خبر، آگهگان، اطلاع (اطلاعات)
tidings
خبر، آگهگان، اطلاع (اطلاعات)
انگلیسی به فارسی
خبر
اخبار
انگلیسی به انگلیسی
اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: (sometimes used with a sing. verb) news or information.
• مترادف: information, news, word
• مشابه: account, intelligence, message, notice, notification, poop, report, scoop, scuttlebutt, talk
• مترادف: information, news, word
• مشابه: account, intelligence, message, notice, notification, poop, report, scoop, scuttlebutt, talk
- Have you had any tidings of your brother?
[ترجمه ترگمان] خبری از برادرت نداری؟
[ترجمه گوگل] آیا از برادرت خبر داشتی؟
[ترجمه گوگل] آیا از برادرت خبر داشتی؟
• news; message
tidings are the same as news; an old-fashioned word.
tidings are the same as news; an old-fashioned word.
مترادف و متضاد
greetings, news
Synonyms: advice, bulletin, communication, dirt, information, intelligence, message, report, word
جملات نمونه
1. good tidings
مژده،نوید
2. the glad tidings of his birth
خبر شعف انگیز تولد او
3. to publish the glad tidings of peace
خبر خوشحال کننده ی صلح را به آگاهی همگان رساندن
4. Have you heard the glad tidings?
[ترجمه ترگمان]خبره ای خوش را شنیده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما خوشحال شدید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما خوشحال شدید؟
5. Even worse tidings were to follow.
[ترجمه ترگمان]حتی خبره ای بدتر این بود که باید از آن پیروی کنند
[ترجمه گوگل]حتی بدتر از خبر بود
[ترجمه گوگل]حتی بدتر از خبر بود
6. The happy tidings soon got abroad.
[ترجمه ترگمان]خبره ای خوشی به زودی خارج شدند
[ترجمه گوگل]اخبار خوش به زودی در خارج از کشور
[ترجمه گوگل]اخبار خوش به زودی در خارج از کشور
7. I am the bearer of good tidings .
[ترجمه ترگمان]من حامل خبره ای خوب هستم
[ترجمه گوگل]من حامل خبر خوب هستم
[ترجمه گوگل]من حامل خبر خوب هستم
8. He brought glad tidings.
[ترجمه ترگمان]خبر خوشی آورد
[ترجمه گوگل]او به ما خوش آمدید
[ترجمه گوگل]او به ما خوش آمدید
9. Sorry to be the bearer of such bad tidings, but these things happen.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که حامل خبره ای بد هستم، اما این چیزها اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]متاسفم که حامل چنین چیزهای بد است، اما این اتفاقات رخ می دهد
[ترجمه گوگل]متاسفم که حامل چنین چیزهای بد است، اما این اتفاقات رخ می دهد
10. Blame the bearer of bad tidings.
[ترجمه ترگمان] این خبر بد رو سرزنش کن
[ترجمه گوگل]سرزنش نکنید
[ترجمه گوگل]سرزنش نکنید
11. The fortune-teller would hardly relay bad tidings, for who would be generous, learning of coming sorrows?
[ترجمه ترگمان]پیشگو خبر بدی نخواهد داشت، چون چه کسی بخشنده خواهد بود و از غم های خود آگاه خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]بچگانه به سختی اخبار بدی را پخش می کند، برای چه کسی سخاوتمند خواهد بود، یاد بگیرد از غم و اندوه های آینده؟
[ترجمه گوگل]بچگانه به سختی اخبار بدی را پخش می کند، برای چه کسی سخاوتمند خواهد بود، یاد بگیرد از غم و اندوه های آینده؟
12. No, these are excellent tidings in their own right.
[ترجمه ترگمان]نه، این ها خبره ای فوق العاده ای هستند که در حق خودشان دارند
[ترجمه گوگل]نه، اینها اخبار عالی هستند
[ترجمه گوگل]نه، اینها اخبار عالی هستند
13. Then I too broke into glad tidings and joy to the world with the crowds of believers around me.
[ترجمه ترگمان]آنگاه من نیز از خبره ای خوشی که با انبوه مومنان در پیرامون من به وجود آمده بود وارد شدم
[ترجمه گوگل]سپس من نیز با خوشحالی و خوشحالی به جهان با جمعیت مؤمنان در اطراف من شکسته شد
[ترجمه گوگل]سپس من نیز با خوشحالی و خوشحالی به جهان با جمعیت مؤمنان در اطراف من شکسته شد
14. Alas, I bring ill tidings.
[ترجمه ترگمان]افسوس، خبره ای بد می آورم
[ترجمه گوگل]بابای من
[ترجمه گوگل]بابای من
15. The willows had become angels bearing tidings from heaven. " The willow branches are swaying!
[ترجمه ترگمان]بید به فرشتگان تبدیل شده بود که از آسمان خبر داشتند و شاخه های بید در نوسان بودند!
[ترجمه گوگل]بت ها فرشتگان را از آسمان فرستادند 'شاخه های بید در حال چرخش!
[ترجمه گوگل]بت ها فرشتگان را از آسمان فرستادند 'شاخه های بید در حال چرخش!
good tidings
مژده، نوید
پیشنهاد کاربران
خبر خوش، نوید، مژده
مثال :
give glad tidings to the patients
بَشِّرِ الصَّابرِین
به صابرین بشارت بده ( به صابرین مژده بده )
مثال :
give glad tidings to the patients
بَشِّرِ الصَّابرِین
به صابرین بشارت بده ( به صابرین مژده بده )
کلمات دیگر: