کلمه جو
صفحه اصلی

explicitness


روشنی، صراحت، وضوح

انگلیسی به فارسی

اظهارنظر


انگلیسی به انگلیسی

• unequivocalness, quality of being free from ambiguity

جملات نمونه

1. Sexual explicitness is the order of the day.
[ترجمه ترگمان]تجاوز جنسی حکم روز است
[ترجمه گوگل]صریح بودن جنسی به ترتیب روز است

2. He didn't like the degree of sexual explicitness in the film.
[ترجمه ترگمان]او از درجه تجاوز جنسی در فیلم خوشش نیامد
[ترجمه گوگل]او درجه ظاهری جنسی در فیلم را دوست نداشت

3. When the book was published, the energy and explicitness caught the popular imagination.
[ترجمه ترگمان]وقتی کتاب منتشر شد، انرژی و explicitness قوه تخیل عمومی را گرفتند
[ترجمه گوگل]هنگامی که این کتاب منتشر شد، انرژی و روشنفکران تصورات مردمی را گرفتند

4. The convention most often mistaken for logic is explicitness, which, he shows, is not the same thing at all.
[ترجمه ترگمان]The که اغلب اشتباه می کنند منطقی است که منطقی نیست، و او نشان می دهد که هیچ چیز یک سان نیست
[ترجمه گوگل]این کنوانسیون اغلب برای منطق اشتباهی است که به صراحت بیان می شود، که، او نشان می دهد، یکسان نیست

5. Its explicitness clarifies and deepens interpretative understanding.
[ترجمه ترگمان]explicitness آن را روشن می کند و درک تفسیری را عمیق تر می سازد
[ترجمه گوگل]صریح بودن آن روشن و عمیق درک تفسیری است

6. This lack of explicitness will surely limit the significance of the book for researchers working in speech act theory and related fields.
[ترجمه ترگمان]این فقدان of قطعا اهمیت کتاب برای محققانی را محدود خواهد کرد که در نظریه عمل گفتاری و زمینه های مرتبط کار می کنند
[ترجمه گوگل]این فقدان اظهارنظر مطمئنا اهمیت این کتاب را برای محققانی که در نظریه عمل بیان و زمینه های مرتبط فعالیت می کنند، محدود می کند

7. One was the strong temptation towards explicitness and over-clarity.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها وسوسه قوی نسبت به explicitness و وضوح بیش از حد بود
[ترجمه گوگل]یکی از وسوسه های شدید نسبت به صریح بودن و بیش از حد وضوح بود

8. Conversely, the school tests for explicitness do not tell us very much about the exercise of multiple points of view.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، آزمون های مدرسه برای explicitness در مورد ورزش چند نقطه نظرات زیادی به ما نمی گویند
[ترجمه گوگل]برعکس، مدرسه برای تبیین صحیح، به ما در مورد استفاده از چندین دیدگاه بسیار اشاره نمی کند

9. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and microcosm and macrocosm.
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و macrocosm است
[ترجمه گوگل]انطباق در طبیعت دوگانگی بین تفسیر و معرفت، ثبات و دینامیک، و میکروکوزم و ماکروسکم را دارد

10. Bill Venners : What explicitness buys me, then, is that it is easier to understand the code.
[ترجمه ترگمان]بیل Venners: چیزی که explicitness مرا می خرد این است که درک آن آسان تر است
[ترجمه گوگل]بیل ونرس: پس از آن، چه چیزی است که من به آن می اندیشم، این است که کد را درک کنم

11. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and and macrocosm.
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و and برخوردار است
[ترجمه گوگل]انسجام در طبیعت طبیعت دوگانگی بین اظهارنظر و معرفت، ثبات و دینامیک، و ماکروکم را دارد

12. Under changed circumstances, implicit themes, both justificatory and critical, could be jerked into argumentative explicitness.
[ترجمه ترگمان]تحت شرایط تغییر یافته، مضامین ضمنی، هم justificatory و هم انتقادی، را می توان در بحث های استدلالی رها کرد
[ترجمه گوگل]در شرایط تغییر یافته، تم های ضمنی، هر دو حقوقی و انتقادی، می توانند به اظهارات استدلالی متوسل شوند

13. The less skilled negotiator prefers to leave things vague and ambiguous fearing that explicitness will jeopardize any agreement.
[ترجمه ترگمان]مذاکره کننده با مهارت کم تر ترجیح می دهد که اشیا مبهم و مبهم را ترک کند و از اینکه explicitness هر گونه توافق را به خطر بیاندازد، مبهم و مبهم باقی بماند
[ترجمه گوگل]مذاکره کننده ماهر ترجیح می دهد چیزهایی را که مبهم و مبهم است ترک کنند و این نکته را به مخاطره می اندازند که هر توافقنامه ای را به خطر می اندازد

14. The policy of the Bush Administration to North Korea runs a adjustable and transformable course from implicitness to explicitness, from inflexibility to relative flexibility.
[ترجمه ترگمان]سیاست دولت بوش در کره شمالی یک دوره قابل تنظیم و قابل تنظیم از implicitness تا explicitness، از انعطاف ناپذیری تا انعطاف پذیری نسبی را اجرا می کند
[ترجمه گوگل]سیاست ادارۀ بوش در کره شمالی کورس قابل تنظیم و قابل تغییر است و از بی معنی بودن به صراحت، از انعطاف پذیری تا انعطاف پذیری نسبی، اجرا می شود


کلمات دیگر: