(verb transitive) باطراف منتشر کردن، منتشر شدن، گسترش یافتن
circumfused
(verb transitive) باطراف منتشر کردن، منتشر شدن، گسترش یافتن
انگلیسی به فارسی
دور گردن، باطراف منتشر کردن، گسترش یافتن
انگلیسی به انگلیسی
• surrounded as if by a liquid, suffused
جملات نمونه
1. flood waters circumfused the hamlet
سیلاب دور دهکده را فرا گرفت.
کلمات دیگر: