کلمه جو
صفحه اصلی

hyperventilate


چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس( غواصى) ورزش : چند نفس کوتاه پیش از حبس نفس

انگلیسی به فارسی

hyperventilate


انگلیسی به انگلیسی

• breathe quickly and deeply (medicine)

جملات نمونه

1. I hyperventilate when they come near me with the needle.
[ترجمه ترگمان] وقتی با سوزن بهم نزدیک میشن احساس خفگی می کنم
[ترجمه گوگل]من وقتی با سوزن نزدیک می شوم، هیپنوتیتلیت می کنم

2. I feared to hyperventilate when she talked such a thing to me.
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم وقتی با من حرف می زد نفسش بند بیاد
[ترجمه گوگل]وقتی او چنین چیزی را به من تعارف کرد، ترسیدم که به کمکتان برسیم

3. Who at this point remembers a single moment in the Whitewater hearings that transcended hyperventilating partisanship?
[ترجمه ترگمان]چه کسی در این نقطه زمانی را به یاد می آورد که در جلسات استماع Whitewater که از partisanship به شدت به نفس افتاده بود، چه کسی یک لحظه را به یاد می آورد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی در این لحظه یک لحظه را در جلسات Whitewater به یاد می آورد که برتری حزب افراط گرایی را فراتر گذاشت؟

4. He once tried to fly by hyperventilating himself until he was convinced he was lighter than air.
[ترجمه ترگمان]یک بار سعی کرد با نفس نفس بزند تا اینکه مطمئن شد از هوا سبک تر است
[ترجمه گوگل]او یک بار سعی کرد تا خود را تا حدودی کنترل کند تا مطمئن شود او از هوا سبک تر است

5. Straus could have spent his life clipping coupons, safari hunting, or writing the hyperventilating prose that was his second love.
[ترجمه ترگمان]Straus می توانست کوپن برش را، شکار اکتشافی، یا نوشتن نثر hyperventilating که دومین عشق او بود را گذرانده باشد
[ترجمه گوگل]استراوس می تواند کوپن های خود را قطع کند، شکار سیاحت اکتشافی، و یا نوشتن پروسۀ hyperventilating که دوست دوم او بود

6. I stood up, my heart hammering, hyperventilating.
[ترجمه ترگمان]بلند شدم، قلبم به تپش افتاده بود، نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]من ایستادم، قلبم چکش، هیپنوتنتالیته بود

7. The problem, in those who hyperventilate, is that they have got into the habit of breathing faster all the time.
[ترجمه ترگمان]مشکل، در آن هایی که تردید دارند، این است که آن ها همیشه سریع تر نفس می کشند
[ترجمه گوگل]مشکل در افرادی که افسرده اند، این است که آنها همیشه عادت کرده اند تنفس کنند

8. This has led some doctors to dismiss the whole idea of chemical sensitivity and claim that all such patients are hyperventilating.
[ترجمه ترگمان]این باعث شده است که برخی پزشکان کل ایده حساسیت شیمیایی را کنار بگذارند و ادعا کنند که همه این بیماران به نفس نفس افتاده هستند
[ترجمه گوگل]این باعث شده است برخی از پزشکان کل ایده حساسیت شیمیایی را رد کنند و ادعا کنند که همه چنین افرادی hyperventilating هستند

9. Even now, I can't discuss the seating plan without hyperventilating.
[ترجمه ترگمان]حتی حالا هم نمی توانم بدون نفس نفس نفس بکشم
[ترجمه گوگل]حتی در حال حاضر، من نمی توانم طرح صندلی بدون hyperventilating بحث کنم

10. This combination of acid-base disturbances may be seen in postoperative patients receiving nasogastric suction who are hyperventilating because of pain and stress.
[ترجمه ترگمان]این ترکیب اختلالات اسید - باز را می توان در بیماران postoperative مشاهده کرد که مکش nasogastric را دریافت می کنند که به دلیل درد و استرس به نفس نفس افتاده هستند
[ترجمه گوگل]این ترکیبی از اختلالات اسید-پایه در بیماران پس از عمل دریافت مکش بینی دیده می شود که به علت درد و استرس، hyperventilating هستند

11. He listened to relaxation tapes and practiced breathing exercises to stop hyperventilating.
[ترجمه ترگمان]او به نوارهای آرامش گوش می داد و تمرینات تنفسی را تمرین می کرد تا به نفس نفس بیفتد
[ترجمه گوگل]او به نوارهای آرامش گوش داد و تمرینات تنفسی را برای متوقف کردن hyperventilating تمرین کرد

12. It was one less thing to hyperventilate about.
[ترجمه ترگمان] یه چیزی کم تر از نفس کشیدن بود
[ترجمه گوگل]این چیزی بود که کمتر درباره ی hyperventilate بود

13. All these teeming details justify Hoare's hyperventilating sentences.
[ترجمه ترگمان]همه این جزئیات پر بار به نفس نفس هور کمک کردند
[ترجمه گوگل]همه این جزئیات پر جنب و جوش مفاد Hyareventlating Hoare را توجیه می کنند

14. The nurses had to hyperventilate the patient.
[ترجمه ترگمان] پرستارا مجبور شدن به بیمار تنفس کنن
[ترجمه گوگل]پرستاران مجبور بودند بیمار را کم کم تحریک کنند

15. The mountain climber started to hyperventilate.
[ترجمه ترگمان]کوهنورد یخ زده شروع به نفس کشیدن کرد
[ترجمه گوگل]کوه نوردی شروع به هیپنوتنتیت نمود

پیشنهاد کاربران

نفس نفس زدن


کلمات دیگر: