آن ها به گونه ای که معمولا مقیم بریتانیا بودند، تحت درمان قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]برای اهداف مالیاتی آنها به طور معمول در انگلستان اقامت داشتند

8. The streets would ordinarily have been full of people. There was no one.
[ترجمه ترگمان]خیابان ها معمولا پر از مردم بود هیچ کس نبود
[ترجمه گوگل]خیابان ها به طور معمول پر از مردم بوده است هیچ کس نبود

9. Ordinarily he goes to work by bus.
[ترجمه ترگمان] معمولا با اتوبوس کار میکنه
[ترجمه گوگل]به طور معمول او با اتوبوس کار می کند

10. Ordinarily they were able to rack up all the other teams without the lightest effort.
[ترجمه ترگمان]معمولا آن ها قادر بودند تمام تیم ها را بدون کوچک ترین تلاشی در گروه های دیگر جا به جا کنند
[ترجمه گوگل]به طور معمول آنها توانستند تمام تیم های دیگر را بدون هیچ کمکی تلاش کنند

11. To the untrained eye, the children were behaving ordinarily.
[ترجمه ترگمان]بچه های مدرسه به طور عادی رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]به طور چشمگیری چشم کودکان بی نظیر رفتار می کرد

12. Ordinarily, she wouldn't have bothered arguing with him.
[ترجمه ترگمان]معمولا، او به خاطر بحث با او به خود زحمت نمی داد
[ترجمه گوگل]به طور معمول، او با او مخالف نبود

13. Ordinarily we could marvel and celebrate without any deeper pang of fear.
[ترجمه ترگمان]معمولا می توانستیم بدون ترس و نگرانی بیشتر جشن بگیریم و جشن بگیریم
[ترجمه گوگل]به طور معمول ما می توانیم بدون هیچ ترس عمیق تر ترس و وحشت داشته باشیم

14. Ordinarily that is an indication the offense is in full flower, blooming all over the bloody place.
[ترجمه ترگمان]معمولا این نشان می دهد که حمله در گل پر گل است و در تمام آن جای لعنتی پر گل و بال است
[ترجمه گوگل]به طور معمول این نشانه این است که جرم در گل کامل است و در تمام نقاط خونین شکوفا می شود

15. an ordinarily small profit.
[ترجمه ترگمان]معمولا سود کوچکی از آن ها به دست می آورد
[ترجمه گوگل]سود معمولی کوچک است

I ordinarily listen to the news.

من معمولاً به اخبار گوش می‌دهم.


پیشنهاد کاربران

به طور معمول

معمولا


کلمات دیگر: