کلمه جو
صفحه اصلی

hyperkinetic

انگلیسی به فارسی

hyperkinetic


انگلیسی به انگلیسی

• suffering from an abnormal amount of uncontrolled muscular movement (medicine)

جملات نمونه

1. The proper name for Matthew's condition is hyperkinetic syndrome.
[ترجمه ترگمان]اسم مناسب \"متیو\" سندرم hyperkinetic
[ترجمه گوگل]نام مناسب برای وضعیت متیو سندرم hyperkinetic است

2. And for VectorMan fans, the hyperkinetic android returns to pick up where his first adventure left off.
[ترجمه ترگمان]و برای طرفداران VectorMan، the android به انتخاب اولین ماجراجویی خود باز می گردد
[ترجمه گوگل]و برای طرفداران VectorMan، آندروید hyperkinetic می آید به بلند کردن جایی که اولین ماجراجویی خود را ترک کرد

3. What to do about hyperkinetic syndrome Hyperkinetic syndrome can begin in infancy.
[ترجمه ترگمان]کاری که باید در مورد سندرم Hyperkinetic سندرم hyperkinetic انجام دهیم، می تواند در کودکی آغاز شود
[ترجمه گوگل]سندرم Hyperkinetic سندرم Hyperkinetic چه می تواند در هنگام تولد شروع شود

4. Objective:To analyze EEG of 150 children with hyperkinetic syndrome and evaluate the diagnostic value of the EEG.
[ترجمه ترگمان]هدف: تجزیه و تحلیل EEG با ۱۵۰ کودک با سندرم hyperkinetic و ارزیابی ارزش تشخیصی EEG
[ترجمه گوگل]هدف: برای تجزیه و تحلیل EEG 150 کودک مبتلا به سندرم هیپرکینتیک و بررسی ارزش تشخیصی EEG

5. The maintenance of portal hypertension in hyperkinetic circulatory state is closely related to nitric oxide (NO) formation.
[ترجمه ترگمان]حفظ فشار خون پورتال در حالت گردش خون در نزدیکی اکسید نیتریک (NO)ارتباط نزدیکی دارد
[ترجمه گوگل]نگهداری پرفشاری خون پورتال در حالت گردش خون hyperkinetic نزدیک به تشکیل اکسید نیتریک (NO) است

6. She was hyperkinetic and highly intelligent, the only American woman I met at Oxford who was more than a match for her British counterparts in fast, free-flowing conversation.
[ترجمه ترگمان]او بسیار باهوش و بسیار باهوش بود، تنها زن آمریکایی که در آکسفورد ملاقات کردم، که بیش از یک مسابقه برای همتایان انگلیسی اش در مکالمه سریع و آزاد بود
[ترجمه گوگل]او بسیار هیجان انگیز و بسیار هوشمند بود، تنها زن آمریکایی که در آکسفورد ملاقات کرد و بیشتر از همتایان بریتانیا در گفتگوهای سریع و آزاد بود

7. The colliding Antenna Galaxies, a hyperkinetic smashup in space, may approximate what will happen when the Milky Way and the Andromeda Galaxy collide in about 5 billion years.
[ترجمه ترگمان]این کهکشان ها که در فاصله ۵ میلیارد ساله کهکشان راه شیری و کهکشان آندرومدا برخورد می کنند، ممکن است در حدود ۵ میلیارد سال در اثر برخورد کهکشان راه شیری رخ دهد
[ترجمه گوگل]کهکشانهای آنتن، کهکشان فوقالعاده در فضا، ممکن است تقریبی از آنچه اتفاق میافتد، زمانی که کهکشان راه شیری و کهکشان آندرومدا تقریبا در حدود 5 میلیارد سال با هم برخورد کنند

8. When prescribing methylphenidates for curing childhood hyperkinetic syndrome, each prescription may only provide the common dosage available for no more than 15 days.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که تجویز methylphenidates برای درمان سندرم پیش از دوران کودکی تجویز می شود، هر نسخه می تواند تنها مقدار مورد نیاز را برای کم تر از ۱۵ روز فراهم کند
[ترجمه گوگل]در صورت تجویز متیل فنیدات برای درمان سندرم hyperkinetic در دوران کودکی، هر نسخه تنها ممکن است دوز معمول را برای بیش از 15 روز در دسترس داشته باشد

9. These symptoms, often known collectively as hyperactivity or the hyperkinetic syndrome are dealt with more fully in Chapter Eleven.
[ترجمه ترگمان]این نشانه ها که غالبا به صورت بیش فعالی یا سندروم hyperkinetic شناخته می شوند در فصل یازده به طور کامل مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]این علائم، اغلب به طور کلی به عنوان بیش فعالی یا سندرم هیپرکتینیتی شناخته شده است در فصل یازده به طور کامل درک می شوند

10. There are other, less common disturbances in childhood and adolescence, including childhood psychosis, the hyperkinetic syndrome and anorexia nervosa.
[ترجمه ترگمان]دیگر اختلالات رایج در دوران کودکی و نوجوانی مانند جنون کودکی، سندروم hyperkinetic و anorexia nervosa وجود دارد
[ترجمه گوگل]اختلالات دیگری نیز در دوران کودکی و نوجوانی وجود دارد، از جمله روانپریشی دوران کودکی، سندرم هیپینکتیو و نارسایی عصبی

11. Babies that sleep little and cry frequently often go on to become hyperkinetic.
[ترجمه ترگمان]نوزادانی که کم می خوابند و گریه می کنند اغلب به to تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]نوزادانی که کمی بخوابند و اغلب اغلب گریه می کنند، به افزایش فشار خون کمک می کنند

12. The procedure for testing foods is slightly different for hyperkinetic syndrome.
[ترجمه ترگمان]روش تست مواد غذایی برای سندرم hyperkinetic کمی متفاوت است
[ترجمه گوگل]روش برای آزمایش غذاها برای سندرم هیپینکینیت کمی متفاوت است

13. Although a child like Matthew clearly shows abnormal behaviour, others with hyperkinetic syndrome may only be mildly affected.
[ترجمه ترگمان]اگرچه یک کودک مانند متی به وضوح رفتار غیر عادی را نشان می دهد، برخی دیگر با سندروم hyperkinetic ممکن است به طور خفیف تحت تاثیر قرار بگیرند
[ترجمه گوگل]اگرچه یک کودک مانند متی به طور واضح رفتارهای غیر طبیعی را نشان می دهد، اما دیگران با سندرم هیپینکتیویت ممکن است به شدت تحت تأثیر قرار بگیرند

14. The role of food colourings, preservatives and other additives in hyperkinetic syndrome has received a lot of publicity.
[ترجمه ترگمان]نقش مواد غذایی، مواد نگهدارنده و مواد افزودنی دیگر در سندرم hyperkinetic، تبلیغات بسیاری را به خود جلب کرده است
[ترجمه گوگل]نقش رنگ آمیزی مواد غذایی، نگهدارنده ها و سایر مواد افزودنی در سندرم هیپینکتیوییت، تبلیغات زیادی را به خود جلب کرده است

15. AIM: To investigate the developing status of physical stamina exercise in children with hyperkinetic syndrome, and analyze the differences between boys and girls.
[ترجمه ترگمان]AIM: برای بررسی وضعیت در حال توسعه استقامت فیزیکی در کودکان مبتلا به سندرم hyperkinetic، و تجزیه و تحلیل تفاوت های بین پسران و دختران
[ترجمه گوگل]AIM برای بررسی وضعیت توسعه تمرینات استقامت فیزیکی کودکان مبتلا به سندرم هیپینکتیویته و بررسی تفاوتهای بین پسران و دختران


کلمات دیگر: