دهنده ی امتیاز، امتیاز دهنده، فردادگر (franchisor هم می نویسند)
franchiser
دهنده ی امتیاز، امتیاز دهنده، فردادگر (franchisor هم می نویسند)
انگلیسی به فارسی
دهندهی امتیاز، امتیاز دهنده، فردادگر (franchisor هم مینویسند)
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: one that grants a franchise.
• one who has the right to grant a franchise; franchisee
جملات نمونه
1. An initial fee is payable to the franchiser.
[ترجمه ترگمان]هزینه اولیه قابل پرداخت است
[ترجمه گوگل]هزینه اولیه برای franchiser قابل پرداخت است
[ترجمه گوگل]هزینه اولیه برای franchiser قابل پرداخت است
2. The franchiser tried to keep the spat out of court by enforcing an arbitration agreement in the franchise contract.
[ترجمه ترگمان]The سعی کرد با اجرای یک قرارداد داوری در قرارداد حق رای از دادگاه خارج شود
[ترجمه گوگل]فرانچایزر تلاش کرد با اجرای یک توافق داوری در قرارداد حق رای قرارداد، منحل شود
[ترجمه گوگل]فرانچایزر تلاش کرد با اجرای یک توافق داوری در قرارداد حق رای قرارداد، منحل شود
3. The franchiser plays an important part during the Fast Moving Consumer Goods enterprises in China at the moment.
[ترجمه ترگمان]The نقش مهمی را در زمان انتقال سریع شرکت های کالاهای مصرف کننده در چین در حال حاضر ایفا می کند
[ترجمه گوگل]فرانچایزر در حال حاضر نقش مهمی در شرکت های کالاهای سریع کالاهای مصرفی در چین ایفا می کند
[ترجمه گوگل]فرانچایزر در حال حاضر نقش مهمی در شرکت های کالاهای سریع کالاهای مصرفی در چین ایفا می کند
4. We have provided allround consulting services on franchiser management for many domestic big and medium-sized consumable manufacturing enterprises.
[ترجمه ترگمان]ما خدمات مشاوره allround را در مورد مدیریت franchiser برای بسیاری از شرکت های تولیدی بزرگ داخلی و متوسط تولید کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما خدمات مشاوره فراگیر در زمینه مدیریت franchisor برای بسیاری از شرکت های تولیدی بزرگ و متوسط مصرف داخلی ارائه داده ایم
[ترجمه گوگل]ما خدمات مشاوره فراگیر در زمینه مدیریت franchisor برای بسیاری از شرکت های تولیدی بزرگ و متوسط مصرف داخلی ارائه داده ایم
5. A franchiser will not grant a franchise unless the applicant has enough money for startup costs.
[ترجمه ترگمان]اگر متقاضی پول کافی برای هزینه های راه اندازی داشته باشد، یک شرکت حق امتیاز اعطا نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک franchisor حق رای دادن را نخواهد داشت، مگر اینکه متقاضی پول کافی برای هزینه های راه اندازی داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک franchisor حق رای دادن را نخواهد داشت، مگر اینکه متقاضی پول کافی برای هزینه های راه اندازی داشته باشد
6. The relationship between the supplier and franchiser is the seller and buyer.
[ترجمه ترگمان]رابطه بین فروشنده و franchiser فروشنده و خریدار است
[ترجمه گوگل]رابطه بین عرضه کننده و franchiser فروشنده و خریدار است
[ترجمه گوگل]رابطه بین عرضه کننده و franchiser فروشنده و خریدار است
7. According to the government regulation, a franchiser must register the franchise with the governing registration agency within 15 days.
[ترجمه ترگمان]براساس مقررات دولتی، franchiser باید در عرض ۱۵ روز، حق رای را با اداره ثبت دولتی ثبت کند
[ترجمه گوگل]با توجه به مقررات دولت، یک franchisor باید در مدت 15 روز حق رای را با اداره ثبت احوال ثبت کند
[ترجمه گوگل]با توجه به مقررات دولت، یک franchisor باید در مدت 15 روز حق رای را با اداره ثبت احوال ثبت کند
8. No franchiser may result in market monopoly or obstruct fair competition in undertaking business activities by means of franchising .
[ترجمه ترگمان]هیچ franchiser ممکن است منجر به انحصار بازار یا مانع از رقابت منصفانه در انجام فعالیت های تجاری با استفاده از franchising شود
[ترجمه گوگل]هیچ franchisor نمی تواند منجر به انحصار بازار شود یا مانع رقابت عادلانه در انجام فعالیت های تجاری با استفاده از حق رای دادن شود
[ترجمه گوگل]هیچ franchisor نمی تواند منجر به انحصار بازار شود یا مانع رقابت عادلانه در انجام فعالیت های تجاری با استفاده از حق رای دادن شود
9. No franchiser may undertake illegal pyramid selling activities in the name of franchising .
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند فعالیت های فروش هرمی غیر قانونی را به نام of به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]هیچ franchisor نمی تواند فعالیت های فروش هرم هرم را به نام franchising انجام دهد
[ترجمه گوگل]هیچ franchisor نمی تواند فعالیت های فروش هرم هرم را به نام franchising انجام دهد
10. In exchange for corporate assistance, franchisees typically pay a percentage of their revenue to a franchiser.
[ترجمه ترگمان]در مقابل کمک های شرکتی، franchisees به طور معمول درصدی از درآمد خود را به a پرداخت می کنند
[ترجمه گوگل]در عوض برای کمک های شرکتی، franchisees معمولا درصد درآمد خود را به یک franchisor پرداخت می کنند
[ترجمه گوگل]در عوض برای کمک های شرکتی، franchisees معمولا درصد درآمد خود را به یک franchisor پرداخت می کنند
11. But soon thereafter, Mr Teitelbaum became embroiled in a series of lawsuits over control of the franchiser.
[ترجمه ترگمان]اما اندکی پس از آن، آقای Teitelbaum در مجموعه ای از پرونده های قضایی بر سر کنترل of درگیر شد
[ترجمه گوگل]اما به زودی پس از آن، آقای Teitelbaum در یک سری از پرونده های قضایی بیش از کنترل franchiser گرفتار شد
[ترجمه گوگل]اما به زودی پس از آن، آقای Teitelbaum در یک سری از پرونده های قضایی بیش از کنترل franchiser گرفتار شد
12. Currently, many contracts stipulate the opposite -- making the proceedings much more convenient for the franchiser.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، بسیاری از قراردادها نقطه مقابل را تصریح می کنند - که روند کار را بسیار راحت تر می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، بسیاری از قراردادها متضمن عقبنشینی هستند و باعث می شود که پروسه بسیار راحت تر برای franchisor باشد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، بسیاری از قراردادها متضمن عقبنشینی هستند و باعث می شود که پروسه بسیار راحت تر برای franchisor باشد
13. Beijing Franchise Equity Exchange protects the interest of both franchiser and franchisee, he says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که بورس اوراق بهادار پکن از علاقه هردوی franchiser و franchisee حمایت می کند
[ترجمه گوگل]او می گوید که تقاضای فرانک لیزین پکن از علاقه هر دو طرف به franchisor و franchisee محافظت می کند
[ترجمه گوگل]او می گوید که تقاضای فرانک لیزین پکن از علاقه هر دو طرف به franchisor و franchisee محافظت می کند
کلمات دیگر: