کلمه جو
صفحه اصلی

matchbox


قوطی کبریت

انگلیسی به فارسی

قوطی کبریت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small cardboard box that holds matches.

• box of matches
a matchbox is a small box that matches are sold in.

جملات نمونه

1.
قوطی کبریت

2. You put the insect in a matchbox.
[ترجمه ترگمان]تو اون حشره رو توی قوطی کبریت گذاشتی
[ترجمه گوگل]شما حشرات را در یک جعبه مطبوعات قرار داده اید

3. An old Ford, with straight back and matchbox rear window, laboured up the avenue.
[ترجمه ترگمان]یک فورد کهنه که یک راست به پشت پنجره عقب بود و پنجره عقب را باز کرده بود، در خیابان به کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]یک فورد قدیمی با عقب و عقب عقب و جعبه ی ماشین مجتمع مسکونی به خیابان راه پیدا کرد

4. Production of matchbox grips by small businesses lasted for 42 years, from 1911 to 195
[ترجمه ترگمان]تولید آن با کسب و کاره ای کوچک تا ۴۲ سال طول کشید و از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۵ سانتیمتر به طول انجامید
[ترجمه گوگل]تولید دسته های دسته کوچک شده توسط شرکت های کوچک برای مدت 42 سال، از 1911 تا 1959 ادامه داشت

5. Fortunately, one match was left a matchbox.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یک کبریت کبریت را باز گذاشته بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، یک مسابقه یک جعبه بازی باقی مانده بود

6. Even singer Rob Thomas of matchbox twenty - himself no stranger to screaming women - was taken aback.
[ترجمه ترگمان]حتی راب توماس از قوطی کبریت بیست و یک - خودش برای جیغ زدن به زنان غریبه نبود - یکه خورد
[ترجمه گوگل]حتی رابرت توماس از جعبه ی کابینت بیست و نه - خودش غریبه نیست تا جیغ زنانه را بکشد - ناراحت شد

7. HE was approximately the size of a matchbox.
[ترجمه ترگمان]تقریبا به اندازه یک قوطی کبریت بود
[ترجمه گوگل]HE تقریبا اندازه یک جعبه مطبوعات بود

8. As a child, I used to keep them in a perforated matchbox under my pillow and listen to them at night.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بودم، آن ها را درون جعبه سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ می کردم و شب به آن ها گوش می دادم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کودک، من آنها را در یک کابینت سوراخدار تحت بالش من نگه دارم و در شب به آنها گوش فرا دهم

9. Bait will be a piece of crust about half the size of a matchbox, torn from a new loaf.
[ترجمه ترگمان]طعمه یک تکه نان به اندازه یک قوطی کبریت است که از یک قرص تازه کنده می شود
[ترجمه گوگل]طعمه یک قطعه پوسته تقریبا نصف اندازه یک جعبه مطبوعاتی است که از یک قرص جدید پاره شده است

10. It's machined to look sort of like a wheel from a Matchbox car.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که شبیه چرخ ماشین بازیت باشد
[ترجمه گوگل]این ماشین به نظر می رسد مانند یک چرخ از یک ماشین Matchbox

11. A burning match can not be put in a matchbox.
[ترجمه ترگمان]کبریت روشن را نمی توان در جعبه کبریت نوشت
[ترجمه گوگل]یک مسابقه سوزنی در یک جعبه مطابقت قرار نمی گیرد

12. Nothing makes him happier than to find a new matchbox for his collection.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز او را خوشحال تر از آن نمی کند که یک قوطی کبریت نو برای کلکسیون او پیدا کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز او را خوشحال تر از پیدا کردن جعبه جدید برای مجموعه خود را

13. Why can we get fire by rubbing a match on the matchbox?
[ترجمه ترگمان]چرا باید با یه قوطی کبریت آتش روشن کنیم؟
[ترجمه گوگل]چرا ما می توانیم با خوردن یک مسابقه در جعبه مسابقات آتش بگیریم؟

14. The plane was nearing the ground. Again I saw threads of roads and matchbox - like houses.
[ترجمه ترگمان]هواپیما به زمین نزدیک می شد دوباره نخ های جاده ها و جعبه کبریت را دیدم
[ترجمه گوگل]هواپیما نزدیک زمین بود باز هم من دیدم از جاده ها و مسابقات - مانند خانه ها


کلمات دیگر: