کلمه جو
صفحه اصلی

institutionalise

انگلیسی به فارسی

نهادینه کردن، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

• transform something into an institution (i.e. custom, law, pattern of behavior); place a person in an institution (also institutionalize)

جملات نمونه

1. Emmen's result indicates that the process is institutionalising xenophobia.
[ترجمه ترگمان]نتایج emmen حاکی از آن است که این فرآیند بیگانه هراسی است
[ترجمه گوگل]نتیجه Emmen نشان می دهد که این فرآیند غیر قانونی بودن بیگانه است

2. The advent of scientific thinking has institutionalised the idea that knowledge has to progress and can do so only through research.
[ترجمه ترگمان]ظهور تفکر علمی این ایده را نهادینه کرده است که دانش باید پیشرفت کند و تنها از طریق تحقیق می تواند این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]ظهور تفکر علمی، این ایده را مطرح کرده است که دانش باید پیشرفت کند و تنها می تواند از طریق تحقیق انجام دهد

3. These policies also served to institutionalise the Cold War.
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها هم برای تضعیف جنگ سرد سرو کار داشتند
[ترجمه گوگل]این سیاست ها همچنین به نهادینه کردن جنگ سرد منجر شد

4. Today the cost of making theatre is so enormous it's become a new form of institutionalising.
[ترجمه ترگمان]امروزه هزینه ساخت تئاتر به قدری زیاد است که به شکل جدیدی از institutionalising تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]امروزه هزینه ساخت تئاتر بسیار زیاد است و به شکل جدیدی از نهادینه شدن تبدیل شده است

5. Poor institutionalised Smike is taken by Nicholas and his sister to their childhood home in Devon.
[ترجمه ترگمان]بیچاره institutionalised، نیکلای و خواهرش را به خانه کودکی خود در دون شان برده اند
[ترجمه گوگل]نیکولاس و خواهر او را به خانه دوران کودکی خود در Devon گرفته اند

6. But it is not only to the institutionalised abuse of animals that we must turn if we are progressively to disengage ourselves.
[ترجمه ترگمان]اما این نه تنها مصرف نهادینه کردن حیوانات است که اگر به تدریج خود را از شر خود خلاص کنیم، باید از آن استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]اما این نه تنها به سوءاستفاده غیرمستقیم حیوانات است که ما باید در صورتی که ما به تدریج خودمان را کنار بگذاریم، مجبور شویم

7. Gradually it became more institutionalised as something resembling organised diplomatic services emerged.
[ترجمه ترگمان]به تدریج آن به عنوان چیزی که شبیه خدمات دیپلماتیک سازمان دهی شده بود، نهادینه شد
[ترجمه گوگل]به تدریج به عنوان چیزی شبیه به خدمات دیپلماتیک سازمان یافته ظاهر شد

8. The Singapore courts launched an initiative to institutionalise mediation as a way to reclaim our Asian heritage of settling differences harmoniously.
[ترجمه ترگمان]دادگاه های سنگاپور طرحی را برای میانجی گری institutionalise به عنوان راهی برای بازپس گیری میراث آسیای میانه از تسویه حساب با هماهنگی آغاز کردند
[ترجمه گوگل]دادگاه های سنگاپور ابتکار عمل را برای نهادینه کردن میانجیگری به عنوان راهکار برای بازگرداندن میراث آسیایی خود به منظور حل اختلافات هماهنگ آغاز کرد

9. Indeed, the chancellor should institutionalise the approach and re-establish a permanent reserve requirement regime.
[ترجمه ترگمان]در واقع، صدراعظم باید این رویکرد را مورد بررسی قرار داده و یک رژیم غذایی دائمی ایجاد نماید
[ترجمه گوگل]در واقع، صدراعظم باید این رویکرد را نهادینه سازد و مجددا یک رژیم احتمالی ذخایر دائمی ایجاد کند

10. Microsoft, Yahoo and others are helping to institutionalise and legitimise the integration of censorship into the global IT business model.
[ترجمه ترگمان]مایکروسافت، یاهو و دیگران به تلفیق و مشروعیت بخشیدن به یکپارچه سازی سانسور در مدل کسبوکار جهانی فن آوری اطلاعات کمک می کنند
[ترجمه گوگل]مایکروسافت، یاهو و دیگران به ایجاد نهادینه کردن و مشروعیت ادغام سانسور در مدل کسب و کار جهانی IT کمک می کنند

11. It is the characteristic of social services that they become rapidly and strongly institutionalised.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی خدمات اجتماعی است که به سرعت و به شدت نهادینه می شوند
[ترجمه گوگل]این ویژگی خدمات اجتماعی است که آنها به سرعت و به شدت نهادینه می شوند

12. The opportunities for classification afforded by the National Curriculum are more pervasive and more deeply institutionalised than any previous system.
[ترجمه ترگمان]فرصت ها برای طبقه بندی ارایه شده توسط برنامه درسی ملی، فراگیرتر و more از هر سیستم قبلی هستند
[ترجمه گوگل]فرصت های طبقه بندی شده توسط برنامه درسی ملی، فراگیر تر و عمیق تر از هر سیستم پیشین است

13. But we have to accept the blame ourselves, because we have institutionalised the notion of cheap food.
[ترجمه ترگمان]اما ما باید خود را سرزنش کنیم، زیرا ما مفهوم غذای ارزان را نهادینه کرده ایم
[ترجمه گوگل]اما ما مجبور هستیم خودمان را سرزنش کنیم، زیرا ما مفهوم غذای ارزان قیمت را نهادینه کردیم

14. This was a society with true leaders of kingdom states within which commercial activities were becoming more institutionalised.
[ترجمه ترگمان]این جامعه ای بود که رهبران حقیقی کشورهای پادشاهی در آن فعالیت می کردند که در آن فعالیت های بازرگانی نهادینه می شدند
[ترجمه گوگل]این یک جامعه با رهبران واقعی دولتهای پادشاهی بود که در آن فعالیت های تجاری غیرمجاز شد

پیشنهاد کاربران

نهادینه شدن


کلمات دیگر: